04-11-2014, 01:46 PM
iranbanoo نوشته: من شما را درک میکنم مهربد جان.دفترچه و یا شاید هرجایی که نیاز به انرژی و زمان مستمر داشته باشد تمرکز کافی را برای انجام کارهای دیگر از فرد میگیرد.
به طوری که من چند وقتیست حتی کتابهایی را که نیمه خوانده ام و یا تصمیم داشتم مطالعه کنم دور از چشم نگاه داشته ام تا فکرم را متمرکز کنم.ولی چیزی که درک نمیکنم این خود تنبیهی ایست که برای خود سقف پست تعیین میکنید و خود را در عمل انجام شده قرار میدهید که مبادا وسوسه شوید و لاگین کنید!
اینکه کاربران اینجا چه کسانی هستند و از چه جنسیتی و با چه منظوری اینجا جمع میشوند, چه ارتباط به قول خودتان مهندی دارد با اینکه هم صحبتی با دوستانی اندک همفکر خودتان و یا استفاده از محیطی متفاوت و به نسبت تر آزاد تر از دنیای مجازی پارسی زبانان !
نمیدانم شاید برای شما این چیزها اصلا اهمیتی نداشته باشد ولی برای من اینطور بوده وقتی بیشتر زمانها با دوستان دختر و پسرم تنها در نقش دختر شنگول و خوشحال بازی در می آیم تا مرا بفهمند تا اینکه چیزی که حقیقتا در ذهنم میگذرد!
آری نمیدانم چرا بسیاری از مردم این اندازه دوست دارند دریافت یا همان فهمیده بشوند, کسی به هر روی در این
جهان هرگز شما را نخواهد دریافت مگر خود اتان, تازه خودتان هم کاستومند خویش را درمیابید, چرا که خودآگاه کوچکتر از ناخودآگاه است.
دیگر اینکه سخن از وسوسه نیست, آمدن اینجا همیشه خوشیآوره ولی باید دید این خوشی
بجایی که کس میخواهد هم میرسد یا نه؟ به سخن دیگر, با آماجهایِ زندگی اش نیز همراستاست؟
برای برخی مانند دوست امان [MENTION=48]Russell[/MENTION] شاید زندگی در همین دوستی و خوش گذاردن و آموختن گهگاه اینور و آنور و فلسفیدن باشد, یا
برای آنارشی کوشش برای برچینش اسلام هتّا اگر به اندازهیِ یک پست ناچیز در سخنگاهی گمنام باشد, یا برای امیر کُس کردن هر چه بیشتر
و خوشی بردن از آغوش گرم و نرم دلباخته باشد (که او هم ازینرو این روزها چندان اینجا نیست) یا برای خود ات همان دوستی و خوشی بردن از
گپ و گفتگو و کمی اندیشیدن. ولی این خوشیها با آماج من همراستایی ندارند, اینجا برای من خوشیآور است چون همانجور که گفتی دوستانی
هستند که با آنها سالهای آزگاری سخن گفتهایم و گفتمانیدهایم و بسیاری از آنان را بخوبی میشناسم, ولی این به جاییکه من میخواهم نمیانجامد.
iranbanoo نوشته: به هر سو تمام منظور من این بود که از شما خواهش کنم اینقدر با این وسواس فکریتان خودتان را اذیت نکنید و هر زمانی که عشقتان کشید بروید و بیایید
and where's the fun in that? :))
به کار من میگویند آیینش (âyineš = ritualization) یا vâreš (وار = عادت, رسم):
فرخ آنکس که وار خود بشناخت
کار خود را به وار خود پرداخت
کار خود را به وار خود پرداخت
عشقی زیستن برای کسانیه که آماج بزرگی در زندگی ندارند, من کارهای فراوانی هست که در زندگی
میخواهم پیش از فرارسیدن مرگ بیانجامم و عشقی زیستن و هر آنچه آید, خوش آید, با آن چندان جور در نمیاید!
من اینجا هنوز یک پیک ناننوشته دارم که باید بپایانم, پس از آنهم برای همیشه که نمیروم,
اگر دیدم اینجا شلوغ شد و سامههایِ من برآورده شدند برمیگردم (ولی خب ته دل ام میدانم نمیشود!)
پارسیگر