دفترچه

نسخه‌ی کامل: گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
من قسمتی از یک مصاحبه با آلبر کامو رو میزارم اینجا که چیزهای جالبی رو داره:)
نقل قول:III. The Marxists and their followers likewise think they are
humanists. But for them human nature will be formed in the
classless society of the future.
To begin with, this proves that they reject at the present
moment what we all are: those humanists are accusers of man.
How can we be surprised that such a claim should have developed
in the world of court trials? They reject the man of today in the
name of the man of the future. That claim is religious in nature.
Why should it be more justified than the one which announces the
kingdom of heaven to come? In reality the end of history cannot
have, within the limits of our condition, any definable significance.
It can only be the object of a faith and of a new mystification. A
mystification that today is no less great than the one that of old
based colonial oppression on the necessity of saving the souls of
infidels.
IV. Is not that what in reality separates you from the
intellectuals of the left?
You mean that is what separates those intellectuals from the
left? Traditionally the left has always been at war against injustice,
obscurantism, and oppression.
It always thought that those
phenomena were interdependent. The idea that obscurantism can
lead to justice, the national interest to liberty, is quite recent. The
truth is that certain intellectuals of the left (not all, fortunately) are
today hypnotized by force and efficacy as our intellectuals of the
right were before and during the war. Their attitudes are different,
but the act of resignation is the same. The first wanted to be
realistic nationalists; the second want to be realistic socialists. In
the end they betray nationalism and socialism alike in the name of
a realism henceforth without content and adored as a pure, and
illusory, technique of efficacy.
This is a temptation that can, after all, be understood. But still,
however the question is looked at, the new position of the people
who call themselves, or think themselves, leftists consists in
saying: certain oppressions are justifiable because they follow the
direction
, which cannot be justified, of history. Hence there are
presumably privileged executioners, and privileged by nothing.
This is about what was said in another context by Joseph de
Maistre, who has never been taken for an incendiary. But this is a
thesis which, personally, I shall always reject. Allow me to set up
against it the traditional point of view of what has been hitherto
called the left: all executioners are of the same family.
حوصله ترجمه نداشتم دیگه:))
کمونیست = کمو + نیست = خدا + نیست = خدا نیست.
این راز در دوره های عقیدتی بسیج برای هر بسیجی روشن شده بود ( اوایل انقلاب)
undead_knight نوشته: بنابر همین استدلال ما نمیتونیم بگیم جمهوری اسلامی ناکارامده چون آمریکا رسما دهنش رو سرویس کرده!:))در ضمن تاثیر منفی آمریکا روی ج.ا به مراتب بیشتر از تاثیرش روی شوروی هست چون جمهوری اسلامی قدرت به مراتب کمتر و ایدولوژی ناپایدار تری داره:)
اینهم فرجام یابی نادرستی است. کشور هایی مانند کوبا و شوری، با انیکه زیر فشار بودند
ولی بیسوادی را ریشه کن کردند، برابری زن و مرد را پدید آوردند، بهره کشی و فئودالیسم
را از میان بردند، بهداشت را رایگان کردند، ترابری را برای همه شدنی و ارزان نمودند،
خانه و کاشانه ارزان برای همه پدید آوردند و هتّا گاهی ماهواره هم به کیهان فرستادند!.
پس انها این دستاورد های هومنی و درونی و مردمی را داشته اند با اینهمه که زیر فشار
هم بودند. خب، بنز نتوانستند بسازند، بجایش لادا ساختند، اگر فشار سرمایه داران بود
برای همه بنز هم میتوانستند بسازند، ولی جمهوری اسلامی چی؟ با اینهمه میلیاردها
پول نفت که پیس از فروبند ها هم درآوردند و هنوز هم دارند قاچاقی میفرشند، به هیچ
دستاورد هومنی نرسیدند که دستکم دیکتاتوری شان را نیک‌نما و سودآور نشان دهد.
پس میبینید که فرنود شما از بیخ لنگ میزند و به این میگویند "کژفرنود سنجش نابرابر"

پارسیگر
undead_knight نوشته: من قسمتی از یک مصاحبه با آلبر کامو رو میزارم اینجا که چیزهای جالبی رو داره:)

III. The Marxists and their followers likewise think they are
humanists. But for them human nature will be formed in the
classless society of the future.
To begin with, this proves that they reject at the present
moment what we all are: those humanists are accusers of man. How can we be surprised that such a claim should have developed
in the world of court trials? They reject the man of today in the
name of the man of the future. That claim is religious in nature.
Why should it be more justified than the one which announces the
kingdom of heaven to come? In reality the end of history cannot
have, within the limits of our condition, any definable significance.
It can only be the object of a faith and of a new mystification. A
mystification that today is no less great than the one that of old
based colonial oppression on the necessity of saving the souls of
infidels.
IV. Is not that what in reality separates you from the
intellectuals of the left?
You mean that is what separates those intellectuals from the
left? Traditionally the left has always been at war against injustice,
obscurantism, and oppression. It always thought that those
phenomena were interdependent. The idea that obscurantism can
lead to justice, the national interest to liberty, is quite recent. The
truth is that certain intellectuals of the left (not all, fortunately) are
today hypnotized by force and efficacy as our intellectuals of the
right were before and during the war. Their attitudes are different,
but the act of resignation is the same. The first wanted to be
realistic nationalists; the second want to be realistic socialists. In
the end they betray nationalism and socialism alike in the name of
a realism henceforth without content and adored as a pure, and
illusory, technique of efficacy.
This is a temptation that can, after all, be understood. But still,
however the question is looked at, the new position of the people
who call themselves, or think themselves, leftists consists in
saying: certain oppressions are justifiable because they follow the
direction, which cannot be justified, of history. Hence there are
presumably privileged executioners, and privileged by nothing.
This is about what was said in another context by Joseph de
Maistre, who has never been taken for an incendiary. But this is a
thesis which, personally, I shall always reject. Allow me to set up
against it the traditional point of view of what has been hitherto
called the left: all executioners are of the same family.

حوصله ترجمه نداشتم دیگه:))
اینجارا هم بیجا گفته،
داشتن یک آرمان برای اینده بهتر و بجای نهادن یک گیتی بهتر و دادگرانه تر برای هومن اینده،
جای هیچ نگوهش ندارد. ما که نمیتوانیم بگوییم که چون هومن امروزین، پدرسوخته و دزد و
آزمند و نادان و کودن و .. است، پس ما هم دست روی دست بگذاریم و مانند خوک پیرون، به
خوردن خودمان سرگرم باشیم. نادانی و کودنی و بدی را باید به ستیز کشید و گرنه نیکی ها
و خوبی ها و زیبایی ها و هومنی ها و والایی ها هرگز زاده نخواهند شد. یا اینکه باید خودمان
از اندوه خریت مردم، و ناتوانی خودمان در بهبود آن، بکـُـشیم ، همان کاری که صادق هدایت
بیچاره انجام داد.


پارسیگر
Theodor Herzl نوشته: جناب مزدک طوری از حکومت خون خوار شوروی دفاع میکنند که من که خودم را در جبهه چپ می‌دانم را به سمت سرمایه داران هل میدهد:e058:. به نظر من سقوط بلوک شرق اصلا یکی‌ از بهترین خدماتی بود که به سوسیالیسم شد
بیجاست، باید از هر کشور کمونیستی، هتّا اگر ایرنگی هم کرده باشد، در برابر بهره کشان پدافند نمود.
اگر گرهی و نکوهشی در کار شوروی بوده باید در درون خود چپها و کمونیست ها گشوده شود و
سرمایه داران بهره کش و تبهکار هیچگونه سزامندی برای بهره برداری از دگرسانی نگر های
درونی کموینست ها ندارند.
شوروی هم خونخوار نبوده و به وارونه، به همه ی مردم واگشتی و شورش گر و دادخواه جهان،
از کوبا و ویتنام گرفته تا .. یاری نمود، هتّا همین که ایران مستعمره ی انگلستان نشد، وامدار
لنین بزرگ است! اگر انها خونی را خورده باشند, خون تزار ها و تزارویچ ها و شاهزادگان
و بویار های مفت خور و کولاک ها (زمین داران بزرگ روستایی) و دیگر بهره کشان انگل
بوده که نوش جانشان و نوش جان ما باد!!
پس تنها این کمونیست ها و سوسیالست ها هستند که سزامندی نکوهش کژروی های گرایندی
در کشور های کمونیستی و بررسی انگیزه های انان را برای بهبود کار ها در واژگشت های
آینده کمونیستی را دارند و نه انگل های همبودین که دلشان برای هومنی نسوخته ، بساکه
در پی ماهی گیری از آب گل الود میباشند.
به زبان دیگر، بهره کشان و ستمگران و انگل های سرمایه، خود بزرگترین هومن ستیزان
هستند ( همین کمونیستها هم از ستم ایشان پدید امده اند) و اکنون میخواهند ژست هومنگرایی
بگیرند که ای وای چرا چند تن در شوری کشته شدند و از گرسنگی مردند ! ( در جاییکه
فشار های خودشان در سراسر جهان، از بجرگترین مایه های این کژی ها بود) خودشان در
ویتنام بر سر مردم میهن دوست و داخواه ویتنام بمب ناپالم بگونه ی "فرشی" میریختند و
خودشان اکنون زر میزنند که ای وای چرا ویتنام هتل هیلتون و لاس وگاس ندارد !!
شما هم اگر این سخنان ، شمارا بسوی سرمایه دار و انگل ها هول میدهد، گناه ما نیست،
گناه کم آگاهی و کم بینشی خودتان است و ما کم نداریم ناآگاهی که به سرمایه دار رای میدهند.

پارسیگر
sonixax نوشته: باز که دست به تحریف و دروغ زدید جناب مزدک !

پیشتر پاسخ این مهمل شما داده شده !

آمریکا دیوار کشیده که کسی وارد خاکش نشود ! ولی کمونیستهای ورشکسته دیوار کشیدند که بیشتر از آن 5 میلیون و دویست هزار نفر نیروی متخصص و کارگر ماهری که از دستشان فرار کرده بودند دیگر فراری نشوند و بلاد کمونیسم زده خالی از سکنه نشود :)))

در همان زمان هم میبینیم که آلمان غربی ها اجازه داشتند بروند آلمان شرقی (چون پول داشتند و آنجا خرج میکردند) ولی آلمان شرقی ها را نه آلمان غربیها بلکه خود دوستان کمونیستِ شما از خروج از گنداب کمونیسم منع میکردند و با تیر میزدند و میکشتند ! درست همان چیزی که امروز در کره در جریان است ! کره شمالی ها نمیگذارند مردم از دست گند و کثافتی به نام کمونیسم فرار کنند و آنهایی که موفق به فرار میشوند با آغوش باز کره جنوبی مواجه میشوند اگر چین کمونیست فراری ها را به کره شمالی تحویل ندهد که به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شوند و همانجا کشته شوند!

به قول خودتان بروید تاریخ بخوانید
اینگونه سطح نگرانه و...که ناشی از ضعف تئوریک است ونیز سخنان پراکنده یقینا نمیتوان به نتیجه مشخصی درنقد ایده کمونیسم رسید ...
درطول تاریخ بشریت اولین بار آرزوی بشر دردست یازیدن به عدالت از روی کاغد به مرحله عمل رسید ونمیتوان منکر آن شد وقابل پیش بینی هم بود که این امر میتوان با ضعف وقوت های مواجهه شود اما همه اینها نمیتواند باعث عقب گرده حرکت جامعه باشد ...
دراین اثنا مهم نفس قضیه است وزمانیکه مارکس مدعی شد که توانسته است قوانین موجود درجامعه را کشف نموده وبه راه سعادت بشر دست یافته است یقینامنطبق برباور وی استوار بود ...
اینجا نگاه تمسخر آمیز شما به این ایده که دراین قرون اندیشمندان بسیاری را مجذوب خود ساخت ومحور تحولات زمانه بوده است را با چند سخن متلک آمیز نخواهید توانست تخطئه کنید ...زیرا پاسخ این نقد های از این شاخ به آن شاخ شما معلوم است ولی بستگی دارد که این مجادله را بخواهید ماراتنی تداوم دهید یا بصورت اقناعی عمل کنید ...
دراینجا موضع شما غبارآلود است ونمیدانم شما با محور اصلی مارکسیسم که پایان دادن به بهره کشی انسانها موافقید یا مخالف ... واینکه معتقدید که این فاصله طبقاتی وجایگاه هرکس براساس لیاقت و... متناسب است وبااین حساب نظام های بهره کشی کننده طول تاریخ رانیز تائید میکنید ...
اصرار دارم دوستان مخالف کمونیسم این مسائل را صریح وشفاف بیان نمایند تا گفتگو سمت وسوی بهتری بگیرد ..
اما شمادراغلب نوشته هایتان بر وضعیت فلاکت بار مردم کشورهائیکه درنظامهای سوسیالیستی زیسته اند را پیراهن عثمان کرده اید اکنون که اغلب کشورها تغییر ماهیت داده اند وبا نظام مطلوب شما اداره میشوند آیا وضعیت بهتری دارند ؟
مثلا مردم آلمان شرقی درمقایسه با وضعیت قبلی زندگی بهتری را تجربه میکنند وبه همین ترتیب مردم شوروی با جمهوری های مختلف اش ...
وصمنا یک نکته را نیز درنظر بگیرید که فروپاشی شوروی نه براثر فشار وقیام وشورشهای مردم آن کشور که براثر اصلاحات درون قدرت سیاسی شوروی وحزب کمونیست انجام شد واین نظامیکه اینقدر ذهن شما دردرگیر خود کرده است با کمترین خونریزی و... انجام شد وجالب اینجاست که اغلب گرداندگان فعلی نظام روسیه همان اعضای حزب کمونیست هستند که اکنون ردای کاپیتالیست پوشیده اند واین را نیر باید قبول کرده باشید که کمونیست هیچ سنخیتی با سرمایه داری ندارد ...
شما دراینجا هم به جای تحلیل منطقی فرار عده ای از آن کشورها را عمده کرده اید درحالیکه مهاجرت ویا فرار افراد کشورها به هم دیگر درهمه جا عادی است واز این اتفاقات درکشورهای کاپیتالیستی به وفور اتفاق می افتد آیا چشم بصیر شما اینهمه مرزهای مین گذاری شده وقلمرو ودیوار وسیم خاردار و مرزداران و... رادرسایر کشورها نمی بینید ؟
به نظرم این حرفها دیکر زیادی کهنه شده است وبرای تحلیل مارکسیسم به مبانی فکری بهتر وبیشتری نیاز است این سخنان شاید دردنیای مجازی وسایبری برای اقناع کردن چند کم سواد شاید خریدار داشته باشدکسانیکه هنوز مفهوم بهره کشی برایشان آشنا وقابل لمس نیست ...
با مطالعه اغلب نوشته های دوستان نکاتی هنور لاینحل مانده است عدم درک درست مکانیسم مقوله بهره کشی درنظام سرمایه داری است .وهمچنین کیفیت محصول کار واینکه تصور میشود بعلت عدم رقابت باعث رکود کیفیت ومحصول کار میشود درحالیکه اینگونه نیست ...
بطور ساده سودی که از فعل وانفعال سرمایه گذاری وتولید وکارخانه حاصل میشود نتیجه عدم پرداخت ارزش واقعی کار کارگر می باشد بطور ساده چنانچه ارزش واقعی کار کارگری برای یک روز کاری معادل 10 ریال باشد درعمل بدان کمتر مثالا 5 ریال پرداخت میشود وبدین ترتیب این مابقی وارد سیستم جامعه شده وهرکس درمسیر توزیع ویا... از این سبد سود بهره لازم را میبرد ...
بنابراین زمانیکه کمونیزم برپرداخت ارزش واقعی کارکارگر اصرار میکند نمیدانم چرا دوستان برنمیتابند وبراین فرآیند ناعادلانه اصرار دارند این که یک امر ساده فهم ومنطقی است ودراین میان باز نکته بسیار ساده فهم تراینکه اگر من کارگر بدانم ارزش واقعی کار خود را میگیرم آنگاه کار از حالت بیگاری ودایره خودبیگانگی خارج شده ومفرح تر خواهد بود ودرنتیجه خلاقیت وکیفیت کار نیز افزوده خواهد شد ...
مزدك بامداد نوشته: بیجاست، باید از هر کشور کمونیستی، هتّا اگر ایرنگی[1] هم کرده باشد، در برابر بهره کشان پدافند[2] نمود.
اگر گرهی و نکوهشی در کار شوروی بوده باید در درون خود چپها و کمونیست ها گشوده شود و
سرمایه داران بهره کش و تبهکار هیچگونه سزامندی[3] برای بهره برداری از دگرسانی[4] نگر های
درونی کموینست ها ندارند.
بحث اشتباه نیست آخه ، بحث جنایت ، کشتار و نیستی‌ کردن زندگی‌ انسان‌ها هست. گور پدر مارکس و لنین اگر عقیده‌های آنها به پیشرفت زندگی‌ مردم کمک نکند! ایدئولوژی راه رسیدن به هدف است ، نباید به هر قیمتی که از ایدئولوژی دفاع کرد ، شوروی هم اینگونه است ، نه تنها از نظر ایدئولوژیک به نظر من شوروی و کلا شاخه مارکسیسم - لنینیسم ؛ به سوسیالیسم خیانت کرد ، بلکه حمام خونی نیز به راه انداخت که توصیف کردنی نیست، مردم کجا در شوروی در کنترل ابزار تولید بودند؟ آنها برده‌های دولت و حزب کمونیست بودند ، هرچه دستور حزبی می‌‌آمد باید بی‌ چون و چرا اجرا میشد! سقوط شوروی و بلوک شرق بزرگترین هدیه به سوسیالیسم بود از نظر من



مزدك بامداد نوشته: شوروی هم خونخوار نبوده و به وارونه، به همه ی مردم واگشتی و شورش گر و دادخواه جهان،
از کوبا و ویتنام گرفته تا .. یاری نمود، هتّا همین که ایران مستعمره ی انگلستان نشد، وامدار
لنین بزرگ است! اگر انها خونی را خورده باشند, خون تزار ها و تزارویچ ها و شاهزادگان
و بویار های مفت خور و کولاک[5] ها (زمین داران بزرگ روستایی) و دیگر بهره کشان انگل
بوده که نوش جانشان و نوش جان ما باد!!
۲۰ میلیون نفر در زمان استالین به روش‌های مختلف کشته شدند ، KGB پدر مخالفان را در می‌‌آورد ، صد‌ها اردوگاه‌های کار اجباری بود ، اینها درندگی نیست ، پس چه هست؟



مزدك بامداد نوشته: پس تنها این کمونیست ها و سوسیالست ها هستند که سزامندی نکوهش کژروی های گرایندی[6]
در کشور های کمونیستی و بررسی انگیزه های انان را برای بهبود کار ها در واژگشت[7] های
آینده کمونیستی را دارند و نه انگل های همبودین[8] که دلشان برای هومنی[9] نسوخته ، بساکه
در پی ماهی گیری از آب گل الود[10] میباشند.
مشکل شما این هست که حتی فکر نمیکنی‌ بالای چشم شوروی ابرو هست! خود خرشچوف در آن سخنرانی‌ معروف در کنگره ۲۰ حزب کمونیست استالین را جنایت کار خواند ، حالا شما میگویی استالین آنچنان شخص بدی هم نبوده!
Theodor Herzl نوشته: بحث اشتباه نیست آخه ، بحث جنایت ، کشتار و نیستی‌ کردن زندگی‌ انسان‌ها هست. گور پدر مارکس و لنین اگر عقیده‌های آنها به پیشرفت زندگی‌ مردم کمک نکند! ایدئولوژی راه رسیدن به هدف است ، نباید به هر قیمتی که از ایدئولوژی دفاع کرد ، شوروی هم اینگونه است ، نه تنها از نظر ایدئولوژیک به نظر من شوروی و کلا شاخه مارکسیسم - لنینیسم ؛ به سوسیالیسم خیانت کرد ، بلکه حمام خونی نیز به راه انداخت که توصیف کردنی نیست، مردم کجا در شوروی در کنترل ابزار تولید بودند؟ آنها برده‌های دولت و حزب کمونیست بودند ، هرچه دستور حزبی می‌‌آمد باید بی‌ چون و چرا اجرا میشد! سقوط شوروی و بلوک شرق بزرگترین هدیه به سوسیالیسم بود از نظر من



۲۰ میلیون نفر در زمان استالین به روش‌های مختلف کشته شدند ، KGB پدر مخالفان را در می‌‌آورد ، صد‌ها اردوگاه‌های کار اجباری بود ، اینها درندگی نیست ، پس چه هست؟



مشکل شما این هست که حتی فکر نمیکنی‌ بالای چشم شوروی ابرو هست! خود خرشچوف در آن سخنرانی‌ معروف در کنگره ۲۰ حزب کمونیست استالین را جنایت کار خواند ، حالا شما میگویی استالین آنچنان شخص بدی هم نبوده!
اینها همچنان که گفتیم، برای گفتمان درونی کمونیستها و سوسیالیست هاست
خرشچوف میتواند نگر خود را بگوید ولی انیکه یک هوادار بهره کشی
که خودش بزرگترین تبهکار سراسر تاریخ است بیاید و استالین را نکوهش
نماید، شکر خوردن بیجاست. به این میگویند سفسته ی تو هم بدی یا
به فارسی: رطب خورده منع رطب کی کند.
پس از خروشچوف هم، که یک خورده فزاده روی کرده ابود، نگاه میانی
تری به زمان استالین و اینکه چه کاری ناچار و چه کاری ایرنگ ییا گناه
بود، انجام شد و مانند هر کس تاریخی دیگر، میانگین کارنامه ی او برآورد
گردید. اینکه شوروی را در جنگ جهانی دوم به پیروزی رهبری نمود،
پایه های ساختاوری و فندی شوروی را ریخت، نیروهای بجای مانده ی
تزاری را سرکوب نمود و ... یکی از آماج های خروشچوف هم از تاختن
به استالین، امید او در پایان جنگ سرد و افتادن فشار از شوروی بود، که
گورباچوف هم همین شیوه را ازمود ولی هیچ دو رهگذر، سودی در این
زمینه نداشتند، چرا که آماج سرمایه داران از نکوهش استالین، دلسوزی
برای مردم شوروی و هیچ جای دیگر نبود، پروپاگاند برای نابودی شوروی
بود و این پوانی که خروشچوف داد، مفت بود و بدردش نخورد که هیچ،
امپریالیسم را هار تر کرد که بامبول هایی بر سر کوبا هم بیاورد!
----
شوروی هم در استالین چکیده نمیشود، همان خروشچوف هم شوروی هست.


پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: نه، جنگ و فروبند[1] ها و فشار های نیروهای امپریالیستی، و سپس جنگ سرد و
جنگ های ویتنام و نیکاراگوئه و انگولا و کوبا و ... که شوروی و بلبک خاور ناچار بود به آنها
هم یاری کند، یاری به چین برای کمونیستی شدن و پایداری در برابر امپریالیسم و جنگ کره و ...
بی اینکه آنها مانند آمریکا سراسر جهان را چاپیده باشند، زندگی را برای مردم بلوک خاور
سخت میکرد ولی با اینهمه شوروی نه تنها اَبَکشور شد، و دهه ها در برابر این فشار پایداری
نود[2]، بساکه هتّا در کشور کوچک و ناتوانی مانند کوبا که آمریکایی ها شیره اش را کشیده بودند،
بیسوادی و بی بهداستی و بیدادگری همبودین[3] ریشه کن گردید و با همه ی سختی ها، تا به امروز
هم به کوری چشم امپریالست ها پاینده است. پس از فروپاشی بلوک خاور هم دیدیم که جهان سرمایه
جای بهتری برای آنها نشد و همچنان بخور بخور امپریالیستی و بانکا و بحران و .. پی دارد و برای
همین همه پرسی بی بی سی از مردم نشان میدهد که تنها ١١ درسد مردم به کارآیی[4] این سامانه[5] ی
بهره کشی باور دارند و دیگران، یا در جستجوی بهسازی و یا دگرگزین[6] آن هستند.

همان چینش هم آخرش به غلط خوردن افتاد و دست به دامن کاپیتالیستها شد :)))
شوروی هم که خود به خودی از هم پاشید و باقیمانده اش شدند مشتی کشور درپیتی تر از شوروی !
طبق استدلالهای شما ایران هم الان ابرکشور است ! چون با تحریم و جنگ و ... نه تنها کلی سازندگی درش وجود داره بلکه یک میمون را هم در فضا عمل جراحی زیبایی کردند ! (برای اولین بار در دنیا :دی)