Dariush نوشته: ای بابا، من هنوز نمیتوانم اختلاف سلیقههایی در این سطح را درک کنم! زبانِ آلماینی به این زیبایی؛ پس از پارسی، یکی از زیباترین زبانهاییست که شناختهام. اتفاقا زمانی که رامشتاین شروع به خواندن میکند، شور و خروش در من بیدار میشود! به نظرم آلمانی با این نوع موسیقی تفاهم بالایی دارند! اما قبول دارم که راک و متال چندان با پارسی و عربی همخوان نیست. پارسی زبان شعر رمانیتک و آرام بوده و قدری نامانوس مینماید ترکیباش با این موسیقیها.
شما زبان آلمانی را بلدید و می فهمید رامشتاین چه می گوید؟
Dariush نوشته: [MENTION=14]Mehrbod[/MENTION]
یکی از کنجکاویهای من این است که شما چگونه به خاطر دارید که چه مطلبی مرتبط به یک بحث جاری در حال را مثلا دو سال پیش در فلان جستار گفتهاید که اینطور فوری آنها را پیدا میکنید!
چگونه به یاد دارم یا چگونه میابم اشان داریوش جان؟
در خود یادسپاری که من رویدادنگارانه همهیِ سخنها را در یاد دارم و میکوشم کمترین چسب را هم به آنها بزنم. ب.ن. داریوش بَهمان
سخن را گفت
چون این فَردید را داشت یا بیسار را در پاسخ با بَهمان آهنگ و واژه گفت
چون این را میازید و دیگرها.
این "چون"ها چسب هستند و من میکوشم همواره با کمترین چسب همه چیز را در یاد داشته باشم.
کمترین چسب میشود رایانه که تنها دادهها را دارد و نمیتواند هیچ بفرجامد, بیشترین چسب را هم کوتهاندیشان و مغزهای ناآموخته میزنند (برای اینها هر چیزی یک 'چون' پشت اش
هست و هزار سال هم بگذرد روی چونی که دادهاند پامیفشرند), در این میان بهینهترین رویکردی که من یافتهام سود بردن از خوارزمیکِ "درگاشت بیشترینه" بوده:
Maximum entropy - WiKi
در این رویکرد اگر برای نمونه من میتوانستم در پس نوشتهیِ کسی "یازشی پنهان" بسُهم آنها را همچنان چسب چون نزده و تن به وسوسهیِ توضیحپذیر کردن
آن براه چون نژادپرست بود, چون مسلمان بود, چون X نمیدهم, بجای آن رویداد را در همینجور "آویزان" در یاد نگهداشته و در آینده در پرتویِ دادههایِ نو میکوشم ببینم گاسِ من از یازش پنهان درست بوده یا نه.
دربارهیِ یافتن هم نگارش من سامانیک است و نوشتههایِ خود ام را همیشه بی کوچکترین دشواری و دورریختن زمان میابم و همینجا نخستین چیزیکه میگوگلم میشود نوشتهیِ من در همینباره:
site:daftarche.com نگارش mehrbod موتور جستجو - Google Search
در کنار اینها, در این سخنگاه نبردهای گوناگون در ترازهای گوناگون میروند و تنها میبسندد به آنها بنگرشید. برای نمونه میدانستید در این سخنگاه نخستین بار [MENTION=66]Ouroboros[/MENTION] بجای "بررسی" نوشت "برسی"؟
و میدانستید تنها [MENTION=48]Russell[/MENTION] بهمین شیوه مینویسد؟ (به دید من ٧٠% خودآگاه و گونهای یاد کردن از امیر) و اینکه [MENTION=286]Alice[/MENTION] پیشتر یک جنگ بر سر "بررسی کردن" درست است یا "بررسیدن" با من کرده و آنرا باخته؟
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 16
یا در این میان تنها کمابیش من [MENTION=43]مزدك بامداد[/MENTION] و خود [MENTION=286]Alice[/MENTION] (در سخن با ما) میگوییم بررسیدن؟ ((:
پارسیگر
حقیقت زبان آلمانی :
[video=youtube;ZlATOHGj9EY]http://www.youtube.com/watch?v=-_xUIDRxdmc[/video]
[video=youtube;1YQAYEmwBvs]http://www.youtube.com/watch?v=1YQAYEmwBvs[/video]
[video=youtube;hDWw_0deJ3c]http://www.youtube.com/watch?v=hDWw_0deJ3c[/video]
[video=youtube;W2UHboNFQ38]http://www.youtube.com/watch?v=W2UHboNFQ38[/video]
خود آلمانی ها میگویند زبان قشنگی ندارند! من نمیدانم دوستان چه طور میگویند زبان زیباییست!!!
sonixax نوشته:
خود آلمانی ها میگویند زبان قشنگی ندارند! من نمیدانم دوستان چه طور میگویند زبان زیباییست!!!
من هم دوست ندارم, ولی پیشنداوریده و همچنان میآموزم ببینم سرانجام شیرین و اینها میشود یا نه (:
sonixax نوشته: خود آلمانی ها میگویند زبان قشنگی ندارند! من نمیدانم دوستان چه طور میگویند زبان زیباییست!!!
روشن است که آهنگ گفتار و ایستار چهره است که در این ویدئو ها کارساز است و نه اینکه زبان آلمانی براستی چنین درشت باشد.
[SIZE=3]•[/SIZE]
[video=youtube;rigFkhoqZmo]http://www.youtube.com/watch?v=rigFkhoqZmo[/video]
مزدك بامداد نوشته: و نه اینکه زبان آلمانی براستی چنین درشت باشد.
من این نوشتار از مارک تواین را خوانده بودم آلمانی را به فرا-اندازه نرمآهنگی ایراخته بود, بویژه جاهاییکه پایِ ناسزا و دشنامگویی در میان است, تا وارونه!
"The Awful German Language" by Mark Twain
پارسیگر
عجب! من در این تاریکیِ پرسکوت تنها هستم! تاریکی، مرکب خیال و اوهام را رم میدهد، دل را از آسوده از مهمیز عقل و عقل را رها از نیزه و خدنگ دل. نکند دوستانِ عاشقپیشهی ما نیز چون فرهاد چنان در مدح شیرین میسرایند و میگسارند که از بیستون تا آذرآبادگان پریان از نغمههای هوشبرشان خویش را به اغوش آدمیان افکندهاند؟!
-----------------------
یاد باد؛ زمانی بود که من تا سحرگاهان سرمست از تماشای شبرقصههای تابستانی بانوی بیتای باران و شکوفه در ایوانِ مشرف به بوستانِ خفته در بستر رایحههای ترنج و نارنج و انار میشدم؛ گاه زیر نور آبی ماه و ستاره، گاه چون امشب در ابرهای خیال...
[ATTACH=CONFIG]3318[/ATTACH]
[MENTION=14]Mehrbod[/MENTION] گویا سفر مارکوپولو را آغاز کردهاند که در راه بودنشان تمامی ندارد
Dariush نوشته: [MENTION=14]Mehrbod[/MENTION] گویا سفر مارکوپولو را آغاز کردهاند که در راه بودنشان تمامی ندارد
نه من تا چندین ماهی هنوز خانهیِ خودم نخواهم بود, جایِ شما ولی خالی نیست روزهای بسیار چگال و فشردهای اینجا داریم, با نزدیک ١٣ ساعت کار
سخت و انرژیبر. پس از آنهم من از رو نمیروم و تا دیر به کارهای دیگر و بیرون و سرگرمی اینها تازه میپردازم و رویهم میانگین
کمتر از ٣ ساعت این روزها زمان برای خواب میابم.
اکنون هم در ایستاری از خواب و بیداری نزد شما هستم و داشتم همین نسک شوپنهاور را میخواندم, که همچنان هیچ راهی ندارد تن به این خواری داده و بخوابم ((:
این ساعتها کسی بجز من گرچه اینجا نیست, کار و بار شما چجور پیش میرود داریوش جان؟