Mehrbod نوشته: اینها هیچکدام پیوندی به هپروت ندارند. خوشی بردن ≠ هپروتی بودن.
چامه و ادبسار و موسیقی همه خوباند, آنچه خوب نیست جابجا گرفتن واقعیت با پندار (خیال) است.
هر چه بیشتر از واقعیتها دور بشویم, دوز هپروت بالاتر میرود و این بالا رفتن دوز پُرگاه به خوشی بیشتر هم میانجامد (correlated).
چرا از واقعیتها در وهلهیِ نخست دور میشوند؟ چون واقعیتها گاهی تلخ, ناخواستنی و دردسرآمیز اند. برای نمونه
این یک واقعیت بسیار تلخ است که همهیِ ما خواهیم مرد و این که پس از مرگ نیست و نابود میشویم نیز یک واقعیت تلختر دیگر است,
اکنون کسیکه نتواند این دومی را بپذیرد, بویژه در جهان مدرن که هرگز یک چرخهیِ زیست درست و طبیعی را نمیگذارند, نمیتواند هم
از زندگی دل بکند و برای همین نیاز به یک چیزی برای جایگزینی آن دارد, و گاهی این میشود دین (در گذشته بیشتر).
این روزها بیشتر از همه باور به تکنولوژیست و در ناخودآگاه بیشتر [نو]جوانها فروبروید
در انتظار ایناند که همین روزها مغزشان روی رایانهای چیزی آپلود شده و جاودان بشوند.
شما که از دنیای شهود و عالم معنا خبر ندارید حق دارید که آن را انکار کنید . افلاطون در مدین ی فاضله اش به این نکته اشاره کرده است که همه مردم در غاری ستند (ظلمت ، جهل) و به ان خو گرفته اند و تنها تعداد بسیار اندکی بدنبال روزنه و نور در غار به کنکاش می پردازند و بالاخره دهانه ی غار را می یابند ولی همنیکه می آیند به دیگران بگویند آنها حرفشان را باور نکرده و به این افراد اتهام جنون و بی منطقی و هپروتی بودن می دهند و تازه دست و پایشان را هم می بندند تا دیگر از جایشان تکان نخورند و نتوانند به دهانه ی غار بروند این افراد در حقیقت همان عرفا و کاشفان اسرار هستی هستند و بخاطر همی است که باید سکوت کرد و خموش بود . برای نمونه من در چستار بی حدایی چه حسی دارد آمدم کمی از احوالات عرفا و شهود بگویم مخاطبم قاطِ اساسی زد!!!! بیچاره در اوج ِ توهم بود و خود را شبیه به ابن سینا می دانست!!! آنوقت مرا بی منطق می نامید شما:))))
دیگر تمام شد از این فروم می روم :)
دعوتنامه از یک فروم خوب دارم;) فروم برای نوازندگان سارهای زهی!! آخ جون می روم آنجا و تا دلم می خواهد از تنبور و تار و سه تار می نویسم و از خواننده ی محبوبم همو که در وداعش گریست ، جام الست را سرکشید ،با مسیحا نفسی تازه کرد و این روزها با "بی من نرو " دلم را برده است !!
Mehrbod نوشته: ترول کجا بود, زمان نشد بنویسیم که فَردید من این بود که سلیقه از زیباییشناسی جداناپذیر است و
برای برخی مانند من بیشتر زمانها سادگی و رسایی سخن زیباتر از پیچیدگی و لایهلایهبندی به چشم میاید.
پس حتما این شعر را هم خیلی دوست خواهید داشت تقدیم به شما:
زن نو را عروس می گویند
مرغ نر را خروس می گویند
آنچه بر جوی می رود آب است
آنچه بر چشم می رود خواب است
از کرامات شیخ ما چه عجب
پنجه را باز کرد و گفت وجب
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرین است
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد
گربه در سمرقند دم دارد
در بخارا الاغ سم دارد
دست دارای پنج انگشت است
متضاد جلو همان پشت است
Mehrbod نوشته: نه sadist میشود دگرآزار; این همه ادبسار به چه درد خوردهاند اگر در پایان روز dominant را با sadist یک کاسه میکنید ..!؟
.
حالا dominant !دوست دارید که آنها برده ی شما باشند مگر نه؟ وقتی با من حرف می زنید دقیقا ارباب بودنتان را حس می کنم آن قلدر محله خودِ شمایید ارباب!!
--
Mehrbod نوشته: همچنین آزاردن خودتان را با دگرآزارخواهی من یکی نگیرید, من شما را دارم برمیانگیزانم تا کمی از خشکاندیشی
در بیایید و افکران (افق) دیدتان گستردهتر شود (بساکه از آن عالم معنا به عالم واقعیت و خاکی ما هم نیمنگاهی بیاندازید).
من خیلی خنگم نمی گیرم حرفهای شما را پس بهتر است وقتتان را بیهوده هدر ندهید !
سارا نوشته: شما که از دنیای شهود و عالم معنا خبر ندارید حق دارید که آن را انکار کنید . افلاطون در مدین ی فاضله اش به این نکته اشاره کرده است که همه مردم در غاری ستند (ظلمت ، جهل) و به ان خو گرفته اند و تنها تعداد بسیار اندکی بدنبال روزنه و نور در غار به کنکاش می پردازند و بالاخره دهانه ی غار را می یابند ولی همنیکه می آیند به دیگران بگویند آنها حرفشان را باور نکرده و به این افراد اتهام جنون و بی منطقی و هپروتی بودن می دهند و تازه دست و پایشان را هم می بندند تا دیگر از جایشان تکان نخورند و نتوانند به دهانه ی غار بروند این افراد در حقیقت همان عرفا و کاشفان اسرار هستی هستند و بخاطر همی است که باید سکوت کرد و خموش بود . برای نمونه من در چستار بی حدایی چه حسی دارد آمدم کمی از احوالات عرفا و شهود بگویم مخاطبم قاطِ اساسی زد!!!! بیچاره در اوج ِ توهم بود و خود را شبیه به ابن سینا می دانست!!! آنوقت مرا بی منطق می نامید شما:))))
انکار کردن ≠ بیهوده شمردن
به اینکه "عالم معنایی" هست که بدست نیروی پندار پدید میاید هیچ
شکی ندارم, ولی در اینکه این عالم با واقعیت میانهای ندارد هم بهمچنین.
شما میتوانید در توهم همهکاره و همهچیز باشید و اگر این توهم به اندازهیِ بسنده پیشرفته باشد,
هرگز هم از آن در نیایید. برای اینکه آسانتر بگیرید, این "حقیقتی" که شما به آن دست یافتهاید دربارهیِ چیست؟
آیا یک احساس گرم و خوب دربارهیِ اینکه آفریدگار کیست و چیست و به راز پیدایش کهکشان و جهان هستی راه یافتهاید؟
اگر این, خب همین احساس را بسیاری با نوشیدن مسکالین هم پیدا میکنند.
پرسش همواره این است:
سنجهیِ اینکه ببینیم یک چیزی درست است یا نه, چیست؟
سنجهیِ شهود همیشه به کار نمیاید, چون شهود لغزشمند است. سنجهیِ احساس همیشه به
کار نمیاید, چون احساس لغزشمند است. تنها سنجهیِ معتبر و ارزی که در دست هست, همان منطق است.
همهیِ شهود و احساس (عالم معنا) میگوید که A همرنگ B است, ولی منطق میگوید نه:
[ATTACH=CONFIG]4862[/ATTACH]
سارا نوشته: پس حتما این شعر را هم خیلی دوست خواهید داشت تقدیم به شما:
پیش پاافتاده ≠ ساده ≠ رسا.
(:
Mehrbod نوشته: انکار کردن ≠ بیهوده شمردن
به اینکه "عالم معنایی" هست که بدست نیروی پندار پدید میاید هیچ
شکی ندارم, ولی در اینکه این عالم با واقعیت میانهای ندارد هم بهمچنین.
شما میتوانید در توهم همهکاره و همهچیز باشید و اگر این توهم به اندازهیِ بسنده پیشرفته باشد,
هرگز هم از آن در نیایید. برای اینکه آسانتر بگیرید, این "حقیقتی" که شما به آن دست یافتهاید دربارهیِ چیست؟
آیا یک احساس گرم و خوب دربارهیِ اینکه آفریدگار کیست و چیست و به راز پیدایش کهکشان و جهان هستی راه یافتهاید؟
اگر این, خب همین احساس را بسیاری با نوشیدن مسکالین هم پیدا میکنند.
پرسش همواره این است: سنجهیِ اینکه ببینیم یک چیزی درست است یا نه, چیست؟
سنجهیِ شهود همیشه به کار نمیاید, چون شهود لغزشمند است. سنجهیِ احساس همیشه به
کار نمیاید, چون احساس لغزشمند است. تنها سنجهیِ معتبر و ارزی که در دست هست, همان منطق است.
همهیِ شهود و احساس (عالم معنا) میگوید که A همرنگ B است, ولی منطق میگوید نه:
ای خدااااااااا اصلا ربطی به حس و احساس نیست ......... من نمی توانم چیزی بگویم اگر اجازه دهید کلن در این زمینه سکوت کنم
Mehrbod نوشته: پیش پاافتاده ≠ ساده ≠ رسا.
(:
رسا بود دیگه اینکه پیش پا افتاده باشه خب سلیقه ایه:))))
یک سوال چرا اینقدر از ما مسلمانان بدتان می آید؟ چرا فکر می کنید خشک اندیش و یاوه گو هستیم؟ پسمانده و بی منطقیم؟
سارا نوشته: شما که از دنیای شهود و عالم معنا خبر ندارید حق دارید که آن را انکار کنید . افلاطون در مدین ی فاضله اش به این نکته اشاره کرده است که همه مردم در غاری ستند (ظلمت ، جهل) و به ان خو گرفته اند و تنها تعداد بسیار اندکی بدنبال روزنه و نور در غار به کنکاش می پردازند و بالاخره دهانه ی غار را می یابند ولی همنیکه می آیند به دیگران بگویند آنها حرفشان را باور نکرده و به این افراد اتهام جنون و بی منطقی و هپروتی بودن می دهند و تازه دست و پایشان را هم می بندند تا دیگر از جایشان تکان نخورند و نتوانند به دهانه ی غار بروند این افراد در حقیقت همان عرفا و کاشفان اسرار هستی هستند و بخاطر همی است که باید سکوت کرد و خموش بود . برای نمونه من در چستار بی حدایی چه حسی دارد آمدم کمی از احوالات عرفا و شهود بگویم مخاطبم قاطِ اساسی زد!!!! بیچاره در اوج ِ توهم بود و خود را شبیه به ابن سینا می دانست!!! آنوقت مرا بی منطق می نامید شما:))))
دیگر تمام شد از این فروم می روم :)
دعوتنامه از یک فروم خوب دارم;) فروم برای نوازندگان سارهای زهی!! آخ جون می روم آنجا و تا دلم می خواهد از تنبور و تار و سه تار می نویسم و از خواننده ی محبوبم همو که در وداعش گریست ، جام الست را سرکشید ،با مسیحا نفسی تازه کرد و این روزها با "بی من نرو " دلم را برده است !!
یه پرسش : چرا هر زمان از جایی زده میشی میگی دعوتنامه از یه فروم خوب دارم ؟؟ : دی
و اینکه آیا نوازنده هستی بانو سارا ؟ این رو می پرسم چون خودم نوازنده هستم ، شاید خدای شما
قسمت کرد و یه روزی با هم همکاری کردیم
مرگ بر اسرائیل
درود بر فلسطین