هرگز در مقابل زور تسلیم نخواهم شد مگر آنكه زورش پر زور باشد.
امام نقی:
هرگز در مقابل زور تسلیم نخواهم شد مگر انكه سنبه اش پر زور باشد
امام نقی : سیدها و امامزاده ها حرامزاده اند:
خواهران زینب: یا امام پاداش ما در بهشت چه میباشد؟
امام نقی: اگر این اندازه كریه الـمنظر نبودید، حوری خودم میکردمتون.
از سری نصایح بنیادین امام نقی:
در زندگی هر وقت کسی برایت سنگی پرتاب کرد،
تو با مهربانی برایش گلی پرتاب کن.
البته با گلدونش...
امام نقی و ترویج رئوفت اسلامی.
امام نقی در کتاب معروف نهج الملاقه بخش نامه های ته گشاده خطاب به صاحب شتر نخعی مینویسد:
ای صاحب شتر در هر سرزمینی که ولایت میکنی برای جلوگیری از خالی شدن خزانه ، اجازه ساخت خانه واتاق دودره ،را ،نده ،زیرا جدم فرمود وقتی فقر از دری وارد میشود ایمان از در دیگر خارج میشود ،با توجه به بالا رفتن 50% سهم امام ،ترسم از ان است وقتی فقر وارد میشود ، دین از در دیگر خارج شود وبیزینسمان خراب شود ، به یاد داشته باش خانه یک در دو حسن دارد :
اول انکه دین وفقر مجبور میشوند با هم کنار آیند دوم اینکه مردم راه ،دو دره بازی را یاد نگیرند وما را دو دره نکنند.
روزی ابولاشی با خونسردی و آرامش هرچه تمام برای پرسیدن سوالات تخیلی همیشگی خدمت امام نقی رسید وگفت:
یا امام ﭼﺮﺍ ﻻﯾﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎن ما ﻓﺎﺻﻠﻪ هست؟
امام نقی که 2 زاریش افتاده بود گفت:واسه ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ كسی كه دوستش داری ﭘُﺮ کنی و دستان ابولاشی رو گرفت تا فاصله پر شود.
ابولاشی گفت عمه ام فدای عموی ناتنیت پس چاک لای ماتحت برای چیست؟
امام هم در حرکتی زیرکانه به روی ابولاشی شیرجه زده و با جماعی خانمان برانداز فاصله چاک ماتحت ابولاشی رو هم پر کرد. تا ابولاشی به جواب سوالش برسد و فاصله پر شود.
نقل هست بعد از این اتفاق ابولاشی دیگر سراسیمه خدمت امام نقی می رسید و با رعایت فاصله سوالات خود رو می پرسید.
امام در مسجد در حال نماز بود که سروکله گدای مسکین پیدا شد و یکراست هم رفت سر وقت حضرت. امام طبق عادت به رکوع رفت و دست خود را دراز کرد تا گدا آن انگشتری بی صاحاب شده اش را بردارد. ولی در همان لحظه شیطان لعین در ماتحت حضرت بادی سنگین رها کرد و امام هم که توی دنده رکوع بود به جلو پرتاب شد و انگشت مبارکش تا بیخ رفت تو چشم گدا.... خلاصه اینکه یه دیه چشم و کلی خسارت و علافی دادسرا و... رفت تو پاچه حضرتش. از آن روز به بعد حضرت تنها با یک شورت مندرس در محراب حاضر میشدند.
مناجات الاستمناییه – شیخ حائض انزالی
امام در حال تنظیم پوزیشن لایشه برای انجام فریضه عبادی سیاسی 69 بودند که عبدالله ابن ابی دی اس ام ! بر ایشان وارد شد و پرسید: یابن رسولولا. چرا اینقدر پز علم اجدادتان را میدهید؟ چه موضوع علمی را آنان کشف کرده اند که به درد بشر بخورد؟ حضرت کظم غیظ ملیحی کرده و در حالی که تکه مویی را از روی زبانشان میزدودند فرمودند: ببین پسرم. همه چیز رو باید در زمان خودش سنجید. مثلا توقع داشتی جدم صادق روی شکافت اتمی کار کنه یا موشک قاره پیما طراحی کنه؟ ظرف علمی آن زمان کوچیک بوده دیگه. ابی دی اس ام پرسید: خوب چرا بین همان مباحث علمی آن زمان ائمه گیر دادن به بول و غائط؟ اشک در چشمان امام حلقه زد و گفت: این هم نشان دیگری از مظلومیت اجدادم است. بین این همه ظرف فقط ظرف بول و غائط گیرشون اومده!!
حلاوت الاستمنا - ص 69
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺑﻦ ﭼﻠﻐﻮﺯ یقلوی ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﻘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﯾﺎ ﺍﺑﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﻋﺮﺿﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺍﻣﺎﻡ ﻧﻘﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻋﺮﺿﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ. ﺍﺑﻦ ﭼﻠﻐﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ۶۵ ﺳﺎﻧﺘﯽمتر . ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﻃﻮﻟﺖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮕﻮ. ﺍﺑﻦ ﭼﻠﻐﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ۱۷۵ ﺳﺎﻧﺘﯽ ﻣﺘﺮ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻃﻮﻝ ﺭﺍ ﺿﺮﺑﺪﺭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺍﺑﻦ ﭼﻠﻐﻮﺯ ﯾﻘﻠﻮﯼ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺎ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺷﮏ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻔﯿﺮ ﻫﻢ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ.
ﮐﺘﺎﺏ: ﻧﻘﯽ ﻧﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻊ ﺑﻌﯽ ﻫﻢ ﺑﻊ ﺑﻌﯽ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻠﯽ ﺗﺨﻢ شربتی