قال نقی :«سُختُ و رب الکعبه»
امام نقی فرمود : به خدای کعبه که سوختم
-----------------------------
حلیة النقویون - وقتی در کربلا امام نوره کشید و فهمید آب قطعه - ص 99
امام و اصحاب به یکی از مجالس عزاداری جدشان حسین (و ج) دعوت شده بودند.
جمعیت انبوه جوانان حسینی رفت و آمد را مشکل نموده بود. در مراسم سینه زنی رقص نورها و مداحی با ملودی "چه خوشگل شدی امشب" شور و حال عجیبی در بین عزاداران ایجاد کرده بود و همگان را به حرکات "اینور و اونور" و هدبنگ همراه با سینه زنی ترغیب مینمود.
ابولاشی رو به حضرت گفت: یابن رسودولها، آیا چنین مجالسی مصداق انحراف نیست؟ آیا چنین مجالسی باعث گریزان شدن مردم از اسلام نمیشود.
حضرت در حالیکه قر در کمر مبارکشان فراوون بود نگاهی عاقل اندر گاگول به وی نمود و فرمود: به خدا قسم در این شرایط اسلام گریزی هیچکس به اندازه این مداحان عزیز جوانان را به اسلام جذب نمیکند. در تعجبم، 20ساله کنار منی، نه الفبای دین رو یاد گرفتی نه زمان و شرایط رو میشناسی...
--------------------------------------------------------------------
رمز بقای دین در عصر دانش/ تألیف خود امام، ص 69
امسال به مناسبت تقارب Halloween با ایام محرم بناست شمر با اره زنجیری (chain saw) ترتیب امام را بدن و به همین خاطر امام اصلا حاضر به رفتن به کربلا نشده تا حالا و قصد داره ایندفعه با یزید بیعت کنه.
صحنه: خیمه امام نقی- شب ناقورا
امام و اصحاب با ماتحت برهنه در حال نوره کشیدن
نقی: زود باشید... الان صبح میشه... کلی کار داریم...
شمقدر: نقی من دستم نمیرسه به اونجام... چیکار کنم؟
نقی: مگه تو هم قراره شهید بشی؟ تو باید راه منو ادامه بدی...
سوسن: خاک بر سرم.. ببین چه برقش انداخته... ذلیل مرده واسه من یه عمر با پشم و پیل اومدی جماع... مگه اون دنیا نبینمت...
عسگری: بابا منم بمالم؟
نقی: تو بشین سرجات. نوره به کجات میخوای بمالی؟
ابولاشی: حالا چه کاریه؟ خوب نمیشد تو بهشت مارو اپیلاسیون شده محشور کنن؟
نقی: چی بگم والا... این سنت جدمونم شده داستان واسه ما... آی شمقدر...پس این آب چی شد؟
شمقدر: آب؟ مگه آبم لازمه؟... جدتم با آب شسته خودشو؟
نقی: پس چی؟ نمیشه که همینجوری.
سوسن: صبر کن ببینم. اگه آب داشتن فلانشونو بشورن دیگه این روضه العطش العطش تو چیه هر سال ملتو اسکل میکنی؟
نقی: بابا ول کن. داره میسوزونه... حالا ما یه چاخانی واسه ملت میبافیم تو که دیگه نباید باور کنی. الان همه برشته میشیم... شمقدر جان بدو یه امان نامه بنویس ببر بده به یزید. چند تا دبه آب بگیر بشوریم این بی صاحابمونو... بگو گه خوردیم. فقط آب بگیر... بدوووو.............
مباحثه علمی امام نقی و معتصم.
امام نقی: یا معتصم، یک جمله بگو که «اشکال » داشته باشد.
معتصم: ننتو گائیدم.
امام نقی: اینکه «اشکال» نداشت!
معتصم: پس خواهرت را هم گاییدم.
آن بزرگوار همیشه طرفدار ممه 85 بودند
نقی (ریپ) همیشه قبل از غذا دختران و كنیزان را دستمالی میكرد، مدام آب انگور میاشامید و پول بیت المال را بحساب شخصی ساتنا میكرد ولی بعد از تناول غذا و آخرین آروغ، شهادتین میگفت و به اجداد بزرگش درود میفرستاد و میفرمودند شكم گرسنه دین و ایمان ندارد.
امام نقی : به خودم سوگند که هیچ نذری چون نذری شله زرد، حال و روز جدم سجاد در روز عاشورا را به تصویر نمی کشد!!!
( از شله ی زرد عاشورا تا شله زرد نذری- تالیف ابن اسهال)