Ouroboros نوشته: کمی برایمان دربارهی این نشان و ارتباط آن با فراماسونری جهانی و مریخیهای خبیث و اینها بگویید. من شخصا آنرا برگزیدم بخاطر علاقهای که به خوانش یونگ از آن دارم، ولی گویا این نشان را یهودیان پس از نوشیدن خون دوازده هزار نوزاد در شامگاه دوازدهمین سالگرد کشتار پوریم در یکی از دوازده غاری که برای پنهان کردن دوازده کوه طلا که از ملل مختلف دزدیدهاند، برای شناسایی یکدیگر اختراع کردند؟ همهی اینها روی دلار آمریکا به طور مشروح آمده، خودتان ببینید:
jackson-markedup.jpg
sonixax نوشته: جالبه که اصلن فهم نکردید اوروبوروس یعنی چه :))
جالبتر اینه که لوب sarcasm در شما تکامل نیافته.
Shlomo Shumbulowitz نوشته: جالبتر اینه که لوب sarcasm در شما تکامل نیافته.
گریه نکن حالا [ATTACH=CONFIG]1985[/ATTACH]
Ouroboros نوشته: یا عاشق ریاضی هستند یا بیزار از آن
خوشبختانه من از دسته ی دوم هستم! از بچگی از ریاضی نفرت داشتم، ولی ناچار به یادگیری اون بودم. بعد از علوم اسلامی هیچ درسی نفرت انگیزتر از ریاضی نیست!
Dariush نوشته: اشکمان درآمد تا پستِ اخیر را ارسال کردیم، چندبار دیشب سعی کردم، چندین بارهم امروز سعی کردم. سه بار هم از آنرا از نو نوشتم! لعنت بر هرچه سانسورچیِ ترسو و احمق!
داریوش جان سعی کن همیشه قبل از ارسال یک پست اون رو در جایی مثل ورد ذخیره کنی که اگر یک موقع مشکلی در ارسال پیش اومد مجبور نباشی اون رو از نو بنویسی، به خصوص اگر پست طولانی هم باشه بسی مایه ی کلافگی و اعصاب خردی هست!
به امید اسپاگتی هر چه زودتر از شر این سانسورچی ها رهایی پیدا کنیم و نفسی آسوده بکشیم!
Shlomo Shumbulowitz نوشته: en.wikipedia.org/wiki/Brooke_Greenberg
بروک بیچاره پتانسیلشو داره بالای دویست سال عمر کنه... اما به چه قیمتی؟
بروکی؟!!! میشه کمی بیشتر در مورد این بروک توضیح بدید؟!
اسمش خیلی برام آشناست!
درود امیر گرامی .گویا بیخوابی به سراغ شما هم آمده؟
Dariush نوشته: درود امیر گرامی .گویا بیخوابی به سراغ شما هم آمده؟
درود، بله من مدتیست از کارها فارغ شدهام و شبها را در اینترنت سپری میکنم. واقعا عادت کردهایم به برنامهی روزمره داشتن و الان دوباره تا ظهر خوابیدن کمی دشوار شده، اینست که از طرف دیگر جبران میکنیم.
Ouroboros نوشته: درود، بله من مدتیست از کارها فارغ شدهام و شبها را در اینترنت سپری میکنم. واقعا عادت کردهایم به برنامهی روزمره داشتن و الان دوباره تا ظهر خوابیدن کمی دشوار شده، اینست که از طرف دیگر جبران میکنیم.
هرگز نشد که ساعتِ خوابم را تنظیم کنم. گاهی دوستانم ساعتِ 12 ظهر با من تماس میگیرند و با شگفتی با صدایی سرشار از خوابآلودگی مواجه میشوند. یکی دو هفته دیگر نیز من ساعتهای اول صبح با آنها تماس مگیرم. اینچنین است که هرگز کسی از آنها نمیداند چه ساعتی بیدارم و چه ساعتی خوابم! فکر میکنم از این پس اگر 5 سال را یکسره بخوابم، همچنان کمبود خواب خواهم داشت، چراکه گاه میبینید دو روز است اصلا نیخوابیدهام. بااینحال شبزندهداری، برایم زندگی است و هرگز آنرا رها نخواهم کرد.
میگویم این گفتگو پیرامونِ فمنیسم و زنامرد گوبا فروکش کرده، با اینحال اما امروز من در بیبیسی گزارشی را میدیدم که توجهم را جلب کرد و آن اینکه در کمپین «نه به قانون سنگسار» اعلام کرده طی چند سال (به گمانم بین سالهای دههی 80 بود) هفت مرد و دو زن سنگسار شده بودند. شگفتآور اینکه وکلا توانستهاند در این سالها چند زن(به گمانم 5 زن) را از سنگسار نجات دهند، در حالیکه تنها یک مرد نجات داده شده!!!
Dariush نوشته: هرگز نشد که ساعتِ خوابم را تنظیم کنم. گاهی دوستانم ساعتِ 12 ظهر با من تماس میگیرند و با شگفتی با صدایی سرشار از خوابآلودگی مواجه میشوند. یکی دو هفته دیگر نیز من ساعتهای اول صبح با آنها تماس مگیرم. اینچنین است که هرگز کسی از آنها نمیداند چه ساعتی بیدارم و چه ساعتی خوابم! فکر میکنم از این پس اگر 5 سال را یکسره بخوابم، همچنان کمبود خواب خواهم داشت، چراکه گاه میبینید دو روز است اصلا نیخوابیدهام. بااینحال شبزندهداری، برایم زندگی است و هرگز آنرا رها نخواهم کرد.
میگویم این گفتگو پیرامونِ فمنیسم و زنامرد گوبا فروکش کرده، با اینحال اما امروز من در بیبیسی گزارشی را میدیدم که توجهم را جلب کرد و آن اینکه در کمپین «نه به قانون سنگسار» اعلام کرده طی چند سال (به گمانم بین سالهای دههی 80 بود) هفت مرد و دو زن سنگسار شده بودند. شگفتآور اینکه وکلا توانستهاند در این سالها چند زن(به گمانم 5 زن) را از سنگسار نجات دهند، در حالیکه تنها یک مرد نجات داده شده!!!
بیکاریست احتمالا داریوش جان، منهم به محض آنکه بیکار میشوم برنامهی خوابم برهم میخورد و شبم میشود روز. اگر یک برنامهی پربار روزانه داشته باشید شب را با اشتیاق میخوابید.
این مباحث اندکی فروکش کرده چون من منتظرم آنچه اینجا نوشتهام و شما خواندهاید عینا در زندگیتان اثرگذار بشود، تا سکان مبارزه را به شما بسپارم و خودم به نوعی بازنشست بشوم. دانستن اینها که ما در این چند ماه گفتهایم هنر نیست، به راستی به این دانستهها عمل کردن و آنها را نزد خود پذیرفتن و تغییر رفتارهایی که خوراک زنمحوری میشوند بسیار مهمتر و دشوارتر است. در آن یکی تاپیک راسل علنا به ایرانبانو التماس کرده بود تا بگذارد اندکی از تصویر خیالی پیشین از زنان برایش پابرجا و زنده بماند. این موقعیتیست که همهی دوستانی که به نحوی نوشتههای مرا خوانده و پذیرفتهاند با آن روبرو خواهند شد، تمام سلولهای بدن شما با هم آرزو میکنند که اینها حقیقت نداشته باشند یا دستکم استثنایی وجود داشته باشد. برای دانستن اینها کافیست کمی وقت بگذارید آنچه نوشته شده را بخوانید، اما برای صادقانه پذیرفتن و سپس «درونی» کردن این دانستهها باید تمام آنچه فرهنگ، مذهب، عقل سلیم، زیستشناسی و دیگر رانههایی که به هر نحوی نقشی در شکل دادن امیال انسان مذکر ایفا میکنند را یکجا انکار بکنید. اگر میل نوکری برای مهبل بخشی از سرشت مرد نبود زنان هرگز قادر نمیشدند در سرتاسر تاریخ این چنین گسترده و موثر از آن بهره بگیرند. گذشته از این، در زندگی خصوصی هرکس هم موانع بیشمار ثانویهای هست که از این پذیرش نهایی ممانعت به عمل میآورد و شاید سالها زمان لازم باشد تا بتوانید حقیقتا آنچه را میدانید بفهمید.
من هرچه میکوشم نمیتوانم این ویدیو را ببینم. آن گزارشی که میگویم در ابتدای
این ویدیو است.
من میروم کمی استراحت کنم. فعلا بدرود امیرجان!