Anarchy نوشته: خب ما هم تو همون دوره بزرگ شدیم دیگه...میدونیم کیا به قول معروف دختر کش بودن اون دوره
ولی من سن و سالی نداشتم اونموقع. دبستان میرفتم.
viviyan نوشته: ولی من سن و سالی نداشتم اونموقع. دبستان میرفتم.
ویوی جان باور کن منم اون زمان سن و سالی نداشتم
!!
بعضی وقتا هست که مخاطب خاص باید فقط و فقط تو بغلت باشه.چشماشو بوس کنی و تخت بخوابی
الان دقیقا همون وقته
تف تو فاصله و زمان و مکان(البته تا وقتی که این حسو دارم)
mamad1 نوشته: بعضی وقتا هست که مخاطب خاص باید فقط و فقط تو بغلت باشه.چشماشو بوس کنی و تخت بخوابی
الان دقیقا همون وقته
تف تو فاصله و زمان و مکان(البته تا وقتی که این حسو دارم)
مشکل اینجاست که با همون بوسه سیر نمیشی ممکنه به ملحقاتش هم برسی:))
undead_knight نوشته: مشکل اینجاست که با همون بوسه سیر نمیشی ممکنه به ملحقاتش هم برسی:))
جانا سخن از زبان ما میگویی؟
این چشمم از اون چشمم راضی تر ولیکن با توجه به این همه دیوار و مانعی که این وسط هست ما به یه بوس هم قانعیم
mamad1 نوشته: اقا اگر تجربه مفیدی داری در اختیار ما هم بزار:e407:
تجربه ی خوبی نیست ، چندان مفید هم نیست !
viviyan نوشته: من به خاطر ضربه عاطفی همچین حسی داشتم که امروز برطرف شد، تو چرا رضا؟
اون ضربه ی عاطفی رو که من چند سال قبل خوردم ! ولی الان دیگه درد اون نیست .دردهای بسیار بزرگ تری جاش رو گرفتند
به قول صادق هدایت بعضی دردها هست که مثل خوره آدم رو می خورند و نمیشه با کسی درمیان گذاشت.
حال و روزم یه چیزی تو مایه های همون شعر هست که میگه"خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است ، کارم از گریه گذشته به آن می خندم !"
شبنشینهای اینجا من و راسل بودیم که از راسل گذرانه خبری نیست!
گمشده ی این نسل اعتماد است...
نه اعتقاد...
افسوس که نه بر اعتماد اعتقادیست
و نه بر اعتقاد اعتمادی.......!!
سلام دوستان
شب همگیتون بخیر
همچنان نوای شجریان و کد نویسی احوال منه
ردیفید؟