دفترچه

نسخه‌ی کامل: طنز و جوک امام نقی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
به الئه قسم که ما خواستیم اینانرا فقط برده گان خود کنیم ولیکن اینان خود غلاده بردگی را بگردن انداخته و طلب کنند سگ درگاه ما باشند. به الئه قسم که امتی اینچنین زمان بخود ندیده است.
امام نقی در تقدیروتمجید ازسازندگان گنبد طلا برای قبراجداش.
بسیجی: ای امام این تصویرازاسلام به چه گروهی نزدیکتر است؟
آنجا اگر، اشکی چکد بردیده ، غم دیده‌ای سیلی به پا نماید
آنجا اگر، آهی کشد دلداده ، افتاده‌ای دود از فلک برآید!
امام نقی: من بین دو گروه در شگ و تردیدم. پارسیان و داعشیان!
آنجا = کعبه
روزی امام نقی مشغول یه قل دو قل با بیضتین مبارک بود که ابولاشی مثل همیشه سراسیمه خدمت امام نقی رسید و پرسید یا امام عرضم به درزت آپاندیس کجاست؟
امام نقی گفت از بالا ادرس بدم گم میشی از ک...و...ن که وارد شدی اولین بن بست سمت راست.
از سری سوالات عبادی سیاسی جنایی فکاهی سکسی تخمی و تخیلی ابولاشی
امام با درک شرایط خشکسالی , گوز را از لیست مبطلات وضو حذف کرد.

امام و مدیریت بحران
ابولاشی :
ما بودیم عباس عراقچی ٬تختِ روانچی٬ کاترین اشتون٬ آره و اینا خیلی بودیم. کری آقامون هم بود!
امام نقی: کری!؟ کدوم کری!؟
جان کری؛ می‌شناسیش!
آره از ما نه از اونا آره که بریم جام زهر خوری!
تو نمیری به ذوالنعوذت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم!
آره ٬نه ٬گاز ٬دنده٬ دم هتل اینترکونتیننتال ژنو اومدیم پایین!
یکی چپ٬ یکی راست٬ یکی بالا ٬یکی پایین٬ جام و زهرش جور شد!
دور میز نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم!
اولی رو رفتیم بالا به سلامتی اوباما لولِ لول شدیم!
دومی رو رفتیم بالا به سلامتی بلاد پارس پاتیلِ پاتیل شدیم!
سومی رو اومدیم بریم بالا
آ شمقدر نامرد ساقی شد گفت بریم بالا ما هم رفتیم بالا!
گفت: ’’به سلامتی تحریم‌ها’’
تو نمیری به موت قسم خیلی تو لک شدم!
این جیب نه٬ اون جیب نه٬ تو جیب ساعتی٬ خودکار اومد بیرون٬ خواستم خط بکشم رو توافق دیدم کسی نیست همه رفتن خوابیدن!
حالا ما به همه گفتیم کوتاه نمیایم، شمام بگین نمیان ، خوبیت نداره

ابولاشی در حال توضیح توافق سامرا و ژنو به امام نقی
کتاب "فاطمه فاطمه است " علی شریعتی و مقاله "برهنگی فرهنگی " استاد غلام علی حداد لاغر ,
تلاش عبث بشر بوده برای آوردن آیه ای به مسخرگی "القارعه مالقارعه " که هر دو شکست خورده.

تحدی پذیری در قرآن
تالیف نقی. صفحات ۶۰ الی ۷۰
از ابو لاشی صدیق شنیدم که روایت کرد بیژن الزنگنه بر حضرت عفیر (جل و اعلا) دعوی دکلی نفتی کرد حضرت عفیر (ج) فرمود ، نزد کسی خواهیم رفت که با حکم اسلام میان ما حکم نماید. و همراه بیژن نزد امام نقی(عهن) آمدند و چون حضرت عفیر (ج) اکل دکل را انکار کرد و بیژن او را تکذیب نمود عفیر حدیث امالی شیح صدوق صفحه 164 بر امام عرضه کرد پس نقی (عهن) در دم ذوالنقار برکشید و بیژن بر دو قسمت عادلانه تقسیم نمود ما اعدل النقی
«عقبه پسر علقمه، از صادق جعفر بن محمد نقل میکند: عرب بیابانگردی نزد پیامبر آمد و ادعا کرد که از بابت شتر، هفتاد درهم از او طلب دارد. پیامبر به او گفت: آیا آن را از من نگرفتی؟ گفت: نه! گفت: من آن را به تو دادم. عرب گفت: من راضی هستم که شخصی میان ما و شما حکم کند. پیامر با او به نزد یکی از قریشیان آمد. قریشی به عرب گفت: به پیامبر خدا چه ادعای داری؟ گفت: هفتاد درهم پول یک شتر که به او فروخته ام. گفت: ای پیامبر خدا تو چه میگوئی؟ گفت: آن را پرداخت کرده ام. قریشی گفت: ای رسول خدا! شما بر طلب اشتن او اقرار نمودید، بنابر این باید دو نفر را به عنوان شاهد بیاورید، تا اثبات شود که پرداخته اید، یا اینکه هفتاد درهم به او بدهید. پیامبر خشمناک برخاست و در حالی که عبایش را میکشید، گفت: به خدا قسم، نزد کسی خواهم رفت که با حکم خداوند میان ما حکم نماید. و همراه مرد عرب نزد علی آمد و علی از عرب پرسید چه ادعایی درباره رسول خدا داری؟ گفت: از بابت فروختن شتری، هفتاد درهم طلب دارم. گفت: ای پیامبر خدا، شما چه میگوئید؟ گفت پولش را پرداخته ام. گفت: ای عرب! رسول خدا میگوید آن را پرداخت کرده است، آیا راست میگوید؟ گفت: نه، به من پرداخت نکرده است. علی، در دم شمشیر کشید و گردن او را زد پیامبر گفت: عرب را چرا کشتی؟ گفت: به خاطر اینکه شما را تکذیب نمود. و هرکس که شما را تکذیب کند، خون او خلال است و قتلش واجب. پیامبر گفت: یا علی! سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث نموده تو از حکم خدا خطا ننمودی، ولی دیگر چنین نکن! امالی شیح صدوق برگ 164»
از ابو لاشی صدیق شنیدم که روایت کرد بیژن الزنگنه بر حضرت عفیر (جل و اعلا) دعوی دکلی نفتی کرد حضرت عفیر (ج) فرمود ، نزد کسی خواهیم رفت که با حکم اسلام میان ما حکم نماید. و همراه بیژن نزد امام نقی(عهن) آمدند و چون حضرت عفیر (ج) اکل دکل را انکار کرد و بیژن او را تکذیب نمود عفیر حدیث امالی شیح صدوق صفحه 164 بر امام عرضه کرد پس نقی (عهن) در دم ذوالنقار برکشید و بیژن بر دو قسمت عادلانه تقسیم نمود ما اعدل النقی
«عقبه پسر علقمه، از صادق جعفر بن محمد نقل میکند: عرب بیابانگردی نزد پیامبر آمد و ادعا کرد که از بابت شتر، هفتاد درهم از او طلب دارد. پیامبر به او گفت: آیا آن را از من نگرفتی؟ گفت: نه! گفت: من آن را به تو دادم. عرب گفت: من راضی هستم که شخصی میان ما و شما حکم کند. پیامر با او به نزد یکی از قریشیان آمد. قریشی به عرب گفت: به پیامبر خدا چه ادعای داری؟ گفت: هفتاد درهم پول یک شتر که به او فروخته ام. گفت: ای پیامبر خدا تو چه میگوئی؟ گفت: آن را پرداخت کرده ام. قریشی گفت: ای رسول خدا! شما بر طلب اشتن او اقرار نمودید، بنابر این باید دو نفر را به عنوان شاهد بیاورید، تا اثبات شود که پرداخته اید، یا اینکه هفتاد درهم به او بدهید. پیامبر خشمناک برخاست و در حالی که عبایش را میکشید، گفت: به خدا قسم، نزد کسی خواهم رفت که با حکم خداوند میان ما حکم نماید. و همراه مرد عرب نزد علی آمد و علی از عرب پرسید چه ادعایی درباره رسول خدا داری؟ گفت: از بابت فروختن شتری، هفتاد درهم طلب دارم. گفت: ای پیامبر خدا، شما چه میگوئید؟ گفت پولش را پرداخته ام. گفت: ای عرب! رسول خدا میگوید آن را پرداخت کرده است، آیا راست میگوید؟ گفت: نه، به من پرداخت نکرده است. علی، در دم شمشیر کشید و گردن او را زد پیامبر گفت: عرب را چرا کشتی؟ گفت: به خاطر اینکه شما را تکذیب نمود. و هرکس که شما را تکذیب کند، خون او خلال است و قتلش واجب. پیامبر گفت: یا علی! سوگند به خدائی که مرا به حق مبعوث نموده تو از حکم خدا خطا ننمودی، ولی دیگر چنین نکن! امالی شیح صدوق برگ 164»
امام ‌نقی: نه اسلام رحمانی وجود دارد نه رعوفت اسلامی. اولین کار ما غارت کاروانها بود و برده فروشی. این تهمت ها فقط از جانب ایرانیان به ما وارد میشود.
روزی امام نقی در سفرهای استانی ( گلچرخ های بلادی) تو تاكسی به راننده میگه میدان امام حسین رو بلدی؟
راننده میگه خودم بچه امام حسینم.
امام نقی اشكش درمیادمیگه علی اصغرتویی؟ ماشاءا…چقدبزرگ شدی