Ouroboros نوشته: این پست در صفحهی هزارم میرود؟! من هم اثری از خودم به جا بگذارم در این برگه!
Anarchy نوشته: دیر رسیدی برادر ... پست شما رفت تو صفحه هزار و یک !! من دو روزه منتظر بودم تا پست شماره 10000 رو بزنم و در تاریخ دفترچه جاودانه بشم !!!
به نیت هزار و یک شب ننه شهرزاد قصه گو اولین پست صفحه هزار و یک رو زد!
دوستان یک مقداری خلاقیت از خودتون نشون بدید بابا! انقدر درگیر بحث عقب و جلو و شلنگ و سوراخ و بمب و هواپیمای دشمن شکن شدید که به کل یادتون رفته یک ننه شهرزادی هم یک روزی بود که مادر پادشاه رو با شومبول نداشته اش سپوخت اون هم برای 3 سالِ پیاپی
Ouroboros نوشته: خب دوستان من دیگر از این بحثها جانم به ملال آمد.
اگر در زندگی من وضع به همین منوال ادامه پیدا بکند شاید غیبتم اینبار بسیار طولانیتر بشود. واقعیت اینست که من همیشه تحت برنامه زندگیام را به آشوب کشیدهام و هر وقت بیبرنامه زندگی کردهام همه چیز در یک جهت مشخص حرکت کرده. من الان معتقدم به اینکه سرنوشتی(نه در معنی تقدیر الهی، در معنی رسالت و وظیفهای فراتر از خود خویشتن)دارم، وجودم بیهدف و بیدلیل و بیسرانجام نیست. این مرا در نظر بیشتر مردم(از جمله خودم تا چند سال پیش)، به سندروم «دن کیشوت» مبتلی میکند و متوهم جلوه میدهد. تنها راه من برای اطمینان از اشتباه بودن این تصور، به نبرد آن رفتن با عینیت است، به واقعیت تبدیل کردن این تصور. چون کلا بخشی از فلسفهی من حداقلی کردن وابستگی خودم و آدمهای اطرافم به تکنولوژیست، حضور در این انجمن به اولویتی بسیار پائین برایم تبدیل میشود. اما میخواهم بگویم این نبودن به دلیل بیفایده دیدن اینجا یا بیزاری از محیط آن نیست، بالعکس من کارکردی که اینجا دارد را عینی و قابل اندازهگیری، و جمع آنرا بیشتر از برخی اعضای خانوادهام دوست دارم! این روشی که تازه مد شده و همه در آن به این انجمن بد و بیراه میگویند احساس واقعی من نیست. دوری از اینجا برای من صرفا به خاطر آنست که کارهای بهتر و مهمتری در زندگی دارم، نه اینکه اینجا را مهم یا خوب تلقی نمیکنم. خلاصه، خوش باشید و خوش بگذارنید. این بحثها را هم بعدا که باز گشتم ادامه میدهیم. تا بعد.
آقا من این رو کوت میکنم برای ثبت در تاریخ! که پس فردا ملت نیاند بگن امیر هم میگفت اینجا اخیه!
به هر حال رسیدن به امور شخصی و زندگی از هر چیزی مهم تر است! الان من از ساعت 1 شب نشستم دارم پستها رو میخونم! 11 بار ازم کوت گرفتند که نفهمیدم چند تاشو جواب دادم. الان هم ساعت 2:27 شب هست. جالبیش اینه که بعدش تازه باید برم سر کار اصلیم یعنی لم دادن در رخت خواب تا 9 صبح و بعد روز از نو روزی از نو :e420:
Bibak نوشته: یادمه حداقل سه سال پیش و اینا هروقت آهنگ Metalica - Enter Sandman رو گوش میدادم یادم
به امیر می افتاد... چون هم آواتارش هم عقاید آنارشیستیش به این آهنگ میخورد....
منم از همین جا اعلام میدارم که تشنه محبت همجنسانم هستم... امیدوار بودم مخ امیر رو
بزنم که اومدم اینجا دیدم از منحرف ها اعلام برائت کرده... ولی خوب ما همچنان بارقه ای از
امید رو دل خودمون نگه میداریم و کاملا ناامید نمیشیم....
امیر خودش اوج منحرفهاست! نمیدونم این حرفها رو که میزنه میخواد مارو اوسکول کنه یا واقعن بازگشت به وطن روش تاثیر گذاشته و توبه کرده :))
یک مدتی یک سری عکسهایی میذاشت که کسرا آنچنان گرخیده بود که یک مدتی این ور ها آفتابی نمیشد :)))
شاید اگر یک مقداری تمایلات سادیستی از خود بروز دهید بتوانید اندکی از امیر مازوخیست دلبری کنید :)))
Ouroboros نوشته: موضوع اصلی بیزاری منهم نه اشخاص همجنسگرا یا حتی عمل همجنسگرایی که بهرهبرداری و نوع استفادهای که از آن میشود بوده.
نقل قول:به نظر من همجنسگرایی مفعول برابر شدن مرد با زن و بدترین تحقیرها در حق خود خویشتن یک انسان مذکر است، همردیف اختگی و تغییر جنسیت. همجنسگرای فاعل را میتوان در مستراح جامعه تحمل کرد، در صحن عمومی خیر.
!?damn, do you have schizophrenia or something
sonixax نوشته: امیر خودش اوج منحرفهاست! نمیدونم این حرفها رو که میزنه میخواد مارو اوسکول کنه یا واقعن بازگشت به وطن روش تاثیر گذاشته و توبه کرده :))
یک مدتی یک سری عکسهایی میذاشت که کسرا آنچنان گرخیده بود که یک مدتی این ور ها آفتابی نمیشد :)))
شاید اگر یک مقداری تمایلات سادیستی از خود بروز دهید بتوانید اندکی از امیر مازوخیست دلبری کنید :)))
من از دنبال کردن سیر اندیشه های امیر به این نتیجه رسیدم که بر خلاف اطرافیانش، خودش اونقدر جدیشون نمیگیره که مثل لباس عوضشون میکنه:))
Bibak نوشته: شما که در پیام خصوصی به من حقیقت ِ ماجرا را گفتید دیگر چرا وانمود به هترو بودن میکنید؟؟
اعتراف کن منحرف...
یادم نمیاد.حتما چون پسر بودی گفتم
Mehrbod نوشته: درود,
تا جاییکه یادمه گفتم در سربازی میکوشند شما را "بشکنند", پس بهتره با دانش به این نشکنید.
برای اینکه آشوبهای درونی را از سر باز کنی یه نکتهیِ کوچک همیشه بکار میاد و اونم به یاد آوردن
اینه که هرگونه آشوب درونی چیزی بیشتر از نگرستیزی میان دو بخش ِ فیزیکی در مغز بیشتر نیست:
یک بخش از مغز یک باور دارد, یک بخش دیگر باوری دیگر و هنگامیکه
خودآگاهانه دربارهیِ چیزی در پیوند به آن باور اندیشه میشود اینستیز خودش را مینمایانه.
پس برای تو میتوان گفت این آشوب برخاسته از دگرش ژرف در جهانبینیست و این یک چیز به خودی خود بدی نیست.
در این میان زبان فرنودسار (منطق) تنها ابزاریست که این ستیزهایِ درونی را میتواند بخوبی از هم واگشاید.
پس اینجا بایستی از خودت بپرسی نگاهت به چه چیزهایی دگریسته و چرا, و
بجای پرهیز, هر چه بیشتر و بهتر هم در خاستگاه و ریشهیِ ستیزهای درونی وابکاوی.
بدترین نتیجه ای که خدمت برام داشته فک کنم بدبین شدن به آدما بوده. یعنی قبل از سربازی فک
می کردم همه خوبن ولی الآن یک بخش قدرتمند از وجودم معتقده همه آدما بد هستند و خوبی به
هیچ کس نیومده. البته من به صورت موقت قدرت تصمیم گیری رو به این بخش دادم ولی هنوز
نمیدونم چکار کنم و چی درسته...
فهمیدن این مساله اونقدر برام وحشتناک بود که به پوچی رسیدم.. تنها یک بار در زندگیم به این
اندازه دچار پوچی شده بودم اونم زمانی بود که عقیده مذهبیم رو از دست دادم و تا یه مدت حس
پوچی داشتم... میخوام بگم خیلی ناراحت کننده بوده این بدبین شدن به آدما. اینکه بفهمی هتا
بهترین دوستانت وقتی برات کاری میکردن هدفشون چیز دیگه ای بوده و اون نیت ِ خیری که فک میکردی
از کمکها و لطف هاشون دارن فقط یه توهم بوده....
iranbanoo نوشته: یادم نمیاد.حتما چون پسر بودی گفتم
بسیار خوب... این بار پارتی بازی میکنم و می بخشمت.... ولی دیگه تکرار نشه..
هوشیار باش که یکوقت برای هوس ها و لذت های زودگذر و موقتی این دنیا،
نعمت ها و پاداش های اخروی رو از کف ندی.. اون هم این هوس ها و لذت
های انحراف آمیز و نفرت انگیز که انسان هتا از زبان آوردن آنها نیز شرمسار
می شود...
پیشنهاد میکنم در پیشگاه خداوند زانو بزنی و توبه کنی که در این انحراف
هیچی نیست جز رنج و مشقت...
خداوند به شما برکت بدهد..
Bibak نوشته: بدترین نتیجه ای که خدمت برام داشته فک کنم بدبین شدن به آدما بوده. یعنی قبل از سربازی فک
می کردم همه خوبن ولی الآن یک بخش قدرتمند از وجودم معتقده همه آدما بد هستند و خوبی به
هیچ کس نیومده. البته من به صورت موقت قدرت تصمیم گیری رو به این بخش دادم ولی هنوز
نمیدونم چکار کنم و چی درسته...
فهمیدن این مساله اونقدر برام وحشتناک بود که به پوچی رسیدم.. تنها یک بار در زندگیم به این
اندازه دچار پوچی شده بودم اونم زمانی بود که عقیده مذهبیم رو از دست دادم و تا یه مدت حس
پوچی داشتم... میخوام بگم خیلی ناراحت کننده بوده این بدبین شدن به آدما.
اینجا خوبی و بدی نیاز به واکرانی (تعریف) دارد, ولی نمیشود به هر روی با انگیختارینی (causality) جهان و جهانیان ستیخت.
هرکس در چارچوب پریستارها و گزینههایی که پیش رو دارد راهی را میرود که از همه
هموارتر باشد, و کسیکه بتواند خودسرانه راه ناهموار را برود, خود راهی نو را برای دیگران میهموارد.
خیام در این دو چارگانیگ بخوبی به این پرداخته است:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است - شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل - چرخ از تو هزار بار بی چاره تر است
ماییم که اصل شادی و کان غمیم - سرمایه دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم - آیینه زنگ خورده و جام جمیم
Bibak نوشته: اینکه بفهمی هتا
بهترین دوستانت وقتی برات کاری میکردن هدفشون چیز دیگه ای بوده و اون نیت ِ خیری که فک میکردی
از کمکها و لطف هاشون دارن فقط یه توهم بوده....
و این دربرگیرندهیِ کارهایی که خودت برای دیگران "نیکخواهانه" میکردی نیز میشود!
Mehrbod نوشته: اینجا خوبی و بدی نیاز به واکرانی (تعریف) دارد, ولی نمیشود به هر روی با انگیختارینی (causality) جهان و جهانیان ستیخت.
هرکس در چارچوب پریستارها و گزینههایی که پیش رو دارد راهی را میرود که از همه
هموارتر باشد, و کسیکه بتواند خودسرانه راه ناهموار را برود, خود راهی نو را برای دیگران میهموارد.
خیام در این دو چارگانیگ بخوبی به این پرداخته است:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است - شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل - چرخ از تو هزار بار بی چاره تر است
ماییم که اصل شادی و کان غمیم - سرمایه دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم - آیینه زنگ خورده و جام جمیم
خوب یک بخشی از بد بودن آدما مربوط به نیت و مقاصدشون و همینطور عدم صداقتشونه که
این منو اذیت میکنه... متوجه شدم همه اون آدمائی که به ظاهر خوب و نوع دوست هستند و
دم از کمک به آدمای فقیر و مظلوم و بدبخت یا حمایت از حیوانات و .... میزنن و با به قول معروف
آدم بدها مبارزه میکنند و به طور کلی نقش آدم خوبه رو بازی میکنند در واقع هدف دیگه ای از
این حرفها و اقداماتشون دارن و نیتشون خیرخواهانه نیست...
نمونه بارز این آدما پلیس ها هستند. من خدمت سربازیم رو در نیروی انتظامی گذروندم... مردم ِ
ساده اینا رو حافظ امنیت خودشون میدونن در حالی که من که با اینا زندگی کردم و میشناسمشون
خنده ام میگیره از این که بخوایم پلیس ها رو حافظ امنیت بدونیم.. حداقل پلیس ایران اینطوریه.
نقل قول: و این دربرگیرندهیِ کارهایی که خودت برای دیگران "نیکخواهانه" میکردی نیز میشود!
راستش من خودم رو اینجوری نمیدونم... دست کم تا قبل از سربازی اینجوری نبودم و واقعا
نیتم خیر بود...
این بدبینی ها البته بخش بزرگیش بخاطر این در من بوجود اومد که به افراد زیادی خوبی کردم
ولی جوابشو با خیانت و بدی دیدم.. نتیجه گیری من این شد که به هیچ کس خوبی نیومده..
بعد یه چیز دیگه هم اینکه فهمیدم خودم هم شرایطش پیدا بشه کارهای کثیفی ممکنه ازم بر
بیاد...
((
دستبری یعنی چی؟
"جای نگهداری جستارها و پیکهای دربرگیرنده هرزهگویی، دشنام، ریشخند، خوارداشت و دستبری"