نقل است در یکی از روزهای گرم تابستان، عسکری کوچولو تصمیم به اصلاح موی زهارش گرفت. پس لوازم اپیلاسیون سوسن را قایمکی برداشت و به مستراح گریخت. ابتدا شوشول مبارک را آغشته به موم کرد و روی آن را با پارچه ای پوشاند. سپس پارچه را با قدرت هرچه تمام کشید که متاسفانه در اثر چسبندگی زیاد، شجرهی طیبهی امامت از ریشه کنده شد و خاندان عصمت و طهارت به فناک رفت.
نقش مخرب اپیلاسیون در تاریخ اسلام
مبارزه امام نقى بر علیه دستگاه ظلم و ستم عباسى بدین صورت بود كه به مستراح هاى عمومى سامرا رفته و روى در و دیوار فحش هاى خارمادركش علیه معتصم و دستگاه خلافتش مى نوشت؛ ایشان اصحاب را هم به انجام این امر مهم تشویق مى كردند. تا اینكه عاقبت كاسه صبر معتصم لبریز شد و دستور داد تا همه مستراح هاى عمومى سامرا را با فیل خراب كردند، طورى كه فقط چاه هاى آن ها باقى ماند.
نقل است از آن پس حضرت درمانده و مستاصل هر شب به بقایاى یكى از آن مستراح ها سر مى زد و سر در چاه مستراح كرده و هق هق مى گریستند.
تاریخ دمرى. باب: نقى، مبدع توالت نویسى!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"كُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ (4)"نوشته شد برش که چون او کسی سرپرستش می گیردش باز که چون او تاریک می گذاردش هم می نمایاندش سوی ناگوارای سخت سوزان 4"
خداوندا من روی بسویت آوردم از این که روی به سرکشان آدمی هم پری آورم تا بگمان کنارشان شکست ناپذیر شوم برایت پاکی گردیدن زمان شب شدن هم سپیده دمانست هم پسند گویی برایت زمانی که شام می کنیم هم زمانی چاشت می کنیم درمی آوری زنده از مرده هم بیرون می آوری مرده از زنده
پناه بر تو مهربانترین آگاه ترین کنار همه هم سرکشان را جز گم ماندن هم دوزخ رفتن نمی نمایی
این احمق از اونور میگه من فقط قرآن رو قبول دارم نه شیعه ام نه سنی، از اینور میاد اینجا هم زرت و پرت میکنه!
بقول یارو میگه قسم حضرت عباس رو باور کنیم یا دنب خروس را!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
" قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَةً قَالَ آیَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْكَارِ 41آل عمران"گفت پروردگارم بگذار تا برایم نشانه ای گفت نشانه ات که نباشد گفتار می کنی مردمانُ سه ای زمانهایی جز کلیدی هم بازگو کن پروردگارتُ فراوانی هم پاکیزه گویی کن به شام هم تازه دم سپیده ها 41خاندان عمران"
kourosh_iran نوشته: میگه من فقط قرآن رو قبول دارم نه شیعه ام نه سنی
من شیعه نیستم هم سنی تنها باورمند به گرایش اسلامم نوشتار خداوندُ واسه خودم گرفتم راهنما کنون نه زشتی گویی کنم از کسانی که زمان آغازین باورمندی اسلام بودند که فرمان خداوند نیست همه را خوار بدانم چون ندیدمشان که چگونه بودند که فرمان خداوند نیست آیینم باشد بازیچه هم بیهوده کاری .پاک است خداوند همان که مرا آرام می دارد مرا از رفتارهای ناپسند دور می دارد
ملعونی یهودی زره امام را دزدیده بود امام وی را گرفت و نزد قاضی شرع ( ابولاشی ) برد و از او درخواست کرد که عادلانه قضاوت کند.
قاضی از امام پرسید آیا مدرکی دارید ؟
امام فرمودند که خیر.
سپس قاضی زره را به مرد یهودی داد .
آن ملعون از شدت حقانیت امام خشتک جر داده و سریعا شهادتین گفت و مسلمان شد .
سپس امام و ابولاشی سریعا خمس مال وی را که برابر 1000 عدد زره مذکور بود به عنوان حق امام مصادره فرمودند .
.
نهج النقاله - عدالت نقوی
یکی از خصوصیات بارز امام نقی این بود که با تمام کسانی که با ایشان احساس نزدیکی می کردند، نزدیکی میکردند.
تجارب مقاربتی امام نقی ص ۶
روزی ابولاشی مثل همیشه سراسیمه به ساحت مقدس امام نقی دخول کرد و پرسید:
ای پدر پسر امام نقی شجاع چرا میگید چوب خدا صدا نداره؟ ولی این همه درد داره؟
امام نگاهی عاقل انتر صفی به ابولاشی کرد فرمود: ابلحه نمیزنه که، فرو میکنه..روزی ابولاشی مثل همیشه سراسیمه به ساحت مقدس امام نقی دخول کرد و پرسید:
ای پدر پسر امام نقی شجاع چرا میگید چوب خدا صدا نداره؟ ولی این همه درد داره؟
امام نگاهی عاقل انتر صفی به ابولاشی کرد فرمود: ابلحه نمیزنه که، فرو میکنه..
ابن لاشی طفل کوچک ابولاشی بر امام نقی وارد شد و گفت یا نقی بیضتینت بر دماغم
سوالی دارم٬ چرا در اسلام سگ حرام است و باید کشته شود؟!
نقی خشتکی خاراند و بعد دستی بر سر طفل ابالاش کشید و گفت:
چون دسته ای از علما بر این باورند که سگ مرجع تقلید مسلمانان است و این دسته سگ را بزرگ
می شمارند و مثل سگ پاچه می گیرند.
ولی دسته دیگر بر این باورند که الاغ مرجع تقلید مسلمانان است
و برای همین سگها را می کشند.
منبع: وضعیت کنونی
بزرگترین مشکل امام در زمان حیات این بودکه جز حضرت عقیر هیچکس جملات گوهربارانه ایشان را متوجه نمیشد .
امام همیشه میفرمودند :
اَنا مَدینته عَلم وَ عَفیرُِ بابَهاَ .
من شهر علم هستم و عفیر دروازه آن .
.
تاریخ دمری