Dariush نوشته: آه...
همین منظورم بود دقیقا... چقدر من این کارتون را دوست داشتم.
خابم نبرد آلیس
جکی و جیل رو پس میگفتی.
اصن من رو نوستالژیک کردی دلم گرفت الان! :) چند روز پیش مامانم لباس دوران نوزادیم رو از یه سوارخ سنبهای پیدا کرده بود و بهم نشون میداد. دقیقا یک وجب و نیم بیشتر نبودم! :)
چقدر زود عمر میگذره... باورم نمیشه یه روزی فقط یک وجب بودم! لباسم رو که دستم گرفتم احساس همذاتپنداری عجیبی به خود یه ماهگیم پیدا کردم.
من بچه میخوام.
Alice نوشته: جکی و جیل رو پس میگفتی. اصن من رو نوستالژیک کردی دلم گرفت الان! :) چند روز پیش مامانم لباس دوران نوزادیم رو از یه سوارخ سنبهای پیدا کرده بود و بهم نشون میداد. دقیقا یک وجب و نیم بیشتر نبودم! :) چقدر زود عمر میگذره... باورم نمیشه یه روزی فقط یک وجب بودم! لباسم رو که دستم گرفتم احساس همذاتپنداری عجیبی به خود یه ماهگیم پیدا کردم. من بچه میخوام.
خوش به حالت؛ من از نوزادی که هیچ، از کودکی خودم هم نه عکسی، نه فیلمی، هیچ چیز درست و درمانی ندارم که کمی مرا به آن دوران ببرد
قبل از بچه به فکر پدرش باش که با ترشیدگی فاصله زیادی نداریها... از ما گفتن بود...
Dariush نوشته: خوش به حالت؛ من از نوزادی که هیچ، از کودکی خودم هم نه عکسی، نه فیلمی، هیچ چیز درست و درمانی ندارم که کمی مرا به آن دوران ببرد قبل از بچه به فکر پدرش باش که با ترشیدگی فاصله زیادی نداریها... از ما گفتن بود...
چرا هیچ عکسی نداری؟!!
توی خانوادهی ما عرف ازدواج الان نیست، پس با ترشیدگی فاصلهها دارم! :)
البته باید زودتر یه فکری به حال ژنهای مرغوبم بکنم.. اصلا همهی ما اعضای دفترچه (به جز شوالیه) ژنهای مرغوبی داریم. باید نسل بشریت رو بهینه ادامه بدیم! :)
----
خوابم اومد، من دیگه برم بخوابم که فردا یه عالمه بیکارم. شب به خیر!
چه کارتون های خزی رو نگاه میکردید:))
من کلا از کارتون های قدیمی که یادم میاد،یکی فوتبالیست ها و یکی دو قلوهای افسانه ای رو دوست داشتم،از کارتون های "ملایم" و "آموزنده" اصلا خوشم نمیومد:))
بعد هم که شبکه تهران افتتاح شد هم بیشتر کارتون هایی مثل "دی جی مون" یا "اس او اس کروکو" و... رو میدیدم:))
Alice نوشته: البته باید زودتر یه فکری به حال ژنهای مرغوبم بکنم.. اصلا همهی ما اعضای دفترچه (به جز شوالیه) ژنهای مرغوبی داریم. باید نسل بشریت رو بهینه ادامه بدیم! :)
من آنددم،نیازی ندارم مثل شما موجودات پست و ضعیف حتما از راه اسپرم و تخمک تولید مثل کنم:))))
Alice نوشته: آنه... تکرار غریبانهی روزهایت چگونه گذشت؟؟ :)
آلیس ، من کلا همیشه جس نوستالژیکم خیلی قویه :e108: !! جوری که گاهی با یادآوری این خاطرات ، اشکم در میاد ... حتی همین الان !! دلم خیلی تنگ میشه برای گذشته ها ، نه اینکه همه اش خاطرات خوب بوده باشه ها ، اما چیکار کنم که همیشه وقت بیکاری ، خاطرات خود به خود میاد سراغم...
لعنتی ها اعصاب مارا با این فیلترینگ خرد کرده اند.سر یک لاگین کوچک هم مشکل داریم.:e058:
آقا شما را به اسپاگتی پرنده به این بانوانِ یکجوری بفهمانید اینقدر درون اتوبوس نگویند : آقای راننده درِ عقبم بزن، آقای راننده درِ عقبم بزن...
undead_knight نوشته: من معمولا میگم انداختن قلاده و آوردن شلاق فراموش نشه :)))
من ازین اخلاق های آنتاگونیستی ندارم.
ولی پیشنهاد میکنم pissing رو امتحان کن. جواب میده
Dariush نوشته: آقا شما را به اسپاگتی پرنده به این بانوانِ یکجوری بفهمانید اینقدر درون اتوبوس نگویند : آقای راننده درِ عقبم بزن، آقای راننده درِ عقبم بزن...
دیدی چهار راه ولیعصرو چه گندی زدن؟ من هربار میرفتم زیرگذر دوباره از سر جای قبلیم در میومدم! اعصابم خورد شده بود، فقط دور خودم میچرخیدم! :) آخرشم از پلیسه پرسیدم.