خبرنگاری از امام پرسید آیا شما در حوادث یازده سپتامبر نقش داشتید؟ حضرت با لبخند ملیحی جواب داد: نمیدونم، آیا شما در حوادث یازده سپتامبر نقش داشتید؟ خبرنگار گفت: شما جواب منو ندادین! امام با لبخند ملیحی گفت شما هم جواب منو ندادین! خبرنگار پرسید: آیا شما سوال های خود منو به عنوان جواب به من برمیگردونین؟ امام نقی با لبخندی ملیح گفت نمیدونم؛ آیا شما جواب های منو به صورت سوال درمیارین و به خودم برمی گردونین؟
در این لحظه مغز خبرنگار ترکید و متلاشی شد. امام نیز با لبخندی ملیح صحنه را ترک کردند.
-------------------------------------------------------------------------------
ابو چماق خفقانی نقل می کند که امام نقی (ع) همه ساله به شدت انتخابات امریکا را تحریم فرموده و شرکت در آن را منوط به ازادی همه ی زندانیان از گوانتانامو و اسلام آوردن تمام اعضای کنگره می دانستند، اما دقایقی قبل در ییلاقات کوهستان های راکی به طور مخفیانه رایشان را به صندوق می انداختند تا باب گفت و گو در جهت تامین ارز مورد نیاز جهت ابتیاع آب انگور نقوی بسته نشود.
امام نقی (ع) و تاکتیک های تحریم انتخابات
ابولاشی نقل میکند که امام نقی(ع) از شدت تنگدستی قسمتی از دیوار خانه خود را بصورت ضریح درآورده بود و اصحاب را جمع کرد و گفت, پولی که در زمان مرگم میخواهید بریزید، الان ثلثش را بریزید تا بصورت لایو هم من را ببینید و هم از پشت ضریح برایتان شکلک درآورم .
خلاقیت امام نقی بخش تنگدستی صفحه چندم
امام نقی در کاروان راهیان نور بودند که نقرئیل به امام وارد شد و وحی آورد که «ای نقی جانشین خود را مشخص کن!»
امام دستور دادند اتوبوس هایی که جلوتر هستند برگردند و آنها که عقب هستند خود را برسانند.
حضرت همه را جمع کردند سپس بروی یکی از اتوبوسها رفته و رسالت خود را انجام دادند. متاسفانه تنها تعداد معدودی از آن جمعیت، زنده به سامرا بازگشتند و بیشتر آنها در جاده تلف شدند. اتوبوس امام هم دچار سانحه شد و امام نیر تلف شدند. عسگری کوچولو به شدت از ناحیه شوشول آسیب دیدند ولی سوسن، شمقدر و عفیر زنده ماندند.
بعدها هریک از آنها ادعا کردند که نقی آنها را به جانشینی خود منصوب کرده است و هر کدام برای خود فرقه هایی تشکیل دادند.
پاره پاره شدن اسلام بعد از نقی/ شیخ جقینی/ ص 69
بر اثر تحریمهای گسترده عباسیون، امت نقوی دچار فقر و فلاکت شدیدی شده بودند. جمعی از مردم امام نقی را با لباس مبدل در کوچهای گیر آورده، خشتک مبارک ایشان را گرفتند ول نمیکردند و میگفتند: یانقی! از شدت گرسنگی در آستانه هلاکت هستیم، چیزی به ما ده. حضرت دست در تنبان مبارک خود کرده، دو امانت گرانبهای خویش را به آنها تحویل دادند و فرمودند: فعلاً اینها را نیمرو کنید و بخورید، تا فردا خدا کریم است.
امام نقی بعد از اختراع ماشین زمان توانست زمان را به قبل از واقعه عاشورا بازگرداند و با یاری رساندن به جدش حسین توانست شکست سختی بر یزیدیان وارد کند و سر یزید و یارانش را بریده و حسین را به تخت خلافت بنشاند.
ولی وقتی با ماشین زمان به دوران خود بازگشت متوجه شد که مردم به جای اینکه برای حسین عزاداری کنند، برای یزید و یارانش عزاداری میکنند.
از همه بدتر اینکه دیگر از خمس و زکات و مال مفت اهدایی شیعیان ابله هم خبری نبود!
امام برای تصحیح این اشتباه دوباره سوار ماشین زمان شدند و به زمان حسین بازگشتند و با لباس مبدل شخصا سر حسین را جدا کرده و تقدیم یزید نمودند.
یکی از مهمترین اوقات سال برای حضرت، ظهر عاشورا بود. به همین دلیل ایشان و اهل بیتشان برای کسب ثواب بیشتر از یک ماه قبل تمرینات بدنسازی سنگینی را انجام میدادند و با یک برنامهریزی دقیق، حساب شده عمل میکردند. به اینصورت که ایشان و تیم همراهشان (عسگری-عفیر-شمقدر-سوسن- لایشه و قنبر) هر کدام یک هیئت را نشان کرده و پس از دریافت غذا به سرعت نور با استفاده از آپشن طی الارض به بیت بازگشته قابلمهها را خالی نموده و هیئتهایشان را عوض میکردند و به این روش از هر هیئت چندین بار غذا میگرفتند.
روایت است روزی ابولاشی از امام پرسید: پس تکلیف نماز ظهر عاشورا چه میشود؟ امام بیلاخی دشمن شکن حواله وی نموده و فرمودند: سیکتیر بابا… ته دیگو بچسب!
---------------------------------------------------------------------------------
نقل است که همیشه نه ماه بعد از دههی محرم جمعیت سامرا افزایش چشمگیری پیدا میکرد. امام نقی هم شبهای محرم همیشه با عبای D&G و موهای فشن در هیئت حضور مییافت و در حالی که رو به جمعیت نسوان ایستاده بود و ابرو بالا میانداخت آنچنان زنجیر میزد که خون به سقف مسجد شتک میکرد.
فردی از امام نقی (ع) پرسید: در قرعآن آمده که خدا جهان را در شش روز خلق کرد. فلسفهی این شش روز چیست؟ چرا پنج یا هفت روز نه؟
امام فرمود: خُب احمق! روزهای مفید کاری در هفته شش روز است دیگه! مگه تو خودت جمعه میری سر کار که خدا بره؟!
---------------------------------------------------------------------------------
شخصی از «دورترین نقطه شهر»، خود را دوان دوان به امام نقی (ع) رساند و پرسید:
یا نقی! من عرب، تو هم عرب. چه چیز این قرآن به معجزه میبَرد که اینقدر قندی حلوایش میکنی؟
امام ابروی راستشان را حسابی بالا داده، چشم چپ را کاملا تنگ فرمودند و پاسخ دادند:
ای ملعون! چه معجزهای از این بالاتر که هر کس با هر سلیقهای این کتاب را بخواند لذت میبرد؟!
ساینس-فیکشن بخوای، داره. ژانر وحشت بخوای، داره. فانتزی بخوای، داره. پورنو؟ سوره یوسف رو بیار. طنز؟ بفرما… داره. آخه معجزه از این بالاتر؟
نقل است که شخص سائل زیر نگاه حضرت ذره ذره آب شد و به زمین فرو رفت، به طوریکه تنها مقداری بُرادهی خشتک از او بر جای ماند.
---------------------------------------------------------------------------------
یک کافر از امام نقی پرسید: الله در قرآن میگوید که خودش به گوش و چشم کافران قفل زده و به همین دلیل است که آنها ایمان نمیآورند! حالا که خود الله نمیخواهد ما ایمان بیاوریم پس گناه ما چیست یا نقی؟!
امام سر در گریبان فرو برده و مشغول تفکر شد…
سالهای سال فکر کردند…
و هنوز که هنوز است همانطور سر در جیب تفکر فرو برده و پس از قرنها مردم که فکر کردند امام نقی یک مجسمه است به دور ایشان یک میدان ساختند و نامش را گذاشتند میدان مرد متفکر. غافل از اینکه امام نقی از شدت شرم نمیتوانست سر بلند کند و به چشمان مرد کافر نگاه کند و قرنها پیش در همان حال در گذشته بود !
الو، ببخشید خانوم زینب کبری؟
ـ بله بفرمایید؟
+ خانم ببخشید! برادر شما بیماری قلبی داشتن؟
- خیر! چیزی شده؟ شما رو قسم به خدا به من بگین...
+ خانم فردا برین قبر بخرین بیاین جنازشو از کربلا تحویل بگیرین!
تعزیه کنایه دار امام نقی ، باز سازی واقعه عاشورا
امام در شب ناقورا نماز خواند و همچنان که در محراب بود فرمود : عسگری بابا ، چراغ ها رو خاموش کن هر کسی می خواهد برود . فردا همگی کشته خواهیم شد ! عسگری خاموش کن دیگه ،عسگری ؟؟
امام برگشت دید مسجد خالی عسگری هم نیست ،در همان زمان خشتک بر دهان با پرچم سفید به سوی عباسیان روان شد ((اندر بی معرفتی اهل سامرا و عسگری بابا ))
البته در روایتی دیگر نقل است كه امام ، عسگرك را دستور دادند كه یواشكی درب مسجد را قفل كند تا كسی نتواند فرار كند !
شب جمعه ابولاشی به خانه امام وارد شد و با دو دست بر سر و صورت خود میزد و با فریادِ خاک بر سرمان شد ، خاک بر سرمان شد ، امام را صدا زد . امام با مو های ژولیده و کمر خمیده از اتاق سوسن خارج شد و فرمود : چه شده است ای ملعون که شب جمعه اینچنین بر ما وارد می شوی؟
ابولاشی گفت: خلیفه عباسی میگوید یا بیعت کنید یا حمله می کنیم ، چه خاکی بر سرمان بریزیم؟
امام که حال حرف زدن نداشت ، به آهستگی فرمود: بیعت کنید تا بره پی کارش ... و با عجله به اتاق سوسن برگشت!
امام نقی و سیرت حَسَنی
********************************************
روزی حسنین بر امام نقی(ع) وارد شدن و پرسیدند: یا ابن التق، در مقایسه دو تاکتیکِ متفاوت با ظالمان، جنگِ حسین بهتر بود یا صلحِ حسن؟
نقی(ع) در جواب فرمود: نه جنگِ حسین و نه صلحِ حسن. چیزی فی مابین این دو؛ تاکتیکی مثلِ اسهالِ زین العابدین که نه جنگ کرد و نه صلح!