Dariush نوشته: درود شهریار عزیز. اتفاقا من میخواستم از شما تشکر کنم که پرچم مردسالاری و زنخوارگی را در اهتزاز دارید و به خوبی جای خالی همه ی ما را پر کرده اید. در گفتگوی خصوصی به راسل هم این را گفته بودم. من راستش بسیار زیاد گرفتار هستم شهریار جان اما تا دو سه هفته ی دیگر اندکی وقت آزاد میابم و انشاالاسپاگتی چند پست شایسته برای آن پیج آماده خواهم کرد. اما تا آن موقع خیالم راحت است که شما هستی و ما را سرافراز نگه میداری.
راستی این پست آخری که در جستار پورنوگرافی نوشتی براستی ما را جر داد از خنده . دمت گرم برادر...
سپاس داریوش جان،لطف دارید.
آن سخن ام هم هم شوخی بود،وگرنه من به خوبی می دانم که هرکدام از دوستان مانند شما،راسل،امیر و مهربد چه مشغله هایی دارند و رهایی از این بند ها چه مایه سخت است.راه گریزی هم نیست.
به هرروی غرض ،عرض ارادت بود و بس داریوش جان.همینکه سر حال و قبراق هستی خود مایه امیدواری است.
Dariush نوشته: میلاد شهریار راسل آنارشی و دیگران چه میکنید؟ راه بیاندازید این مسابقه آواتار را دیگر! من چند روز پیش داشتم یکی از جستارهایی مسابقه آواتار دوره های گذشته را میخواندم و حسابی خندیدم و حال کردم.
درود بر داریوش نازنین
داریوش جان از نظر من بین آنارشی و شهریار و میلاد یک نفر باید مسئولیت آنرا قبول کند.منکه میگویم شهریار اگر دوست دارد همین الان این دوره را حداقل راه بیاندازد.
Dariush نوشته: (از تجربه های دوستان پرشماری که به خارج رفته اند)
در مورد ایرانیان البته داریوش گرامی . در مورد یک آلمانی مهاجرات به آمریکا یا انگلیس چندان سخت و پر هزینه نیست .
Dariush نوشته: ۲-حق هر کسی است که در هر سرزمینی که خواست زندگی کند و کسی این حق را ندارد که دور کارشناسان خود دیوار بکشید به این بهانه که برایش هزینه شده تا متخصص شود. شما اگر براستی به سرزمین خود اهمیت میدهید شرایطی را فراهم کنید تا کارشناسان کشورهای دیگر رغبت کنند و به کشور شما بیایند و اینگونه قدری تعادل برقرار شود.
Dariush نوشته: میلاد شهریار راسل آنارشی و دیگران چه میکنید؟ راه بیاندازید این مسابقه آواتار را دیگر! من چند روز پیش داشتم یکی از جستارهایی مسابقه آواتار دوره های گذشته را میخواندم و حسابی خندیدم و حال کردم.
هستیم داریوش جان . نفسی می آید و میرود . یک نون و بوقلمونی هم هست که بریزیم به حندق بلا .
در مورد مسابقه هم که همه کاره خودتان هستید ما چی کاره بیدیم ؟ :دی
دوستان به درود تا زمانی که بتوانم بازگردم و در خدمت تان باشم.
دوستان گرامی مهربد و مزدک هم امیدوارم از من چیزی به دل نگرفته باشند. گفتگو کردن گاهی اینچنین تند و آتشین بودن هم میطلبد.
پاتوق شب نشینمیان شده سالن بوکس دو جبهه سرمایه داری و کمونیسم !
دوستان یکی زحمت انتقال این پستها را بکشد
مزدك بامداد نوشته: پسرم مثل خر خوب زحمت بکش ودرس بخوان که بزرگ که شدی مثل خر بتونی برای کارفرما کار بکنی!
[SIZE=3]•[/SIZE]
فرزندان شما مدرسه رفته اند؟(اگر رفته اند هدفتان چه بود ِ ؟)
Mehrbod نوشته: آنهم به درد نمیخورد, اگر نیک بنگرید از آموزشگاهها پدر و مادرها تنها بیشتر برای
از سر باز کردن فرزندانشان بهرهمیگیرند, نه اینکه براستی در اینجور جاها چیزی به کودک بیاموزانند.
امید دارم چندین سال بعد اعلام کنید فرزندتان را بدون فرستادن به مدرسه بزرگ کردید و از هفت دولت آزاد بودند و راضی هستید از این رویه...
SAMKING نوشته: من تو راهنمایی یه دوستی داشتم خونشون نزدیک ما بود
این رو ما هرگز تو کوچه نمیدیدیم
از این بچه خرخون ها بود
همش کلاس زبان و نقاشی و از این چیزا میرفت...
ولی در کمال ناباوری الان هتا دپلمشم نگرفته،داره میره سربازی
هر کی هم بره سربازی یا سیگاری میشه یا ... @mosafer
زیاد به بچه سخت نگیر گرامی.. فردا معتاد میشه ها...
سخت نمی گیرم بهشون ولی دوستان غیر این برداشت کردند :e108:
mosafer نوشته: امید دارم چندین سال بعد اعلام کنید فرزندتان را بدون فرستادن به مدرسه بزرگ کردید و از هفت دولت آزاد بودند و راضی هستید از این رویه...
من با آموزش تنها زمانیکه نیازین باشد همنگرم. مدرسهها و ... مانند مکتبخانهها کم کم باید برچیده شوند و همهیِ آموزش
به کودکان در این بکوتاهد که «بیاموزند چگونه بیاموزند» و دیگر آموزشها به همان آموزش فرهنگ و رفتار بسته شود.
من خودم هم در همهیِ زندگی هیچ آموزشگاهی چه زبان, چه رایانه و ... نرفته ام بجز همان مدرسهیِ (آنهم تا جاییکه توانستهام پیچاندهام) زوری — ولی خندهدار است کارآموزی کردهام — دانشگاه را هم بخشی برای دل
خوش مادرم و بخشی از روی وابستگی به پول رفتم, که آنهم دیرتر در نخستین دستیافتی که توانستم هزینههای زندگیم را جور کنم بیهوده یافته و ول کردم, زیرا زندگی کوتاه و زمان باارزش و گرانبهای مرا دورمیریخت.
این روشهایِ آموزشیک بسیار کهنه و ناکارآمد هستند, بویژه اینکه تنشزای (stressor) بیرونی ندارند. دانش تنها زمانی ارزش دارد که در کُنش به کار بیاید یا از روی نیازِ راستین (نه برساخته, مانند پاس کردن آزمون) باشد.
نمونهوار من یک مشت آت و آشغال در دانشگاه از مزدائیک ازویر بودم که چون هیچ سودی و بازنمودی در زندگی روزانه نداشتند, امروز هتّا ١٠% هم به یاد نمیاورم اشان, بجایش در راستای کار کنشیک و برنامهریزی رایانه نیاز به مزدائیک دیگری پیدا کرده بودم که اینها را براه خودآموختگی
دریافتم و بسیار ارزشمند بودند; که همینها را هم تنها تا زمانی در ویر و یادم نگه میدارم که کاربردی در اندیشه یا زندگی دارند, در نخستین
زمانیکه نداشتند به فراموشی خواهم سپرد, زیرا تنها چیزیکه باید بدانید این است که چگونه اگر نیازید دوباره در کوتاهترین زمان بازیادآورید اشان.
پارسیگر
Mehrbod نوشته: من با آموزش تنها زمانیکه نیازین باشد همنگرم. مدرسهها و ... مانند مکتبخانهها کم کم باید برچیده شوند و همهیِ آموزش
به کودکان در این بکوتاهد که «بیاموزند چگونه بیاموزند» و دیگر آموزشها به همان آموزش فرهنگ و رفتار بسته شود.
من خودم هم در همهیِ زندگی هیچ آموزشگاهی چه زبان, چه رایانه و ... نرفته ام بجز همان مدرسهیِ (آنهم تا جاییکه توانستهام پیچاندهام) زوری — ولی خندهدار است کارآموزی کردهام — دانشگاه را هم بخشی برای دل
خوش مادرم و بخشی از روی وابستگی به پول رفتم, که آنهم دیرتر در نخستین دستیافتی که توانستم هزینههای زندگیم را جور کنم بیهوده یافته و ول کردم, زیرا زندگی کوتاه و زمان باارزش و گرانبهای مرا دورمیریخت.
این روشهایِ آموزشیک بسیار کهنه و ناکارآمد هستند, بویژه اینکه تنشزای (stressor) بیرونی ندارند. دانش تنها زمانی ارزش دارد که در کُنش به کار بیاید یا از روی نیازِ راستین (نه برساخته, مانند پاس کردن آزمون) باشد.
نمونهوار من یک مشت آت و آشغال در دانشگاه از مزدائیک ازویر بودم که چون هیچ سودی و بازنمودی در زندگی روزانه نداشتند, امروز هتّا ١٠% هم به یاد نمیاورم اشان, بجایش در راستای کار کنشیک و برنامهریزی رایانه نیاز به مزدائیک دیگری پیدا کرده بودم که اینها را براه خودآموختگی
دریافتم و بسیار ارزشمند بودند; که همینها را هم تنها تا زمانی در ویر و یادم نگه میدارم که کاربردی در اندیشه یا زندگی دارند, در نخستین
زمانیکه نداشتند به فراموشی خواهم سپرد, زیرا تنها چیزیکه باید بدانید این است که چگونه اگر نیازید دوباره در کوتاهترین زمان بازیادآورید اشان.
پارسیگر
براستی برخی مطالب ناکار آمد و گاه مضحک هست ولی روال جامعه بعضی کارها را مجبور می کند انجام دهی
اگر قرار بر این باشد که همه چون شما فکر کنند براستی چند درصد از کودکان موفق می شوند؟به نظر من نیمی از کمتر آنها
یکی از دوستانم میگفت با همسرم چندین سال زندگی کردم بدون عقد نامه و ثبت در شناسنامه ولی مجبور شدم زمانی که برای فرزندانم شناسنامه بگیرم عقدمان را ،قانونی ثبت کنم
گاهی مجبوری کاری انجام دهی که عرف جامعه ست حال درست یا اشتباهش برای هر کس متفاوت ست.
یک سوال پزشکی:
معمولا قد فرزندان به سمت اقوام پدری کشیده می شود
مادر و خواهر و برادرزادههای همسرم(دختر) کمی قدشان کوتاه هست(حدود 150تا155) دوست ندارم دخترم مانند آنها قدش کوتاه باشد راهی هست که عوارضی هم نداشته باشد؟