Theodor Herzl نوشته: دوستان من به مدت یک هفته در خدمت شما نخواهم بود از فردا و برای مسافرت سال نو عازم کوبا هستم.کوبا کشور بسیار ارزانی هست و با حدود ۶۰۰$ یک مسافرت All-Inclusive میروید که از بلیط هواپیما گرفته تا غذا ، drink و هتل ۵ ستاره را شامل میشود! من به مرکز تفریحی در شهر Varadero میروم که حدود ۹۰ دقیقه با ماشین با هاوانا فاصله دارد ، میخواهم بیشتر زمانم را در هاوانا بگذرانم و کوبای واقعی را ببینم! یکی از دوستانم میگفت در هتلهای کوبا در صبحانه هم تکیلا سرو میکنند! مطمئن هستم خوش خواهد گذشت!
خوش بگذره کسرا جان !
اگر زحمتی نیست چند تایی عکس از در و دیوار و جاهایی که رفتی بگیر برگشتی بذار
کوبای بدبخت از زمان انقلاب در دهه ۵۰ یک ماشین اجازه نداشته وارد کند! ، هنوز ماشینهای دهه ۵۰ در کوبا سوار میشوند مردم
Russell نوشته: درود به داریوش عزیز
با توجه به پست آخرت که گذاشته بودی و پست اخیرت در تاپیک "عرفان چیست؟" در همین غیبت کوتاه کلی نگرانت شدیم، گویا در تب و تاب شدیدی هستی؟
درود دوست فرهیختهی من.(پوزش بابت دیرکرد در پاسخگویی، اینترنت من ناگهان قطع گشت)
چیزیست شبیه به همین که میگویی. من هیچ دوست نمیدارم در جایی عمومی چون اینجا، برای مصائب و احساساتِ خود سیرک بر پا کرده و حوصلهی دوستان را بسوزانم؛ خود از بیزاریجویانِ inject کردنِ احساسات شخصی به دیگران هستم.
خردگرایی منزلیست در انتهای مسیری طولانی و یکطرفه. من نیز گرچه این روزها به چشم خویش ویرانیِ ذهن و روانام را نظارهگر بوده و میبینم خود را همچون درختی خزانخورده که برگهایش یک به یک بر مرکبِ باد مینشینند، اما از هماکنون برگهای نو برای رُستن بیتابی میکنند. با این روزها ناآشنا نیستم، پیش از این نیز یکبار چنین چیزی را تجربه کرده بودم و آن زمانی بود که از خواب ایمان مذهبی پریده و شهامتِ خود را سپردن به دامانِ خردگرایی به جان خریدم. تجربهای بس روانگداز بود؛ اینبار نیز هیچ از آن دست کم ندارد و بسا که از آن پرزورتر نیز هست. بیشک اگر توانِ ادامه دادنِ مسیری که در آن هستم را داشته باشم، داریوشی زاده میشود که هرگز با این که هست همسنج نخواهد بود. ورنه همان به که نباشم.
کسی رحم و شفقت از جهان هرگز ندیده و ما همگی گلادیاتورهایی هستیم که ناگهان خود را میانهی میدان نبردی مییابیم که از هرسویش جنگویانی چند با گرزهای گران و شمشیرهای برآهیخته بر ما یورش میآورند! یک دم برای گلایه کردن به ناعادلانه بودنِ این «بازی» ِ ناخوانده، کافیست برای برباد رفتنِ سرمان! و این تنها توصیفیست بیمقدار از جهان بیرون. اما آنکس که در اندیشهی معمای هستی شد و خود از گلههای گوسفندها رهاند، آنکس که بر کردارِ خردورزانه ارج نهاد و آنکس که همچون ماهیِ بیجان خود را به دست رودِ خروشان نَسِپُرد و خیالِ رفتن بر پاد جهتِ رود را داشت، چه دام و دانهها که بر سر راه خویش خواهد یافت و چه خطرها که به جان خواهد خرید.
من دیری بود که خود را رستگار میدیدم و خرسند از اینکه هفتخوان رهایی را گذراندهام. اما دیدم چه خیالهای خامی در سر داشتم و خود را چه ساده میفریفتم.
سخن در این مورد بسیار است راسل عزیز و من چون نمیتوانم شرح ماجرا را با جزئیات بگویم(شوربختانه) ، ناگزیر سخنانام همگی از مبهمگویی خارج نخواهند شد. و همچنین چون قصد سر بردن حوصلهی شما و دوستان را ندارم، بیش از این به این موضوع نمیپردازم.
:e303:
Dariush نوشته: ما همگی گلادیاتورهایی هستیم که ناگهان خود را میانهی میدان نبردی مییابیم که از هرسویش جنگویانی چند با گرزهای گران و شمشیرهای برآهیخته بر ما یورش میآورند!
درود به داریوش گرامی
در اینکه در زندگی بسیاری با گرزهای گران به آدم می تازند شکی نیست. بدتر آنکه گاهی ما در ایستاری گیر می کنیم که هیچ یارای رویارویی با آن آدم بدها نداریم.
ولی وقتی از آن ایستار رهایی یافتیم. گرچه دیگر تهدید فیزیکی در کمین ما نیست. ولی ما جریان اندیشه ها را هنوز به دوش می کشیم.
گاهی باید بپذیریم زندگی منصف نیست. کسانی به ما بدی می کنند و ما هرگز فرصتی نخواهیم داشت آنها را به پاداَفره کارشان برسانیم. گیتی همین است دیگر.پس بهتر است جریان اندیشه را بر زمین بگذاری تا سبک شوی و زندگی و دیدی نو را آروین کنی.
پارسیگر
Spehr نوشته: در اینکه در زندگی بسیاری با گرزهای گران به آدم می تازند شکی نیست (گمانی نیست). بدتر آنکه گاهی ما در ایستاری[١] گیر می کنیم که هیچ یارای رویارویی با آن آدم بدها نداریم.
ولی وقتی (زمانی) از آن ایستار[١] رهایی یافتیم. گرچه دیگر تهدید (بیمداد) فیزیکی در کمین[٢] ما نیست. ولی ما جریان اندیشه ها را هنوز به دوش می کشیم.
گاهی باید بپذیریم زندگی منصف (دادیک) نیست. کسانی به ما بدی می کنند و ما هرگز فرصتی (دستیافتی) نخواهیم داشت آنها را به پاداَفره[٣] کارشان برسانیم. گیتی همین است دیگر.پس بهتر است جریان اندیشه را بر زمین بگذاری تا سبک شوی و زندگی و دیدی نو را آروین[٤] کنی.
----
Dariush نوشته: من دیری بود که خود را رستگار میدیدم و ...
این نیز بگذرد و بزودی زمانی میرسد که همه چیز زیر آوارهها و گرد و خاک زمانه لِـه و نیست میشود!
زندگی همین نشیب و نشیبها و گاه فراز و نشیبهاست... بیخیال!
عاقا اینو از فیسبوک دهه پنجاه برداشتم:
نقل قول:ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪﯼ ﺍﺗﻞ ﻣﺘﻞ ﺗﻮﺗﻮﻟﻪ، ﺣﺮﻑ "ﺕ " ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۴ ﻓﺼﻞ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺣﺮﻑ " ﻝ" ۳ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺎﻩﻫﺎﯼ ﻫﺮ ﻓﺼﻞ
ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺣﺎﺻﻠﻀﺮﺏ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ۳*۴=۱۲ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۲ ﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯽﺁﯾﺪ
ﻭ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻭﻑ " ﺍﺗﻞ ﻣﺘﻞ ﺗﻮﺗﻮﻟﻪ" ۱۲ ﺣﺮﻑ
ﺍﺳﺖ .
...
ﻧﺘﯿﺠﻪ : ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﻘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؟
ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﺑﯽ ﻫﺪﻑ ﻭ ﺑﯽ ﻣﻨﺸﺎﺀ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ؟
ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯾﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ
ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ .....
به نظر من اثبات خوبیه برای اسپاگتی پرنده یا اسب شاخدار.
بازهم نوستالژی، فرتوری از سخنگاه گفتگو ، زمانی که هکر های شیعه،
به گمان خود پیروزی بزرگی بدست اورده بودند! (در بایگانی ام یافتم)
[ATTACH=CONFIG]3117[/ATTACH]
ج.ا. تاکنون سه بار آرش بیخدا را دستگیر کرده, چهار بار از او ندامتنامه چاپ نموده, پنج بار اعتراف تلویزیونی پخش کرده, شونسد بار هم اعدامش کرده! (((:
مزدك بامداد نوشته: بازهم نوستالژی، فرتوری از سخنگاه گفتگو ، زمانی که هکر های شیعه،
به گمان خود پیروزی بزرگی بدست اورده بودند! (در بایگانی ام یافتم)
[ATTACH=CONFIG]3117[/ATTACH]
دقیقا یادم هست چه روزی بود.همزمان زندیق و گفتگو با هم هک شده بود !! شخصی بود به نام shia soldier ... همین ابله بود که با کارش ، تعطیلی تدریجی انجمن گفتگو رو باعث شد چون آرش بیخدا احساس کرد شاید چنین کاری به امنیت دیگران لطمه بزنه...
دوستان درباه ی وضع اقتصادی سیاسی چی فکرمیکنید، قمیت ماشین و اینها همینجور میآید پایین؟
امروز آغا هم یک سخنرانی درباره یانقلاب فرهنگی کرده و درباره ی هر چیزی که یک ذره سل کرده بودند حرف شده که باید دانشگاه ها سیاسی نشود و ...(باقی مواضع مزحرف) همیشگی، اینها برای خفه کردن بسیجی هاست یا خرشان از پل گذشته و دوباره شمشیر را از رو بسته اند؟