نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

Ouroboros
(خوره)
*****

تاریخ عضویت: 12-15-2010
تاریخ تولد: 08-28-0000 (2024 ساله)
زمان محلی: 12-21-2024 ، 12:24 PM
آمار: آفلاین
فاز: سپاسگزار

اطلاعات انجمن Ouroboros
تاریخ عضویت:
12-15-2010
آخرین ورود:
04-10-2020, 04:52 AM
مجموع ارسال‌ها:
3,534 (0.69 ارسال در روز | 4.23 درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن کل ارسال‌ها)
مجموع موضوع‌ها:
54 (0.01 موضوع در روز | 2.75 درصد از کل موضوع‌ها)
(یافتن کل موضوع‌ها)
مدت زمان آنلاین بودن:
5 ساعت, 53 دقیقه, 9 ثانیه
30 ()
() 13 ()
()
اعتبار:

واکنشهای من
برترین واکنشهای دریافت شده
4
1
1
1
1
1
1
1
برترین واکنشهای داده شده
1
1
1

امضای Ouroboros
زنده باد زندگی!
RE: پاتوق شب نشینی 3
زندگی و ارزش فلسفه و منطق
(04-01-2020, 01:22 AM)Angela نوشته:  
(03-31-2020, 04:12 AM)Ouroboros نوشته:  در پایان باید اضافه کرد که در نظر من میزان و شدت این خودفریبی در شما دوست نازنینم به حدی‌ست که من کوچکترین امیدی به اصلاح شما ندارم و اینها را برای خوانندگان اینجا می‌نویسم تا ببینند چگونه حتی انسانی به هوشمندی شما هم از آن اصولی که پیشتر گفتم مستثنی نیست و تا چیزی را خود پیشتر به نحوی دیگر «نگرفته باشد» هرگز در بحث و گفتگو محال است آن را بگیرد.


اگه چیزایی که گفتین رو بپذیریم، نتیجه ش این میشه که همه به یک اندازه درست میگن؟ چون همه براساس تجربه های متفاوتی که داشتن حرف می زنن، چه شما چه مهربد چه هرکس دیگه...

از نظر فلسفی یا در عمل؟ در عمل می‌شود به رسمیت شناختن این حقیقت که برخورد با گزاره‌ها در قالب درست/نادرست صرفا روشی برای فریب مخاطب یا خود است، و مسئله سود/زیان یا ریسک/پاداش یا قدرت/ضعف گزاره‌ها و پدیده‌هاست. ما به بطعا چنین می‌کنیم، ولو آنکه ندانیم یا هرگز نپذیریم، و به باورها و آدمها و سیستم‌هایی که قوی‌تر و مفیدتر و سودآورتر به نظر می‌رسند جذب می‌شویم. همه بروی اسب ِ قوی و چابک و تنومند و عضلانی شرط می‌بندند و اسب شل ِ لاغر ِ مریض را نادیده می‌گیرند. اخلاقیات روش ما برای نبرد با این گرایش طبیعی‌ست ولی اگر آن کتابی که معرفی کردم را بخوانید، نویسنده به درستی تشریح می‌کند که چگونه سرانجام این انقلاب اخلاقی برضد طبیعت مرگ و نابودی ِ قطعی به دست خدا-هوشواره خواهد بود. البته منهم مثل شما و هیچ انسان دیگری نمی‌خواهم به جهان داروین پرتاب بشوم، اما شاید گزینه‌ای دیگر وجود داشته باشد، سومریان و مصریان و یونانیان باستان جوامعی داشتند نه کاملا طبیعی اما همچنان تحت قوانینی که «پیشرفت» به سمت پرتگاه را محدود می‌کرد. 

اما به احتمال قوی چنین گزینه‌های از دسترس ما خارج است. من نتوانسته‌ام دلایل بسنده و قانع‌کننده برای ترجیح آشوب به نظم یا بالعکس در این ماجرا پیدا بکنم. طرفداران هر دو سوی داستان استدلال‌هایی دارند که درست به نظر می‌رسد اما هیچکدام برای اثبات در اشتباه بودن دیگری کافی نیست. طرفداران نظم به درستی اشاره می‌کنند که شرایط روبه زوال و پُرآشوب ما برآمده از تضعیف نهادهای مستقر در جوامع سنتی ِ سالم برای پیشگیری از سقوط در این پرتگاه‌هاست و اگر شکلی از این نظم بازسازی شده به نظام کنونی تحمیل بشود و قدرت ِ گسترش آن را در سرحدات سنتی‌اش محدود بکند بسیاری مشکلات حل می‌شوند. آشوب‌دوستان می‌گویند چنین چیزی ناشدنی‌ست و نظام مستقر توانسته تا بدینجا ما را به پرتگاه نزدیک بکند زیرا ثبات و سکون و نظم فراوانی در آن وجود داشته و سنت بذر نابودی خود را در دل ِ داشته و امروز که این بذر درختی شده و میوه داده باید با جنون‌پیشگی مطلق آن را خشکاند. دزدی، زنا، طلاق، مصرف‌گرایی، ورشکستگی، همجنسبازی، خلاف، قحطی، اعتیاد، بیکارگی، تروریسم، بیوتروریسم، قتل سریالی، کرونا... اینها همه مفید هستند زیرا به تضعیف نظم موجود می‌انجامند و پیشرفت آن را کند، متوقف و در نهایت معکوس می‌کنند تا جایی که آنقدر ضعیف بشود و آنقدر آشوب همه جا را فرا بگیرد که ما بتوانیم اینبار با درس گرفتن از اشتباهات پیشینیان نظامی بهتر برپا بکنیم یا اصلا به نقطه‌ی صفر تاریخ برگردیم و از نو شروع بکنیم!


از نظر فلسفی هم می‌تواند چند نتیجه داشته باشد که یکی را شما گفتید. می‌تواند اینهم باشد که به ما بیاموزد خردگرایی به‌درد نمی‌خورد و ما بیش از همیشه نیازمند نوعی ذات‌باوری افراطی هستیم که باید با گسترش ابزار شناخت ِ درست از منطق ِ «مستقل از پیشداوری‌ها» که می‌بینیم حتی قادر نیست ابتدایی‌ترین و بدیهی‌ترین ارزشهای ما را اثبات بکند، به شهود و ادراک و احساس و تجربه و باور و منطق و خرافه و مناسک و زبانمندی و ... جملگی!

به ذات‌باوری شناخت‌شناسیک نیاز داریم به خاطر اینکه نمی‌توان مجهول را با مجهول شناخت و باید برای دانستن ِ آنچه نمی‌دانیم از یکجا شروع کرد، از کجا؟ حداقل متصور این است که وجود ذهن ِ خودمان و وجود جهان بیرون از ذهن خودمان را بپذیریم. البته که تشکیک در این امکان‌پذیر است اما اندیشیدن و آموختن و فهمیدن را چنان شکی غیرممکن می‌کند. پس از این باید تصمیم بگیریم که سلسله‌مراتب ابزارهایی که برای شناخت در دست داریم چگونه است. به نظر می‌رسد «ایمان>شهود>عواطف>تجربه>منطق>...» که بیشتر پیشینیان ما به آن پایبد بودند از باقی دقیق‌تر باشد. ایمان اول است چراکه همانطورکه گفته شد برای حداقل ِ آگاهی هم ما به میزان مشخصی از باور به امر اثبات‌ناشدنی(واقعی بودن ذهن درونی و جهان بیرونی)نیاز داریم. شهود همه انواع دیگر از آگاهی ما را دانسته یا ندانسته تحت تاثیر قرار می‌دهد و از آن گریزی نیست، مثل همان فاصله‌ی دال و مدلول و ... عواطف ارزشمندی و اهمیت چیزها در جهان را برای ما مشخص می‌کنند و بدون رجوع به آنها، خدای ناکرده فوت عزیزان شما با افتادن برگ از درخت تفاوتی «عینی» و «عقلانی» نخواهد داشت. تجربه روشی برای به کار گرفتن تمام اینهاست و منطق برای معنا بخشیدن و منظم کردن آنها می‌تواند به کار بیاید. ما هماکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که تظاهر به بخردانگی و تجربه‌گرایی در قالب ستیز با هر نوع دیگری از آگاهی مُد روز است و نتیجه آن شده که دیگر یافتن انسانی عاری یا حتی سبک‌بار از خودفریبی و خرافه‌پرستی مطلق غیرممکن است!