دفترچه

نسخه‌ی کامل: طنز و جوک امام نقی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
امام نقی درون سلول انفرادی از فرط بیکاری مشغول بازی با تخم های مبارک بود. داخل سلول جز یک گلیم کهنه ،چند پتوی بدبو ، یک پیاله آب و یک عدد قرآن نقید هیچ چیز دیگری وجود نداشت.

چند تن از زندانبان ها با کارهایشان امام را آزار می دادند و با او بدرفتاری می کردند. آذوقه ی اندکی داده میشد و برای دریافت تکه ای نان باید به آن زندانبان های ملعون التماس می کرد !

بدتر و سخت تر از این ها ممنوعیت نوشیدن آب شنگولی و همچنین عدم امکان جماع بود که امام را سخت خمار و آشفته کرده بود.

امام نقی پس از چند سال آزاد شد. اصحاب دور او را گرفتند و با کنجکاوی پرسیدند: یا نقی ! چگونه این همه مدت را بدون جماع کردن سپری کردید و طاقت آوردید؟

آن بزرگوار لبخندی مرموزانه زد و فرمود : همانا بیرون از زندان سوسن نقش دست راستم را ایفا می کرد و داخل زندان دست راستم نقش سوسن را !

(خاطرات زندان نقی،سال 92 ن.ق )
ابوکافر: چرا در قرآن گفته شده کافرها نجس هستند؟!

ابوماله: عزیز من این ها تفسیر داره ، آیا شما خوندی تفسیرش رو ؟!

ابوکافر: چرا آقای الله توی قرآن به کافران و دگراندیشان بد و بیراه گفته و اون ها رو به خر و خوک و سگ و بوزینه تشبیه کرده ؟

ابوماله: این هم تفسیر داره،شما باید بری تفسیر این ها رو بخونی ببینی منظور واقعی الله چی بوده ! من مطالعه ی کتاب "تفسیر ، تفسیر است" نوشته ی آیت الله نقی شریعتی رو به شما توصیه می کنم.

ابوکافر: چرا مسلمانان به کافران احترام نمی گذارند و برای اون ها حق زندگی قائل نیستند ؟

ابوماله: نه برادر اینطور نیست، شما برو کتاب تفسیر النقی رو بخون کامل توضیح داده

ابوکافر: ای بابا ! مگه این مفسرها چه کسانی هستند؟ مگر نه اینکه همین کتاب های تفسیر رو هم آخوندها نوشتند؟

ابوماله: هر آخوندی که نمی تونه تفسیر بنویسه ، باید درجه ی اجتهاد داشته باشه. در ضمن آخوند باید آخوند باشه ، آخوندی که آخوند نباشه آخوند نیست !

ابوکافر: اینی که گفتی یعنی چی؟

ابوماله: این یک جمله ی فلسفی و پرمحتوا هست و ما از فهمش عاجز هستیم . برای درک اون باید بریم تفسیرش رو بخونیم!

(گفتگوی ابوماله و ابوکافر نقوی - سال 92 هجری قمری)
روزی نقی نزد ریچارد بن داوکینز رفت و فرمود: "ای ریچارد هتاک! تو که خدا رو انکار می کنی. چرا من نباید علم را انکار کنم؟؟ چرا اصلا علم باید درست باشد اما مذهب غلط؟ چگونه علم را توجیه می کنی؟"

ریچارد: "علم درسته چون علم جواب می ده! اگه با علم دارو بسازی، بیماری رو درمان می کنه. اگه با علم هواپیما بسازی پرواز می کنه. اصلا چطوره که شما مسلمونا هر وقت مریض می شین میایین کشور ما از دارو و درمان ما استفاده می کنید؛ هر وقت می خواید سفر کنید با هواپیما میاین کشور ما تفریح می کنین؛ اما زبونتون برضد علم درازه؟؟"

نقی : "ببین ریچارد باز تو به اسلام و خدای ما توهین کردی." سپس او را دو نیم کرد و فرمود: "حالا خدا و روز قیامت رو دیدی؟" [عکس: 5.gif]
در یکی از کوچه های سامرا، مردی به زنی تن فروش گفت: برای یک ساعت چند می گیری جیگر؟

زن جواب داد: ۵۰ دینار.

مرد گفت: قبول، برویم! و خواستند بروند که ناگهان امام نقی(ع) از پشت شمشادها بیرون جهید و هر دو را دستگیر نمود. مرد که هول شده بود گفت: کار خلاف شرع که نکردیم. صیغه اش کردم!

امام فرمود: چی چیو صیغه کردم؟! تو گفتی واسه یک ساعت چند می گیری؛ در حالیکه اول زن باید بگوید:

«زَوَّجْتُکَ نَفْسی فِی الْمُدَّهِ الْمَعْلوُمَهِ عَلَی المَهْرِ الْمَعْلُومِ»؛

یعنی خود را زن تو نمودم به مهر معین شده در مدت معلوم، و بعد تو بگویی: « قبلت التزویج» یعنی قبول کردم ازدواج را. همین شماها هستید که فحشا رو ترویج می کنید دیگه. زنیکه ی فاحشه!

امام و مبارزه با فحشا
انتقابات شهر سامرا نزدیک بود . یکی از شروط اصلی شورای نقهبان برای تایید صلاحیت شدن کاندیداها اعتقاد قلبی به معتصم خلیفه ی خودکامه ی عباسی بود

ابوکوسه و ابوروباه طبق معمول مشغول تصمیم گیری و استخاره بودند و برای دخول به میدان رقابت با یکدیگر تعارف می کردند. خزعل بن ابوماله در زندان بود و وارد سیصد و بیستمین روز از اعتصاب غذای خشک شده بود!

ابو اسقندیار با شعار "زنده باد ناهار ، زنده باد خیار " پای به میدان رقابت ها گذاشته بود و میان مردم سامرا سیب زمینی رایگان توزیع می کرد و در این راه ابومحمود نیز به او یاری می رساند .

ستاد امام نقی از همه پرشورتر و شلوغ تر بود . او روی منبر می رفت و به مردم همیشه در صحنه و همیشه فریب خورده وعده ی آب و برق رایگان می داد . همچنین به آن ها وعده ی صاحبخانه شدن می داد و شعار انتقاباتی اش این بود : هر نقوی یک خودروی سقند !

از آنطرف در سخنرانی های خود به صورت کاملن ددمنشانه همه ی رقبای خود را میکروب و بی بصیرت می خواند و از راه دور با مشت آهنین توی دهان آن ها میزد.

سرانجام شمارش آرا آغاز شد و پس از ده دقیقه امام نقی با کسب 170 درصد آرا به عنوان پیروز انتقابات اعلام شد

امام که لبخندی از رضایت روی لب داشت از راه دور انگشت شصت مبارک خود را به نشانه ی بیلاخ به ابو بی ناموس نشان داد.

(پیروزی در انتقابات سالم و آزاد فقط در ده دقیقه) [عکس: 7.gif]
ابولاشی به خدمت امام نقی رسید و گفت:

«یا نقی، از چپ و راست، در بلاد پارس زلزله می آید، اگر اینها بمیرند، دیگر کسی نیست که به ما خمس و زکات بدهد، من نگرانم!»

امام نقی فرمود:

«ای ابالاش، غم به دلت راه مده، کشوری که بلای اسلام بر آن نازل شود و از آن جان به در ببرد، در مقابل سونامی و زلزله هشت ریشتر هم دوام خواهد آورد...!»
کافری بر امام نقی(ع) وارد شد و عرض کرد: یا نقی! اگر روز جزایی وجود دارد پس چرا در اسلام برای کفار مجازات مرگ تعیین شده؟ چرا ما را به حال خود رها نمی کنید تا هم در این دنیا در آتش جهل خویش بسوزیم و هم در آن دنیا در آتش دوزخ؟

حضرتش قطره اشکی بریخت و فرمود: "فرزندم! اسلام دین عَدالت است و هیچ انسانی به خاطر یک گناه، دو بار مجازات نمی شود. همانا نیّت پروردگار از صدور مجوز قتل شما مجازات نیست بلکه چشم پوشی از عذاب دنیوی و اکتفا به عذاب اخروی است!" سپس ذوالنقار برکشید و وی را با شتاب هرچه تمامتر به محکمه ی الهی فرستاد.

منبع: کتاب «اسرار الحکم» از نشر «ماله»
منقول است روزی مردی در حالی که جنازه همسر خود را در آغوش داشت بر امام نقی وارد شد و گفت:یا نقی! معجزه ای به من نشان بده و همسرم را زنده کن تا به تو ایمان بیاورم!

حضرت دستی بر محاسن پایین تنه خود کشید و فرمود: زنده کردن مردگان که در تخصص من نیست اما می توانم به زبان حیوانات صحبت کنم.

سپس به سراغ چارپای آن مرد رفت و عر عر کنان خوش و بش گرمی با وی نمود!

نقی و راز بقا
امام نقی(ع) تصمیم گرفت که انتخابات را برای خردسالان سامرا تشریح کند، بنابراین به هرکدام چند کاغذ رنگی داد و از آنها خواست تا رنگ مورد نظر خود را درون صندوق بیاندازند. بیشتر خردسالان کاغذ سبز رنگ را درون صندوق انداختند اما پس از شمارش کاغذها، رنگ سیاه برنده شد!

امام از آنها خواست تا دوباره رنگ مورد نظر خود را درون صندوق بیاندازند اما این بار خردسالان که به شعورشان توهین شده بود کاغذی درون صندوق نیانداختند. اینجا بود که امام عزیز زیر گریه زد و گفت: به خدا قسم اگر این کار را در سرزمین پارس کرده بودم، مردم هر بار با شور بیشتری رنگ محبوب خود را انتخاب می کردند. سپس به آن گروه که رنگ سبز را انتخاب کرده بودند تجاوز نمود و آماده شد تا برای سخنرانی درباره سلامت انتخابات به مسجد سامرا برود.[عکس: 4.gif]

آداب الائمه فی النتخابات الرییس الجمهوریه

باب رنگ ها و نیرنگ ها /صفحه ۸۸
- نام؟

+ نقى

-نام پدر؟

+ تقى

- شغل؟

+ امامت

- خفه شو پدّسگ. تو اگه امام بودى، ماهى پونصد كیلو آمفتامین تولید نمى كردى!

+ به خدا من بى گناهم. من نمى دونستم این آمفتانیمه!

(شتررررق)

- این رو بهت زدم كه واسه من سیاه بازى در نیارى! بگو چه جورى این مقدار جنس تولید مى كردى؟

+(با گریه) من به خدا نمى دونستم! من هیچى، فقط غذا بیشتر مى خور.. (شتررررررق)

+می‌گم می‌گم. ما امامها غائطمون آمفتامینه. هر چى بیشتر بخوریم، بیشتر تولید مى كنیم.

- دیوانه است!

+ نه جناب سروان برو بپرس. غائط بابام خوشبو بود، غائط بابا بزرگم هم همینطور، عسگرى كوچولو هم امام بشه، غائطش آمفتامین میشه. برو بپرس...

- یعنى مى خواى بگى كه معجزه است؟ پس یك معجزه كن و غیب شو و از زندان برو بیرون خوب!

+ نه جناب سروان، معجزه كه اینجورى كار نمى كنه! مثلا غائطمون خوشبو هست و نماز مى خونیم موقع دنیا آمدن و ایستاده حدث مى زنیم و از این جور كارها(با گریه)

- ببند و از اول این سیستم معجزتون را بگو! شاید این خداتون هم باید محاكمه بشه!