viviyan نوشته: این مردِ حقوق قضایی هم خوونده، لابد یه چیزی میدونه که میگه دیگه.
چیزیکه با یک نگاه به شناسنامه میشود در آورد را نباید همینجوری پذیرفت.
چه نشانهای؟ برای چه میگذارند؟ چرا کسی (هتا آخوند) باید با بچههای حرامزاده دشمنی داشته باشد؟
استاد آنهم معارف که نشد فرنود.
مهربد من خودم که پاسپورت گرفتم اجازه پدر نمیخواست.
Mehrbod نوشته: چیزیکه با یک نگاه به شناسنامه میشود در آورد را نباید همینجوری پذیرفت.
چه نشانهای؟ برای چه میگذارند؟ چرا کسی (هتا آخوند) باید با بچههای حرامزاده دشمنی داشته باشد؟
استاد آنهم معارف که نشد فرنود.
مگه مرض داره بخواد دروغ بگه؟ چی میرسه بهش؟ بدتر خودشون رو خراب میکنه اگه حقیقت داشته باشه. این استاد معارف ما فارغ التحصیل حوزه نیست، از یه دانشگاه فارغ التحصیل شده.
گفت نشانه نامشخصه و اگه کسی اطلاع نداشته باشه نمیتوونه تشخیصش بده.
Mehrbod نوشته: برای درون ایران هم هست، ولی به شما نمیگویند و من هم نمیدانستم، مگر زمانیکه گرفتنمان.
مهربد گرانارج وقتی «گرفتنتان» قوانین فیزیک هم کلهپا میشوند و ماده قانون همانجا توسط پاسبان کثیف و چرک و دیپلمردی، در دم تصویب و اجرا میشود. اجازهنامهی محضری پدر را هم اگر که رو بکنید دعای خیر مادر را علم میکنند..
دوستم (چادریه و خیلی مذهبی، جوری که رهبر رو بیشتر از باباش دوست داره) بهم میگه چیکار کنم سکته کنی، بیفتی بمیری؟
فقط به خاطر اعتقاداتش
زمانی بود که دختران مجرد برای گرفتن پاسپورت هم باید اجازه ی پدر رو میداشتند.
الان اینطور نیست یعنی پاسپورت میدن اما موقعی که میخوای پاتو از کشور بزاری بیرون اون موقع باید اذن پدر رو کنی
Mehrbod نوشته: "دوســـت"؟ :e405:
دشمن که نیست، من باش دوستانه رفتار میکنم. چندبار گفته، نمیشه پای شوخی هم گذاشت :e057:
viviyan نوشته: دشمن که نیست، من باش دوستانه رفتار میکنم. چندبار گفته، نمیشه پای شوخی هم گذاشت :e057:
"دوســتانه"؟ :e405:
پ.ن. این همان جاهایی است که امیر میگوید مسلمین یکی هستند، طرف با
پررویی و شوخی و خنده میگوید بهتره سکته کنی، آنگاه viviyan خردگرای ما "دوستانه" برخورد میکند ..
Mehrbod نوشته: "دوســتانه"؟ :e405:
پ.ن. این همان جاهایی است که امیر میگوید مسلمین یکی هستند، طرف با
پررویی و شوخی و خنده میگوید بهتره سکته کنی، آنگاه viviyan خردگرای ما "دوستانه" برخورد میکند ..
حسودی میکنه بهم، صمیمی ترین دوستش اومده شده دوست صمیمی من و علاقه ای به اینکه بره پیشش نداره زیاد.
کلا سه تا چادری هستن، دوستای منن، اینا همه جا میخوان منو ضایع کنن ولی همیشه خودشون ضایع میشن. بعضی از مذهبیا خیلی کینه و عقده دارن. منم هی تصمیم میگیرم زیاد تو روشون نخندم، هی یادم میره.