Russell نوشته: این هست که هر لایکی در فیس بوک و هر سپاسی رو اینجا بحساب موافقت نیست بلکه خیلی وقتها تنها تشکر هست نه موافقت تمام با نظرات همدیگر و خیلی وقتها همون لایک و سپاس هم جتی نیست.
این را به گمانم نخستین بار امیر گرامی گفت که بهتر است لایک و سپاس را کلا حذف کنیم. من با این نظر اکنون شدیدا موافق هستم! لایک و سپاس علاوه بر اینکه باعث میشود بخشی از نوشتههای نویسنده برای ارضای همنظرانش باشد، باعث میشود که بنظر رسد در اینجا گنگ تشکیل شده است!
Alice نوشته: بعید میدونم انقدری ارزش داشته باشن که بخوام سرکارشون بذارم. :) تقریبا حالمو بهم میزنن اونطوری که جدی اینور و اونور رو نگاه میکنن!
اما بچه ها همگی پایه هستن. یه بار به یکی از دوستام میگفتن فلان سوالو برسون، گفت بیا ورقمون رو عوض کنیم من همرو نوشتم برای توهم بنویسم. چندبار نزدیک بود ورقم رو بکشه و اخر سر رسما بی خیال سوال ها شدم ورقم رو تحویل دادم! :)) هرچند بعید میدونم مشکلی هم پیش میومد. اما تقلب رو بگیرن مشروطی تضمینه! کلا هیچ استراتژی برای تقلب رو من نمی پسندم.
چون من خودم همیشه شب امتحانی بودم سر امتحان به حد کافی استرس داشتم که نخوام از تقلب استفاده کنم.
کلا با تقلب بردن سر امتحان مخالفم مگر اینکه به قول شما مشورتی باشه.
ولی یکسری مراقب ها واقعا خیلی تو نقش خودشون غرق میشن.یکی نیست بگه مگه جنگه؟
اتفاقا برای من که ارزشش رو داشت. زیاد پیش میومد که انقدر بهشون زل میزدم که رسما ازم میپرسیدن مشکلی پیش اومده؟!!
iranbanoo نوشته: ولی یکسری مراقب ها واقعا خیلی تو نقش خودشون غرق میشن.یکی نیست بگه مگه جنگه؟
دقیقا! :)
البته یه سری ها هم هستن که به قول معروف دایورتن و بچه هارو به حال خودشون واگذار میکنن!
راستی ایرانبانو من از امضات خیلی خوشم میاد و عاشق اون غزل حافظ هستم، به خصوص شاه بیت آخرش که میگه "برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ، کزین فسان و افسون مرا بسی یاد است" :)
گروه اوهام این غزل رو عالی اجرا کرده بود و غم و اندوه کافی رو به موسیقیشون داده بودن :)
---
نکته: می ترسم انقدر قهوه بخورم تا صبح که سر جلسه ده بار بیرون برم، که طبیعتا امکانش نیست و امتحان رو خراب میکنم!
Alice نوشته: می ترسم انقدر قهوه بخورم تا صبح که سر جلسه ده بار بیرون برم، که طبیعتا امکانش نیست و امتحان رو خراب میکنم!
میبینم که شما هم شب امتحانی هستی:))
انقدر قهوه نخور که مثل من هر وقت قهوه و سیگار و یکجا میبینم یاد امتحان دادن می افتم:))
______
امضا هم قابل شما رو نداشت.
از کل غزل عاشقانه اش فقط این مصرعش به وضعیتم میخوند!!
iranbanoo نوشته: میبینم که شما هم شب امتحانی هستی:))
مثلا شب امتحانی هستم. تا صبح توی اینترنت میگردم و آهنگ گوش میدم و گاهی هم کتاب رو سرک میکشم.
کلا فکر نمیکنم تا صبح چیزی بخونم اما همینکه بخوام برم و بخوابم عذاب وجدان میگیریم! :))
Alice نوشته: مثلا شب امتحانی هستم. تا صبح توی اینترنت میگردم و آهنگ گوش میدم و گاهی هم کتاب رو سرک میکشم.
کلا فکر نمیکنم تا صبح چیزی بخونم اما همینکه بخوام برم و بخوابم عذاب وجدان میگیریم! :))
نه نگیر برو راحت بخواب من قول میدم به جات کل اینترنتو زیر و رو کنم:)
درسم نخون! به جاش به این فکر کن بعد از امتحان میتونی یه بهونه ی درست درمونی پیدا کنی که از استادت یه نمره خوب هدیه بگیری!
یه جوری گیر دادید به این مراقب امتحان که انگار برخلاف اخلاق و وجدان و قانون عمل کرده که نذاشته تقلب کنید. :)
یکی هم کارش رو درست انجام میده هزار جور پشت سرش حرف می زنند و تمسخر می کنند. توی شرکت کارت رو درست انجام بدی همکارات زیرآبت رو می زنند. مثل آدم درس بخونی کمبود داری و تازه انتظار تقلب رسوندن دارند. مثل آدم رانندگی کنی، تازه کار هستی... کلا هرکی مثل ما نباشه یه ایرادی داره و برچسب بهش می زنیم. همه هم مقصرند غیر از ما. تقصیر من که نیست 4 ماه درس نمی خونم، شب امتحان تازه کتاب رو باز می کنم. استاد بد سوال داده مراقب مریضه، چه شانس گندی داریم که صندلی ردیف جلو افتادیم نمی تونیم تقلب کنیم. از اولش هم بدشانس بودیم!
ما که ایرادی نداریم نمی دونیم بقیه چه مرگشونه که به یکسری اصول و قوانین پایبند هستند. باید بذارن ما زیرآبی بریم ، یه تقلبی کنیم و رشوه و چیزی بگیریم. برای همه این ها اسم های آبرومند ردیف می کنیم. استاد خودفریبی و فرافکنی شدیم. ریزترین ایراد رو در بقیه می بینیم ولی بزرگترین ایرادات خودمون رو نمی بینیم چون همه اش در حال فرافکنی هستیم.
روی صحبتم با شخص خاصی نیست. کلا بهانه ای بود برای بیان حرفام. شب خوش.
Alice نوشته: خب شما احتمالا مورد دارید! :) اما همینکه زندگی را به هر قیمتی مرجح میکنید هم
نشانگر تمایل ذاتی و غریزی شما به بقاست، یعنی هیچ تناقضی در اصل ماجرا وجود ندارد.
البته من گزارهی دوستمان مهدی را از «خوشی و درد» به عبارت «غریزه» تصحیح میکنم.
اگر کسی زندگی دراز + سراسر درد را به زندگی کوتاه + سراسر خوشی (بی کوچکترین امید به دگرگونی) را توانست برگزیند
که دیگر سخنی نمیماند, درد و خوشی آنجا فاکتور سرنوشتساز نیستند, چیز دیگری (در اینجا گرایش به فرازیست) سرنوشتسازتر است!
undead_knight نوشته: ولی در مورد آنتی فمنیسم کاملا همبستگی یک گنگ رو دارید،نگفتم بده که:))
اینجا یک مسلمان میاید هم همگی پس "گنگ" داریم ((: