هركلیتوس معروف به فیلسوف ِ گریان!
اون از ناپایداری اتفاقات و طبیعت نگران بود و گوشه عُزلت(اگه درست نوشته باشم)گزیده بود!
و همیشه گریه می كرد فكرشو بكنید یه فیلسوف كه همیشه در حال ِ دو دو تا چهارتا و گاهی اوقات پنجتا كردن ِ مدام گریه كنه! خیلی عجیبه! خوشحالم وقتی توی خیابون راه می رم قدِّ مردم می فهمم و الّا اگه بیشتر ازشون می فهمیدم كه چه انسان های دیوانه و مجنونی دور و برم هست خودمو زنده به گور می كردم؛ یا اگه مستجاب الدعوه بودم درخواست ِ مرگم رو از اون كه آرزو ها رو براورده می كنه می كردم!
جالب اینجاست که من باید 6 صبح یه سفر بیرون از شهر داشته باشم اما کلا خوابم نمیاد!!!
اینجا خیلی سوت و کور شده الان. فکر کنم اولین باره که خودم تنها آنلاینم.:e420: یکم ترسناکه.
بهتره ما هم برویم.:e04b:
به به چشم روشن مهربد اومدش... چه خبر؟
خوش میگذره؟
سلام دوستان
روزتون بخیر و شادی:e303:
درود میلنای عزیز...اوضاع خوبه؟
SAMKING نوشته: به به چشم روشن مهربد اومدش... چه خبر؟ خوش میگذره؟
درود,
امروز خانه تُهیک (=خالی} شد, ولی شوربختانه من تا ڃند روزی بیشتر خانهیِ خودم نیستم که این ڃند روز را هم باید به
ڃندین و ڃندکار تا پیش از نوروز برسم, که خرافهوارانه بس میباورم اگر با گرفتاری سال نو را هومن بجا بیاورد, همه سال را نیز در گرفتاری خواهد گذراند (:
Fiona نوشته: شاعر میگه:
تا مرد سخن نگفته باشد...عیب و هنرش نهفته باشد ؛
هر پیسه گمان مبر نهالیست...باشد که پلنگ خفته باشد
انگارید که چه سخت بر من گذشت تا سرانجام دهان گشودم...:e405:
wow...
فیونا جان من همینجا ابراز شادمانی ژرفی میکنم از زبانگُشاییات, آنهم بڃنین نگارشِ زیبا و پارسیکای که تک تک واژگانش اینجور آراسته و بجا بکاررفتهاند!
Respect
Anarchy نوشته: درود میلنای عزیز...اوضاع خوبه؟
ممنون دوست عزیز و مهربانم
اوضاع زندگی ما بسیار روتین و یکنواخته...صبح ساعت هفت برو اداره تا سه برگرد..بعدشم کارهای خونه ...دو روز تو هفته کلاس زبان...دوباره شب go to bed
البته اطرافیان و دوستان رو هم که میبینم همشون از این اوضاع یکنواخت مینالن..
متاسفانه تو کشور ما برای زنان بدتره ...نه تفریحی نه خوشی ...
هی دوست عزیز...چی بگم
راستی این پاتوق شب نشینی
برای من پاتوق روز نشینیه
بنده ساعت 8 شب ...میخوابم ...پس من یکی رو بابت گذاشتن کامنت در روز عفو بفرمایید.