viviyan نوشته: از کارآموزی کلینیک برمیگشتیم خوابگاه، تو ماشین بودیم. همکلاسیم گفت نیمسال بهمن رو زودتر میخوان شروع کنن. پرسیدم چرا؟ گفت به خاطر انتخابات. گفتم یعنی چی همه چی رو قاطی میکنن؟ که چی؟ به ما فشار بیارن که انتخابات در راهه. برگشت گفت تو از اونایی هستی که مخالف فعالیت سیاسی دانشجوها هستی. :|
گفتم فعالیت سیاسی دانشجوها؟ دانشجوها رو که سرکوب کردند.
گفت دانشجوهای دانشگاه تهران گند زدن.
منظورش از دانشجو؛ دانشجوهای عضو بسیج و فعالیت سیاسی هم شرکت در انتخابات و تبلیغات بود.
نمیدونم چرا یه ذره نمیتوونن دایره فکرشون رو وسیع تر کنن؟ اصلا بحث باهاشون بی قایده است، انگار یه چیزایی رو ریختن تو مغزشون و درش رو قفل کردن.
توصیه اکید میکنم با همکلاسی هات دوست نشی،حالا شاید نشه آدم ها رو تغییر داد ولی میشه آدمهایی که باهاشون میگردی رو تغییر بدی:))
undead_knight نوشته: توصیه اکید میکنم با همکلاسی هات دوست نشی،حالا شاید نشه آدم ها رو تغییر داد ولی میشه آدمهایی که باهاشون میگردی رو تغییر بدی:))
نیستم چندان. بدبختی هم اتاقیام هم همینطورن. یکیشون دیروز میگفت کی حال و هوای انتخابات شروع میشه، من دوست دارم. :|
خیلی منزوی ام.
viviyan نوشته: نیستم چندان. بدبختی هم اتاقیام هم همینطورن. یکیشون دیروز میگفت کی حال و هوای انتخابات شروع میشه، من دوست دارم. :|
خیلی منزوی ام.
مطمئن باش بیشتر از من نیست:)
البته فکر کنم خودشیفتگی کلا اثرات منزوی بودن رو از بین میبره:))
داستان بازی های قدیمی همگی شاهکارند:)
viviyan نوشته: نیستم چندان. بدبختی هم اتاقیام هم همینطورن. یکیشون دیروز میگفت کی حال و هوای انتخابات شروع میشه، من دوست دارم. :|
خیلی منزوی ام.
میتونم تصور کنم چی میکشی. ولی خب غیر مذهبیها(مسلمون غیر مذهبی) هم خیلی وقتها بهتر از مذهبیها نیستند. سعی کن باهاشون خوب تا کنی تا شرمنده بشن. نزار حق بیشتری برای خودشون قایل بشن. سعی کن از بین غیر هم اتاقیها دوست پیدا کنی. اگر هم تونستی اتاقتو عوض کن! خلاصه خودت تا حدی میتونی اوضاع رو بهتر کنی.
احساس میکنم به اصل خودم برگشتم:)
اینجاست که قرآن میفرمائد"كل نفس ذائقة الموت" :)))
یکی توی بالاترین این رو پایین لینک من کامنت گذاشته بود بامزه بود
نقل قول:سَلامُ اللهِ عَلی الشیمعون پـِرِس و آلهِ
و صلواتُ اللهِ و سلامُه علیهِ الجنود الاسرائیلیه.
مهتاب جان میبینم که این دیلکی روی اعصاب تو هم راه رفته
Mehrbod نوشته: مهتاب جان میبینم که این دیلکی روی اعصاب تو هم راه رفته
کاری نمیشه کرد.
وقتی بخوای با مذهبی جماعت بحث کنی باید صبر ایوب داشته باشی.
viviyan نوشته: شنبه امتحان دارم ولی خمارم، هیچی نخورده و نکشیده خمارم.
یه بطری مشروب قرمز یه دوست برام آورد. اولین بار بود میخوردم. کل بطری رو خوردم کمی سرخوشی بهم دست داد.
آخوندا خیلی احمقن، چیزایی که باعث خوشی ملت میشه رو ممنوع کردن. مشروب و سکس. اگه این دوتا ممنوع نبود، کلی از مشکلات این جامعه وجود نداشت.
پ.ن: شیرین چرا نمیاد؟
من گاهی وقتی میام، ولی حوصله لوگین کردن ندارم،
خیلی نگرانت شدم، چرا خماری؟ معتاد شدی؟ قرصی چیزی مصرف میکنی؟