دفترچه

نسخه‌ی کامل: طنز و جوک امام نقی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
امام نقی (ع) در همه ایام سال آب انگور مینوشیدند و دافهای سامری و غیر سامری را زمین میزدند و پولهای بیت المال را پارو میكردند اما شبهای محرم با گریه بر مظلومیت جدش گناهانشان را مثل موی زهارشان می زدودند و معصوم میگشتند.
روزی شخصی نزد امام نقی رفت و گفت: اماما همسر بنده با چادر در منزل طی الارض میکند. امام فرمود: کلید بهشت را به این زن بدهید. شخص دیگری آمد و گفت: اماما همسر بنده کون لخت در منزل طی الارض میکند. امام فرمود: کلید خانه مرا به این زن بدهید.
امام نقی در سخنرانی روز عاشورا فرمود: ما هر چه داریم از محرم و صفر است
ابوچلاق خود را به امام رساند و گفت جانم به فدایت،مسلمانان که چیزی ندارند جز بدبختی
امام فرمود خوب محرم و صفر هم چیزی جز اینها ندارد.
دگر اندیشی نزد امام نقی رفت و گفت:ای فرزند جواد ایا درست است که حسین در روز عاشورا گفت :"هل من ناصر ینصرنی "یعنی (کجاست یاری کننده ای که مرا یاری کند )
امام نقی با غم و اندوه گفت :به راستی که چنین بوده است و جدم حسین در صحرای کربلا مظلوم بی یاور مانده بود و از مردم طلب یاری کرد
دگر اندیش گفت :مگر نه اینکه انسان باید تنها به خدا توکل کند و از او طلب یاری کند چگونه است که حسین از بنده خدا طلب یاری کرد
امام وی را به جرم کفر گردن زد
تقی فرزند خردسالش نقی را نزد قاری معروف كاخ حاج سعید طوسی به شاگردی گذاشته بود روزی طفل نزد پدر آمد و ناله میكرد كه شیخ او را سپوخته است ابانقی فرمود اشكالی ندارد عوضش هواگیری شدی كه هنگام تلاوت قرآن نفس كم نیاری و اول بشی
دگراندیشی نزد امام نقی رفت واز وی پرسید :ای فرزند نامشروع مادرت شما همیشه گفته اید که حسین در عاشورا برای حفظ اسلام تن به کشته شدن داد و قصد او خودکشی نبوده است به ما بگویید حسین چگونه با کشته شدنش به حفظ اسلام کمک کرد ؟
نقی گفت:ای وای بر تو که از متفکرانی مگر نمی دانی حسین در ظهر عاشورا نماز خواند وگرنه اثری از نماز نمی ماند
دگراندیش گفت:پس چگونه است که شیعیان در ظهر عاشورا مانند بربران تبل و دهل و قمه می زنند و هیچ کدام نماز نمی خوانند و مساجدشان خالی شده است
امام گفت :اُف بر تو که از دشمنان اهل بیتی مگر نمی دانی حسین برای احیای امر به معروف و نهیی از منکر تن به کشته شدن داد
دگر اندیش گفت :پس چگونه است که هیچ مسلمانی خود تو و ظالمان حکومت را نهیی از منکر نمی کند ؟
امام که ماله کشی هایش کارساز نشده بود دست به سمت ذولنقار برد تا دگراندیش را به جرم کفر گردن بزند
دگراندیش که عکس العمل امام را پیش بینی کرده بود با نانچیکویی که در شرت خود پنهان کرده بود ضربه محکمی به بیضتین امام زد و گریخت
ندای مظلومانه "هل من ناصر ینصرنی " (کجاست یاری کننده ای که مرا یاری کند!)در سامرا طنین انداز شده بود
امام نقی که به حدیث سُرایی علاقه ی زیادی داشتن روزی بلال را به بالای خانه کعبه فرستادند و از اون خواستند حدیث های امام را با صوت فراوان بخوانند. و مردم هم با رقص های فراوان اب انگور نوشیدند و رقصیدند و تا خود سحر خواندند و مست شدند.

انتشارات فوق اسلامیه امام نقی
در بهترین جا های کتاب
ایا می دانستید؟
ایا می دانستید اما نقی خانه کعبه را به عنوان اجاره به جوانان اجاره می دادند تا در ان جماع داشته باشند و برای امام صدلواط بفرستند؟
امام نقی در جلسه نمادین همبسگی شیعه و سنی جمله تکراری :شیعه حسین پرست نیست و تنها حسین را شفیع پیش خداوند می داند را تکرار می کرد
دگر اندیشی در جمع فریاد زد ای نقی ایا شیعیان نماز می خوانند :نقی که می دانست هیچ کدام از شیعیان نماز نمی خوانند با کونده پررویی فراوان گفت :بله که نماز می خوانند طوری که مساجد شیعیان از فرط جمعیت در حال انفجار است
دگراندیش گفت :ایا در نمازشان جمله "إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ"(خداوندا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم )را می گویند
نقی گفت :البته که در سوره فاتحه روزی 5 مرتبه این جمله را در نمازشان تکرار می کنند
دگر اندیش گفت :پس چرا شیعیان از حسین نیز طلب یاری می کنند مگر نباید تنها از خدا طلب یاری کنند
امام خواست گردن دگر اندیش را به جرم کفر بزند که متوجه دوربینها و پچ پچ سنیان حاظر در مجلس شد امام شبانه دستور قتل دگر اندیش را صادر کرد
عدالت نقوی در همه ی جای زندگی امام نقی (گچ) مشهود بود. روزی جمعی از نوجوانان سامرا که از قضا قاری قرآن نیز بودند، توسط قاری ارشد بیت ایشان مورد تفخیذ واقع شدند. نظام دادرسی نقوی به ریاست عفیر، ابتدا برای قاری ارشد قرار مجرمیت صادر کرد، اما هنگامی که خبر به امامنا رسید، ایشان فرمودند این بر ضد مصلحت نظام نقوی ست که قاری ارشد به چنین جرمی محاکمه شود. در ضمن ما خودمون با بچه ی شیرخوار تفخیذ می کنیم، حالا یه نوجوان که ایرادی ندارد. لذا به ابولاشی حکم فرمود که قضیه را اینقدر کش ندهید، و ابولاشی نیز برای قاری ارشد قرار منع تفخیذ صادر نمود...