بابا خواب دیدم ملکه شدم و همسر یه پادشاه بزرگ! این کجاش اروتیکه؟
تازه اون شبی هم با پسره اروتیک نبود، فقط چند باری از فرط هیجان بغلش میکردم! آخ ولی چه حالی میداد بغلش میکردم، دوست داشتم هی بغلش کنم ولی خجالت میکشیدم! :)
فیسبوکم برای همیشه دیاکتیو شد! :)
احساس کردم این اواخر خیلی شلوغ شده و به خیلیها رو داده بودم. به هر حال دیاکتیو که باشه خیال آدم راحته و دیگه درگیری ذهنی وجود نداره.
آخیش.. احساس راحتی میکنم! :)
Alice نوشته: شما خیلی هیز به نظر میرسید
وظیفست جوجو جان وظیفه
Alice نوشته: اما جهت یادآوری بگویم که مهسا هم مثل من پسرکش است
مهسا رو میدونم که نیست. تو رو نمیدونم
kourosh_bikhoda نوشته: وظیفست جوجو جان وظیفه
چه وظیفه ای؟ خب من از دو دسته پسرها اصلا خوشم نمیاد. یکی کسی که هیز باشه و به "تمام" دخترها نظر داشته باشه. یکی هم کسایی که توی خیابون دخترها رو اذیت می کنن. مثلا تا پاچه ی پای یه دختر توی خیابون یه کمی بالا باشه واسش دندون تیز می کنن! البته امیدوارم شما جزو هیچ کدوم از این دو دسته نباشین.
Alice نوشته: یکی کسی که هیز باشه و به "تمام" دخترها نظر داشته باشه
هیز با نظر داشتن فرق میکنه. تا اونجا که من میدونم نگاه کردن به دخترها اسمش میشه هیزی. بنابر این بله من هیزم. هیزوم
kourosh_bikhoda نوشته: هیز با نظر داشتن فرق میکنه. تا اونجا که من میدونم نگاه کردن به دخترها اسمش میشه هیزی. بنابر این بله من هیزم. هیزوم
منظورم از هیز کسی بود که به دخترها نگاه بد کنه، نگاه شهوتی. البته این نگاه برای معشوقه یا همسر آدم خیلی هم خوبه، من از پسرهایی بدم میاد که "تمام" دخترها رو با این دید می بینن.
Theodor Herzl نوشته: این قیافه از نظر شما حوری است؟ دماغ عمل کرده لبهای پروتزی که آمپول معلوم نیست چند بار زدند بهش که باد کرده! اگر سالها گرفتار دست راست و چپ خود نیز باشیم نیز سمت همچین موجودی نمیرویم!
به قول شیختان :
Ouroboros نوشته: او ممکن است دیپلم هم نداشته باشد، اسم خودش را هم شاید نتواند بنویسد، شاید هر آنچه از دهان او بیرون میآید دری وری باشد، شاید بویی از آدمیت نبرده باشد، شاید هر شب ده بچه گربهی مظلوم را خفه میکند و شاید به راستی جانوری خبیث و رذل باشد. با اینهمه، من حاضرم تا چهل کیلومتر روی شیشهخردههای تیز سینهخیز بروم، سپس با تنی زخمی به دریاچهای انباشته از نمک و ماهیهای گوشت خوار وارد بشوم، و در آخر هزار ضربه تازیانه بخورم، مشروط بر آنکه در مقصد به عنوان جایزه، تنها سی ثانیه شورت او را به من بدهند تا آنرا اندکی بو بکشم!
همین دماغ عملی و آمپولی دستانت رو فلج میکنه بنده خدا.. ثانیه ای گرفتار دست چپ و راستت نخواهی شد!!
دفترچه چه آروم شده مزدک هم سری نمی زنه کمی گرم شم