یه نفر نوشته: قطعا وقتی کسی اینجا میگه اسپاگتی نگهدارت، خدای هیولای اسپاگتی مواظبت باشه و .. من توقعی ندارم از این جمله چیزی یاد بگیرم. فقط کنجکاو میشم و میرم دنبالش میگردم ببینم هیولای اسپاگتی چیه و از کجا اومده و چه نوع مکتب فکری و دینی ست..
اینجا وقتی بحث اگزیستانسیالیسم و .. میشه من کنجکاو میشم و میرم ببینم این چیه و بعدش حرفهای این دوستان رو میخونم..
اینجا جرقه ای برای یاد گیریست..
پس شاید بد نباشد کمی اینجا بنویسید:
Not Acceptable!
Ouroboros نوشته: کم پیدایی راسل جان؟
این خوان دونوسو کورتز سیاستمدار و فیلسوف اسپانیاییست که ابتدا لیبرال و طرفدار انقلاب فرانسه بود اما بعدتر به یکی از بزرگترین منتقدان آن در تاریخ بدل شد. من از طریق کارل اشمیت، فیلسوف بزرگ آلمانی با او آشنا شدم که مقالهای دارد به نام «دونسو کورتز ناشناخته» دربارهی اشتباهات او! ژولیوس اوولا هم اینسو و آنسو اشارههایی به او میکند و جایی میگوید که اندیشهی ضرورت اصول و نظم والا را نخستین بار کورتز در قالبی منسجم ارائه کرد. اینها مرا ترغیب کرد که به گمانم تنها اثر ترجمه شده از او به انگلیسی را مطالعه بکنم. این کتاب اثر جالبی بر من گذاشت و برخی حقایقی که مدتی بود بر من آشکار شده بود را برایم «معنیدار» کرد. او در این کتاب برای مثال توضیح میدهد که مسیح نه به خاطر برنامههای خوب اجتماعی و اقتصادی، فلسفهی قویتر یا حتی معجزات الهی و آموزههای دینی، که به رغم اینها موفق شده و به سروری جهان رسیده است! من در جستار «درخودماندگی» توضیح خواهم داد که چرا این تئوری به نحوی تعیینکننده و خارقالعاده برای من مهم است و چگونه به نگاه کنونی من به جهان شکل داده، اما کورتز جدا از این نیز مهم است زیرا آن بخش عامدانه نادیده گرفته شده از تاریخ فلسفهی سیاسیست که مخاطب ایرانی به او معرفی نمیشود، اینست که اگر فرصتی کردید به او نگاهی بیاندازید.
جدی کم پیدا هستم؟
بسیار جالب است، اگر شد پیرامون او و ارتباط نظم سنتی با آنچه
در تاپیک «درخودماندگی» مطرح کردی هم قدری توضیح بده لطفا.
امروز از سفر برگشتم دلم لک زده بود برای مشاعرت با انگشت شمار انسان صاحب مغز.:e405:
راسل و امیر هم که سری زده اند و کاش نرفته باشند.
Russell نوشته: جدی کم پیدا هستم؟
من هر قدر شما را ببینم کم است.
از آنارشی بیمرام هم که خبری نشد. امیدوارم خوش و سرحال باشد.
Nilftrondheim نوشته: امروز از سفر برگشتم دلم لک زده بود برای مشاعرت با انگشت شمار انسان صاحب مغز.
راسل و امیر هم که سری زده اند و کاش نرفته باشند.
خوش برگشتید.
من که امروز فردا به غیبتی صدباره میروم، راسل ولی هست چون من پرچم یهودستیزی و نازیسم را باید دست یکی به امانت بسپرم و بعد بروم.
:e057:
Ouroboros نوشته: که آنهم گویا از عواقب مطالعهی یک خط نوشتهی من بوده!
خیر. کل بحثها تاثیر گذار بود.فقط جمله ی شما دقیقا حرف دل من بود که نمیتونستم به این واضحی بیان کنم..
یه نفر نوشته: خیر. کل بحثها تاثیر گذار بود.فقط جمله ی شما دقیقا حرف دل من بود که نمیتونستم به این واضحی بیان کنم..
من ولی آن زمان در اشتباه بودم، هیچ میزانی از «آگاهی عمومی» نمیتواند سیستمی به پیچیدگی و بزرگی تکنولوژی را «کنترل» بکند و از عوارض زیانبار آن بکاهد. هم «پیشرفت» و هم «کنترل» هر دو توهماتی هستند که مردم عادی را فریب میدهند و به سیستم پایبند نگاه میدارند، هیچکس در کنترل نیست، پیشرفت غیرممکن است. من آن زمان هم به رهیافت داروینیستی «پیشرفت» باور داشتم، این که بشر در گذر زمان پیشرفت میکند و هزار سال دیگر حتما ما به مرحلهای از آگاهی رسیدهایم که درک بکنیم چرا نباید کُدهای ژنتیکی انسان را دستکاری کرد یا بمب اتم ساخت و ... هم آنکه - به طور تناقضآمیزی - منکر طبع انسان بودم و گمان میکردم اگر میل و غریزهی به آدمکشی هست حتما باید کار ایمان مذهبی و ... باشد و آگاهی میتواند این رانههایی که انسان بودن ما را معنی میکنند از میان ببرد. آنچه در واقعیت رخ میدهد بالا و پائین رفتن سورسوره وار است نه پیشرفت، یکجا بالا میرویم اما جای دیگری ناچار به فرو رفتن میشویم. آنچه در واقعیت رخ میدهد با توهم خدشهدار کردن و توجیه کردن رانههای به اصطلاح مخرب آدمی در جهتهایی حتی مخربتر است، نه «کنار گذاشتن آنها از طریق آگاهی».
درست اینست که ما تلاش بکنیم سیستمهای منظم را نا-آرام و بینظم بکنیم و سیستمهای پرآشوب را به نظم و آرامش در بیاوریم. چراکه نظم زیادی به انفجار سیستم میانجامد و نظم اندک به سقوط آن منجر میشود. من امروز گمان میکنم که
یک رانهی بالذات درون سیستمها کشف کردهام که به طور خودانگیخته بی نیاز از آگاهی این قاعده را به عینیت در میآورد. به هر حال ارادهی عمومی تا اندازهی بسیار زیادی (تقریبا تماما) بر سرنوشت سیستمها بیتاثیر هستند و سرنوشت آنها را شاخص نفوذ و جمعیت و قدرت ِ کسانی که به آن کمک میکنند، کسانی که از آن استفاده میکنند و کسانی که از آن سوء استفاده میکنند بستگی دارد.
خب دوستان من بروم به غیبت کبری. یکسری گفتگوها بود که من قصد زنده کردنشان را داشتم، همچون بحث پیرامون نژاد و همجنسگرایی، که فرصت نشد. یکسری گفتگوها بود که من آغاز کردم اما فرصتی برای به نتیجه رساندن آنها نماند، همچون بحث پیرامون هنر والا. یکسری دوستان را هم نشد که ببینم مثل آنارشی و شوالیه و کسری. بحث با داریوش هم الان نگاهی انداختم و دیدم بدجوری به بیراهه رفت و اساسا بهتر است هیچوقت آنرا پی نگیریم!
با اینهمه از حضورم در اینجا راضی هستم و امیدوارم دوباره به زودی همهی شما را ببینم.
پ.ن: راسل به نظرم راهاندازی یک وبسایت یا وبلاگ جدا از اینجا برای شرح و توضیح و ترجمهی شماری باورها و ایدهها ضروریست. سری بعد که از عیاشی و روزمرگی خلاص شدم شاید آنرا راهاندازی کردم، مگر آنکه تا آن زمان خودت همت کرده باشی و آستینها را بالا زده باشی. :e405:
Nikzad Mehrazmanesh نوشته: عید قربان پیشاپیش مبارک
این عید را باید عید کشتار و توحش نامید.
دین اسلام، دین سرتاسر توحش و ارضا کنند با خون