دفترچه

نسخه‌ی کامل: طنز و جوک امام نقی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
روزی مردکی یهودی دربازار به ابولاشی متعرض شد و گفت یا ابالاش! این زره ای که بر تن توست، مال من است و تو آن را دزدیده ای. پس نزد نقی رفتند تا قضاوت کند.

نقی به یهودی گفت: شاهدی داری؟

یهودی گفت: آری.

سپس مرد کافری وارد شد و گفت: من شاهدم.

نقی پرسید: آیا به چشم خود دیده ای که ابولاشی آن را دزدیده؟

کافر گفت: خیر.

نقی پرسید: پس چگونه به نادیده شهادت می‌دهی؟

کافر گفت: مگر خود شما روزی ۵ هنگام و هر هنگام ۲ بار به خدای نادیده شهادت نمی‌دهی؟ (اشهد ان لا اله الا الله)

حضرت مدتی سر به جیب مراقبت فروبرد و سپس ذوالنقار برکشید و قضیه را ختم به خیر کرد.

نقی و قضاوتهایش - باب عدالت نقوی
چندتایی از شاهکارهای کمپینِ امام نقی هست که من هرگز نتوانستم بدونِ خندیدن آنها را بخوانم:

برداشت اول:
امام در حال عبور از کوچه بود که پیرزن یهودی انبوهی از زباله های اتمی و فضولات بیمارستانی را روی سر حضرت ریخت. تا امام اومد بجنبه یه شیشه اسید سولفوریک هم خالی شد رو سرش. امام چند لحظه با همون وضع دوربینو نگاه کرد و رو به آسمان داد زد: آقا من دیگه نیستم.. چه وضعشه آخه؟ این که ایمان بیار نیست. فقط منو این وسط مچل کردین هر روز؟ برید یکی دیگه رو بیارید....

برداشت دوم: ( بعد از مذاکرات امام و خدا)

دخترک هات بلوند یهودی با بیکینی لب ایوان در حال آفتاب گرفتن است. روغن ماساژ از دستش رها شده و جلو پای امام می افتد.
دختر: اوا شرمنده. چیزیتون که نشد؟
امام: نه عزیزم. میخوای بیارمش بالا برات؟
دختر: آخه زحمتتون میشه... راستش من تنها موندم. کسی هم نیست پشتمو روغن بزنه....
امام: مگه من مردم؟ خودم در خدمتتم دربست...
دختر: اوا شما مسلمونا چه مهربونید... چه دین رافت و عطوفتی دارید....بیا بالا....

=))=))=))

--------------


نقل است که امام نقی به بازی قایم موشک بسیار علاقه می داشتند و مدام بر اصحاب تاکید می فرمودند که به فرزندان خود بیاموزید این بازی شریف را که اول بار جبرئیل بر جدم رسول الله این بازی را آموخت و گفت که این افضل بازی ها در آخر الزمان است و مهدی قایم خواهد شد و پیروانش مدام به دنبال او خواهند گشت و این کار هزاران سال طول خواهد کشید و باز هم موفق به یافتن او نخواهند شد و البته ما این سرکار بودن آنها را بی پاسخ نخواهیم گذاشت و در روز قیامت به آنها از آّب زمزم خواهیم نوشاند که اگر کانشان سوخته ، حداقل جگرشان خنک شود./ تفرج الامامین / صفحه بعد
----------
شخصی از امام نقی پرسید : ای حضرت فلسفه این که در هنگام خواندن فاتحه با انگشت بر قبر می زنند چیست؟
حضرت دستی به ریش کشیدند و فرمودند : این همان لایک زدن به روح مرحوم است.
---------
روزی دو زن نزد امام آمدند و هر دو ادعا کردند که مادر یک بچه هستند. امام فرمودند: بچه را وسط بگذارید و هر زن از یک طرف دست کودک را بکشد. آن دو زن آنقدر کودک را کشیدند که از وسط نصف شد. امام کمی جا خوردند و فرمودند: قاعدتا نباید اینجوری می شد !!!

اسرار البلاهه - جلد 4
-------------
از ابا شنبلیله شنیدم که می گفت: نزدیکترین صحابه به حضرت همانا ابو هاشم جعفر (رضی الله عنه) بود، بسیار صمیمی. روزی از ابوهاشم خطائی سر زد. امام بر او وارد شدند و با حدیثی او را نصیحت کردند. ابو هاشم در پاسخ گفت: جون هادی از ما یکی دیگه بکش بیرون. امام تبسمی کردند و بلند شدند و با یک ضربه آبچاگی وی را خاموش کردند. سپس رو به اصحاب کردند و فرمودند: به خدا قسم که اگر امروز وی را تادیب نمی کردم فردا شوخی دستی می کرد.

-------------

خبرنگاری از امام پرسید آیا شما در حوادث یازده سپتامبر نقش داشتید؟ حضرت با لبخند ملیحی جواب داد: نمیدونم، آیا شما در حوادث یازده سپتامبر نقش داشتید؟ خبرنگار گفت: شما جواب منو ندادین! امام با لبخند ملیحی گفت شما هم جواب منو ندادین! خبرنگار پرسید: آیا شما سوال های خود منو به عنوان جواب به من برمیگردونین؟ امام نقی با لبخندی ملیح گفت نمیدونم؛ آیا شما جواب های منو به صورت سوال درمیارین و به خودم برمیگردونین؟

در این لحظه مغز خبرنگار ترکید و متلاشی شد. امام نیز با لبخندی ملیح صحنه را ترک کردند.


نقل قول:دخترک هات بلوند یهودی با بیکینی لب ایوان در حال آفتاب گرفتن است. روغن ماساژ از دستش رها شده و جلو پای امام می افتد.
دختر: اوا شرمنده. چیزیتون که نشد؟
امام: نه عزیزم. میخوای بیارمش بالا برات؟
دختر: آخه زحمتتون میشه... راستش من تنها موندم. کسی هم نیست پشتمو روغن بزنه....
امام: مگه من مردم؟ خودم در خدمتتم دربست...
دختر: اوا شما مسلمونا چه مهربونید... چه دین رافت و عطوفتی دارید....بیا بالا....
brazzers :))
massage plot:)))
undead_knight نوشته: massage plot:)))
این داستانهای امام نقی و پیرزنِ یهودی خیلی باحال است؛ کلا این امام استعدادِ بالایی برای تبدیل گشتن به سوژه‌ی یک کمیک بوک داردE415
[h=3]احکام جماع با حیوانات از دیدگاه امام نقی‌ (ع)[/h]امام و شکست عشقی

روزی یکی از اصحاب بر امام نقی وارد شد و پرسید: ای امام، جماع با کانگورو چه حکمی دارد؟ امام به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت. پس از مدتی قطره اشکی از چشم مبارکشان جاری شد و فرمودند: فقط هر کاری میکنی بهش وابسته نشو.. بهش وابسته نشو..


[h=3]هشتاد روز جماع با شتر دوردنیا[/h]
روزی یکی از اصحاب با شتر خود جماع کرد و از امام نقی(ع) پرسید تکلیف چیست؟ امام فرمود: باید ۸ فرسنگ از اینجا فاصله بگیری و شتر را بفروشی! آن فرد راهی شد اما هنوز ۸ فرسنگ نشده دوباره با شتر جماع کرد و خواست ۸ فرسنگ دیگر دور شود اما باز داستان تکرار شد و همین گونه میرفت و داستان دوباره تکرار میشد تا اینکه زمین را دور زد و در هشتادمین روز دوباره به سامرا رسید و تصمیم گرفت به جای فروش شتر، کتابی به نام "هشتاد روز جماع با شتر دوردنیا" بنویسد!



[عکس: 63.jpg]


* از امام نقی پرسیدند, جماع با مورچه چه حکمی دارد؟
امام پاسخ داد: اگر با رضایت طرفین باشد اشکال ندارد.


*شخصی از امام نقی پرسید جماع با مورچه‌ی نابالغ چه حکمی دارد؟
امام فرمود: سوال بسیار خوبی پرسیدی. بگذار جوابت را با مطرح کردن این پرسش آغاز کنم: آیا به روح اعتقاد داری؟




*شخصی از امام نقی پرسید جماع با لاک پشت چه حکمی دارد؟
امام پاسخ داد: خسته کننده و خمیازه آور است همچنین موجب کند شدن و پهن شده نوک آلت می گردد.




*شخصی از امام نقی پرسید جماع با پرنده ی در حال پرواز چه حکمی دارد؟
پاسخ داد: باید ببینم. احتمالاٌ بسیار جالب است.





*شخصی از امام نقی پرسید جماع با کرگدن چه حکمی دارد؟
امام پاسخ داد: تو چی مصرف می‌کنی میای این سوالا رو می‌پرسی؟!


*شخصی از امام نقی پرسید جماع با شیر ماده در مقابل دیدگان شیر نر چه حکمی دارد؟
امام پاسخ داد: حکم عملیات شهادت طلبانه.
[عکس: 64.jpg]
روزی یک کافر از بلاد کفر مهمان امام نقی بود.حضرت امام و آن فرد تا پاسی از شب مشغول نوشیدن آب انگور و بحث های فلسفی بودند.

وقتی صبح آن کافر بیدار شد با خود گفت :ما در بلاد کفر وقتی پس از نوشیدن آب انگور از خواب بر می خیزیم سرمان درد می کند ، ولی نمی دانم چرا اینجا ماتحتم درد می کند! [عکس: 38.png]
امام نقی(ع) همواره می فرمود: هر روزی که در آن دروغی گفته شود عید است و به همین منظور تمام روزهای زندگی گهربار خود را با دروغی آغاز کرده و آن روز را سیزده بدر می نامیدند.

بعد ها یکی از صحابه به نام عثمان ابن پیراهنی مجموعه ی این دروغ ها را در کتابی به نام قرآن نقید جمع آوری کرده و به عنوان کتاب آسمانی مسلمانان به نسل های بعدی تزریق نمود! [عکس: 5.gif]
امام نقی همواره تاکید داشتند که ما اهل بیت از بقیه افراد جامعه برتر نیستیم؛ بلکه این بقیه افراد جامعه هستند که از ما اهل بیت کمترند!

شکسته نفسی های اهل بیت

[عکس: 15.gif]

نمی دانم با سیب به زمین آمدم یا گندم، اما می دانم با آب انگور به آسمان می روم!

مناجات های نیمه شب امام نقی [عکس: 14.gif]
Dariush نوشته: چندتایی از شاهکارهای کمپینِ امام نقی هست که من هرگز نتوانستم بدونِ خندیدن آنها را بخوانم:

قال امام نقی(ع):

هر گاه بنده ای احادیث مرا بخاند و از فرط خنده قطره ای بول از او خارج شود، آتش جهنم بر او حرام می شود![عکس: 1.png]
روزی اصحاب نقی‌ از نقی پرسیدند: آیا مایل بودید در دوران انقلاب اسلامی به جای خمینی به امامت می‌‌رسیدید؟

نقی‌ فرمود: نه.

پرسیدند : چرا یا نقی‌؟!

ایشان فرمودند: آیا می دانید بعد از انقلاب اسلامی چه بر سر نزدیکان خمینی آمد؟

اصحاب گفتند: بلی.

نقی‌ فرمود : پس خفه خون بگیرید و به کارتان برسید!

پس اصحاب خاموش شدند و به ایشان انگور تعارف کردند.