دفترچه

نسخه‌ی کامل: گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Mehrbod نوشته: درست است, شما تافته‌یِ جدابافته‌ای هستید و هیچ خویشکاری‌ای در این جهان ندارید, مگر آنکه eliteوار بر دیگران اخم و تخم کنید و از فرهنگِ مردم تان بنالید! (:
خیر، خویشکاری ما این است که در این سخنگاه در برابر کس و شعرهای آریایی رفقا خفه خون بگیریم تا خاطر حضرات، این یگانه مولدان جهان، که همگی هم خاکی هستند و ادعای الیت بودن هم ندارند مکدر نشود. E05a
Mehrbod نوشته: این ساختمان تنها به چشم شما کژ میاید.

خیر معیار عینی داریم برای سنجیدن کجی آن، اگر در متن مارکسیسم قتل عام فله‌ای انسانهای بی‌گناه تئوریزه یا پیش‌بینی نشده اما هربار به عمل درآمده به چنان پدیده‌ای منجر شده، یعنی حداقل ایرادی که می‌توان به آن گرفت ناتوانی از پیشبینی یا چاره‌اندیشی برای این معضل است. مارکسیسم هم نسخه‌ای برای مهندسی و بازسازی جامعه در قالبی نوین است که برخی مصائب احتمالی در مسیر این بازسازی را پیشبینی نکرده و چاره‌ای برای آنها نیاندیشیده. اینست که شما و دیگر دوستان به ماست‌مالی تجربه‌ی تاریخی مفتضحانه‌ی این ایدئولوژی همت ورزیده‌اید و یا «هیچ کمونیست واقعی» را قرقره می‌کنید، یا «اینها همه سرکوبگر بودند» را تکرار می‌کنید. حالا هم که ما را به تاریخی‌گری متهم کرده‌اید و می‌گویید اصلا صحبت کردن از تجربه‌ی تاریخی کمونیسم موضوعیتی ندارد و اگر می‌توانید اشتباه بودن آنرا در تئوری نشان بدهید.
Mehrbod نوشته: من شما را چیزی ننامیدم, تا آنجاییکه میبینیم و میدانیم خود شما هوادار زبان پارسیک[1] هستید و بروشنی ستیزی با فرهنگ ایران هم ندارید.
احتمالا موضع ما متفاوت است مهربد جان. من فرهنگ و زبانِ ایرانی را نه به خاطر آن که شاید برتری‌ای (یا حداقل تفاوتی) در آن نسبت با دیگران باشد، بلکه به سببِ اینکه حداقل بخشی از گنجینه‌ی حیاتِ تاریخی بشری هستند دارای ارزش برای پاسداشت می‌دانم.

Mehrbod نوشته: لغزش اندیشیک[2] شما را ولی روشن کردم و آنهم اینکه میاندیشید اگر کسی با بهره‌کشی میستیزید (کمونیست‌ها) پس باید بیگمان میهن‌گُریز و فرهنگ‌ستیز باشد.
ناآگاهیِ شما از سنتِ ناسیونالیسم‌ستیزیِ کمونیست‌ها، بر گردنِ من نیست. شاید برای شما حداقل جالب باشد که در ایران حذب توده تا نبشِ قبرِ فردوسی هم پیش رفته بود.


Mehrbod نوشته: نمونه آوردن از تاریخ (که بآسانی به هزار و یک رنگ و گونه میتواند تفسیر شود و میشود) بجای پرداختن به سازوکارهایِ فرنودین[17] یک آموزه[18] (این در کمونیسم بد است, زیرا آن پیامد/فرجام[19] را دربر دارد) نیز فرنودانه[20] و بروشنی و بآشکاری بیارزش است, مگر برای خودفریبان و بهره‌کشان و کژفرنودگران[21].
این تلاشی‌ست در جهتِ جداسازیِ یک پدیده از پیامدهایش. به من بگویید که چرا من باید نمونه‌های پرشمارِ تجربه‌ی عملی پیاده‌سازی اندیشه‌هایتان را با هزینه‌ای در وسعتِ مرگِ میلیون‌ها انسانِ بی‌گناه که بی‌شک تجربه‌ای بی‌مانند در تاریخِ حیاتِ بشری است را نادیده بگیرم و بچسبم به این چیزهای آرمانی که می‌گویید؟
Ouroboros نوشته: مگر مولد ارزش کالا کاری که برای آن صورت می‌گیرد نیست؟ و مگر بنیاد انتقاد مارکسیستی به «مفت‌خوری» سرمایه‌دار وارد شدن به پروسه‌ی تولید ثروت از طریقی بجز تولید مشارکت در تولید نیست؟ و نیز مگر مارکس نبود که می‌گفت : :
is the constant capital of materials used in a period plus the depreciated portion of tools and plant used in the process. (A period is typically a day, week, year, or a single turnover: meaning the time required to complete one batch of coffee, for example.)
:
is the quantity of labor time (average skill and productivity) performed in producing the finished commodities during the period
:
is the value of the product of the period ( comes from the German word for value: wert) و مگر آیا راه‌حل مارکسیسم برای این مشکل برابری ارزش کار و کالا نیست؟ هشت ساعت کار برای تولید پیتزا در رستوران سر خیابان مساوی‌ست با هشت ساعت کار برای شکاف اتم و هشت ساعت کار در شرکت بنز. خارج از مدل دستمزدمحور سرمایه‌داری در یک کاسه ریختن و این داستان‌ها تلاش برای ردگم‌کردن است، اگرنه ما در مدلی زندگی می‌کنیم که در آن ارزش کار را نه بازار، که میزان تولیدات و توان خرید کارگر مشخص می‌کند تا مشکل «ارزش افزوده» و درپی آن «کاپیتال» از میان برود، بنابراین فرقی نمی‌کند چه کسی در چه مکانی مشغول به چه کاری‌ست. اگر بناست که ما افزایش کیفیت را پاداش ندهیم و کاهش آنرا مجازات نکنیم، و به هرکس به اندازه‌ی نیازش بدهیم تا به همه برسد، دیگر تفاوتی میان کارگر سایپا و پیتزازن مذکور وجود نخواهد داشت و ارزش کار/محصول تولیدی هر دو به یک اندازه خواهد بود. اگرهم بناست که کارگر بنز بدلیل تولید بنز پاداش بالاتری از کارگر سایپا بدلیل تولید پراید بگیرد که باز جامعه به سوی طبقاتی شدن حرکت خواهد کرد و پس از مدت اندکی کارگران بنز خودشان تبدیل به سرمایه‌داران جدیدی خواهند شد؟ اما بیایید حتی اینرا هم بپذیریم که شما دچار تضاد فکری نشده‌اید و در جامعه‌ی برابر ِ بی‌طبقه‌ی ِ مساوات‌گرا، باز هم میان کار با کار تفاوت هست. کجای آن با در یک‌کاسه ریختن ابزار تولید در فردای انقلاب توسط خود کارگران و تقسیم آن برمبنی ویژگی‌های عینی(همچون توانایی و تخصص و ...)تضاد دارد؟ چرا دولت باید این «وظیفه» را برعهده بگیرد و اتحادیه‌های مستقل و خودگردان و دموکراتیک و از هم غیرمتمرکز کارگری؟ دولت دقیقا چه خطری را برطرف می‌کند که مثلا من و شما نمی‌توانیم و از آن مهمتر، چگونه آن خطر را برطرف می‌کند که با آزادیهای من و شما در تعارض نباشد؟ خلاصه در یک کلام رتوریک، چرا ما باید خطر برآمدن یک استالین، خوجه، مائو، کاسترو و پل پات دیگر را بپذیریم؟
این هم از دو سو بیجاست.
ابزار فراورش همانگونه که گفتیم، خودشان کارِ فشرده و چگال هستند.
برای هوش کردن بهتر، یک نمونه ی بسیار extreme را بینگارید که یک
کارخانه ی سراسر خودکار robotic بسیار سنگین و پربها هست که که با فشار
یک دگمه، هزاران جفت کفش فرامی اورد. یک کارگر هم بیشتر نیاز ندارد
که بامداد میرود دگمه را فشار میدهد و کمی اینور و آنور نگاه میکند و شب
کارخانه را خاموش میکند و میرود پی کارش. این کارخانه, فراورش کفش
برای یک کشور را در دست دارد. اکنون به گفت شما باید این کارخانه را
به دست این یگانه کارگر آن بدهیم که هم سود انرا به جیب بزند و هم
هرگاه دلش خواست خاموشش کند که مردم بی کفش بمانند!؟
نه!! بدید من باید به این کارگر باید در تراز توانایی ها / نیازهایش مزد
بدهند و کارخانه از آنِ همه ی مردم باشد و همه، و انهایی هم که از
بیخ کار نمیکنند
نیز باید کفش را با کمترین بها ( که هزینه ی زندگی ان
کارگر و هزینه های روان آن کارخانه را بپوشاند) کمابیش رایگان دریافت کنند.

از سوی دیگر، کارگر چیره دست با گرفتن مزد بیشتر، نه به این انگیزه که در
بنز کار میکند،
بسا به این انگیزه که کار بهتری انجام میدهد, بازهم کارگری
با مزد بیشتر است و "سرمایه دار" نخواهد شد، او تنها پولدار خواهد شد و
پول و سرمایه یکی نیستند! چرا که سرمایه داری برابر این است که او کارگر
دیگری را به زیر بهره کشی ببرد، که این در کمونیسم پروانه ندارد. مزد او هم
تا ان اندازه بیشتر از کارگر تازه کار است که پاداشی برای پیشرفت دیگران و
توانایی های بهتر او باشد . او با این مزد تنها میتواند کالاهای بیشتر و بهتری
بخرد ولی پروانه ندارد که کارخانه و .. درست کند، پس این جا رده (طبقه)
نوینی پدید نمیآید و سرمایه دار هم هرگز. بساکه باز همان لایه های کارگری
که اکنون هم هستند، با اندک دگرسانی بجای خواهند ماند.

پاراگراف پایانی شما هم زمانی پسندیده و شدنی است که بازهم این گروه های
خودگردان و انجمن های کارگری و رایزنی .. باهم همکنشی داشته باشند و
برای انیکار از هر گروه نمایندگانی به یک انجمن بالاتر که برای چیزهای کلان تری
گزیریابی میکنند، بفرستند. که این هم باز همان دولت در یک مدل شوراها= شوروی ! میباشد!
در پایان و واپسین نگاه هم تنها پایندان ازادی ها، همچنانکه گفتیم، بازهم دلیری
شهرمندی مردمی است که برای نمونه، واژگشت را انجام داده اند و اینجا دیگر
باید همواره برای آزاد ماندن خود کوشا و هوشیار و گوش به زنگ باشند، چرا که
آزادی به تیمار و پدافند همیشگی نیاز دارد، اینگونه نیست که بدست بیاورید و
بروید پی کارتان. باید نگاهش هم بدارید. خورده گرفتید که دولت باید ساز وکار و
شایندگی این پدافند از آزادی را فراهم کند و من میگویم نه، همچنان که مردم
شوریدند واژگشت را به انجام رسانیدند، همچنان نیز باید خودشان این ساز و کار
را با بودن همیشگی شان در میدان سیاست و نبرد، در دولت نهادینه نمایند.
پس همه چیز سرانجام به توان و دلیری و آگاهی و نبرد خود مردم بر میگردد
و نه مهربانی سرمایه دارانی که به مردم ابزار ازاد بودن را گویا پیشکش می نمایند:
از رزم است که شد خلقی رسته ز بند
از رزم است هر خلقی قدرتمند!



پارسیگر
Ouroboros نوشته: بله می‌دانیم شما ترس و شرم و انصاف و ... را کنار گذاشته‌اید
استالین بخاطر جنگ سرد(بیست سال قبل از شروع آن!)مرتکب ترورها و نسل‌کشی‌های سیاسی خود شد و خمرهای سرخ بدلیل فشار امپریالیسم دست به نسل کشی زدند و چین بطور مداوم طی بیست سال گذشته به سمت سرمایه‌داری حرکت نکرده و موقعیت کارگران در چین بهتر از آمریکاست و ... تلاش من برای قرار دادن شما در موضع دفاعی به راستی مبتدیانه بود.
اینهم بیجاست!
یا بدیگر سخن، سفسته ی مرد پوشالین میباشد، ما هم جایی نگفتیم
که کارگران چین از کارگران شرکت بوئینگ بهتر زندگی میکنند. ما گفتیم که
بهتر از پیش و بهتر از هندوستان که نمونه ای برابر سنجش است، زندگی میکنند!
این سفسته ی شماست که نوک کوه سرمایه داری را با ناتوان ترین های کمونیسم
جوان میسنجید و بیش از ان، سفسته ی همراهی با بدان است که برای نمونه
تبهکاری های خمر سرخ را با پیامد های جنگ سرد یکی میکنید که تلاشی در زیر
فرش جارو کردن همه فشار های امپریالیستی، ویران کردن ویتنام، فروبند کوبا،
کودتای شیلی وپول دادن به کنترا های نیکاراگوئه و .. از راه برانگیختن سهش
های نازکدلان با ترفند "در یک کاسه ریختن" این چند چیز است.

پارسیگر
Ouroboros نوشته: ۲. تعریف حقوقی دزد : کسی که از دیگران سلب مالکیت می‌کند. لطفا توضیح بدهید در جامعه‌ای که بناست مالکیت خصوصی وجود نداشته باشد دزدی چگونه ممکن است؟
:e057::e057::e057:E105
شما هنوز این اندازه اگاهی ندارید که در کموینسم، داشتن ابزار فراورش ناروا است ( داشتن سرمایه)
نه داشتن پول و چیزهای خود ویژه! شما هنوز دگرسانی میان فرایافت های "پول" و "سرمایه" را در نیافته اید!

پارسیگر
Ouroboros نوشته: خیر معیار عینی داریم برای سنجیدن کجی آن، اگر در متن مارکسیسم قتل عام فله‌ای انسانهای بی‌گناه تئوریزه یا پیش‌بینی نشده اما هربار به عمل درآمده به چنان پدیده‌ای منجر شده، یعنی حداقل ایرادی که می‌توان به آن گرفت ناتوانی از پیشبینی یا چاره‌اندیشی برای این معضل است. مارکسیسم هم نسخه‌ای برای مهندسی و بازسازی جامعه در قالبی نوین است که برخی مصائب احتمالی در مسیر این بازسازی را پیشبینی نکرده و چاره‌ای برای آنها نیاندیشیده. اینست که شما و دیگر دوستان به ماست‌مالی تجربه‌ی تاریخی مفتضحانه‌ی این ایدئولوژی همت ورزیده‌اید و یا «هیچ کمونیست واقعی» را قرقره می‌کنید، یا «اینها همه سرکوبگر بودند» را تکرار می‌کنید.

خیر نیست, سخن شما دست‌بالا یک یافتیگ (قانون سرانگشتی: روالی بیشتر زمانها اینگونه بوده) بیشتر نیست.

اینکه شما و دیگر بهره‌کشان از سر ناچاری به پست‌ترین تراز سفسته‌گری (پرداختن به سخنگو) روی
میاورید و بجای پرداختن به فرنود, به آمار آوردن و تفسیر دلخواه تاریخ میپردازید نیز در جای خود یک یافتیگ
استوار است و به ما میگوید آماج تان (agenda) از این سخنان چیز دیگری است, اگر نه به خود سخن میپرداختید نه سخنگوی آن!



Ouroboros نوشته: حالا هم که ما را به تاریخی‌گری متهم کرده‌اید و می‌گویید اصلا صحبت کردن از تجربه‌ی تاریخی کمونیسم موضوعیتی ندارد و اگر می‌توانید اشتباه بودن آنرا در تئوری نشان بدهید.

خیر نادرست نیست, ولی فرنود بسنده برای رد کردن چیزی هم نیست.

نمونه‌وار به تاریخ برده‌داری هم بنگریم همراه با کشت و کشتار خونین بوده, ولی اگر به سخن برآمده از لیبرالیسم مردمفریبانه‌یِ
شما بخواهیم گوش دهیم, لابد از بیخ ستیز با برده‌داری هم بد بوده, چون جانِ کسان بسیاری در فرایند آن گرفته شده!

از همه بامزه‌تر اینها را کسی میگوید که رویکرد "زنان در پرهیز از ستیز" را مینکوهد: بر علیه زنانگی

پس میبینید با کژفرنود راه بجایی نمیبرید.

پارسیگر
Dariush نوشته: ناآگاهیِ شما از سنتِ ناسیونالیسم‌ستیزیِ کمونیست‌ها، بر گردنِ من نیست. شاید برای شما حداقل جالب باشد که در ایران حذب توده تا نبشِ قبرِ فردوسی هم پیش رفته بود.

اینکه بیشتر کمونیست‌ها چه باشند و چه نباشند, دگرسانی‌ای در اینکه پیوندی میان
کمونیسم و فرهنگ‌ستیزی نیست نمیدهد (چنانکه با پیش کشیدن فرایافت دامنه‌ها برایتان نمایاندم).

سخن من این بود, نه چیز دیگر.



نقل قول:این تلاشی‌ست در جهتِ جداسازیِ یک پدیده از پیامدهایش. به من بگویید که چرا من باید نمونه‌های پرشمارِ تجربه‌ی عملی پیاده‌سازی اندیشه‌هایتان را با هزینه‌ای در وسعتِ مرگِ میلیون‌ها انسانِ بی‌گناه که بی‌شک تجربه‌ای بی‌مانند در تاریخِ حیاتِ بشری است را نادیده بگیرم و بچسبم به این چیزهای آرمانی که می‌گویید؟

چنانکه در پیک پیشین آوردم, در فرایند رهاسازی بردگان هم شمار بسیاری کشته شدند, اکنون که چه, نباید با برده‌داری می‌ستیزیدند داریوش جان؟

به اینها میگویند پروپاگاندای لیبرالیسم که — اینجا پا گرفته و — هرگونه نمودی از خشونت را بد میداند, بویژه آنهایی که در پیِ گرفتن زور از دست مفتخورها و بهره‌کش‌ها باشد! (:


پارسیگر
Russell نوشته: خیر، خویشکاری ما این است که در این سخنگاه در برابر کس و شعرهای آریایی رفقا خفه خون بگیریم تا خاطر حضرات، این یگانه مولدان جهان، که همگی هم خاکی هستند و ادعای الیت بودن هم ندارند مکدر نشود. E05a

من خود ام را آریایی نمیدانم, ولی خوشنودم که شما از گردانندگی کناره‌گیری کرده‌اید, چون اگر دست شما
بود اکنون هموند امان [MENTION=409]homayoun[/MENTION] را هم مانند دیگران کوشیده بودید از روی نپسندیدن "نژادگرایی" اش اخراج کنید.

این هم از همان تک‌اندیشی‌هایِ لیبرالیستیک شماست که باور به برتری نژاد را یکسان با
کنشِ نژادپرستانه میگیرید و از دیگر دستآورد‌هایِ لیبرالیسم میباشد: جاروب کردن چیزهایِ ناخواستنی به زیر فرش.


پارسیگر
Mehrbod نوشته: اینکه بیشتر کمونیست‌ها چه باشند و چه نباشند, دگرسانی‌ای[1] در اینکه پیوندی میان
کمونیسم و فرهنگ‌ستیزی نیست نمیدهد (چنانکه با پیش کشیدن فرایافت[2] دامنه‌ها برایتان نمایاندم).
سخن من این بود, نه چیز دیگر.
گویا شما چگونه بودِ غالبِ کمونیست‌ها ( که کیفیتِ آن کاملا مرتبط با نگرشِ ایدئولوژیکِ خودشان است) را چیزی جدا از خودِ کمونیسم می‌دانید و باور نمی‌کنید اینها از جایی در درونِ همان کمونیسم نشات گرفته باشند، پس اصلا مهم نیست که تمامِ کمونیست‌های جهان هم ضدناسیونالیسم باشند. گویی بیماریِ فمنیست‌ها به شما نیز سرایت کرده!

Mehrbod نوشته: چنانکه در پیک پیشین آوردم, در فرایند رهاسازی بردگان هم شمار بسیاری کشته شوند, اکنون که چه, نباید با برده‌داری می‌ستیزیدند؟

به اینها میگویند پروپاگاندای لیبرالیسم که هرگونه نمودی از خشونت را بد میداند, بویژه آنهایی که در پیِ گرفتن زور از دست مفتخورها و بهره‌کش‌ها باشد! (:
بیش از ما را نخندانید دیگر.
مبارزه با برده‌داری یک ارزش است. آنچه از مبارزه با برده‌داری در تاریخ دیدیم یک روش بود. به تقارن، مبارزه با سرمایه‌داری و بهره‌کشی، برای من یک اصل است، کمونیسم اما یک راهکار است. حالا باز بیایید برای ما داستانِ کلثوم ننه بسرایید که اگر من با کمونیسم مخالفم، حتما طرفدارِ سرمایه‌داری و بهره‌کشی هستم. جهانِ دو قطبیِ‌تان برای من حقیقتا سرگرم‌کننده است.