10-22-2013, 01:41 PM
Ouroboros نوشته: کل تلاش من از یادآوری جنایات کمونیسم در قرن بیستم آنست که نشان بدهم سرکوب دولتی امتداد و برآمده از سرکوب سرمایهداری نیست، چیزیست تماما یا دستکم قسمتا مستقل که در نبود آن نیز امکان تداوم خواهد داشت. حتی در جامعهای بیطبقه، هنوز قانونگزار (!) بر سوژهی تحت قانون قدرتی دارد که ما میدانیم دارای ذاتی فسادآور است.
گرفتاری همینجاست که تنها شما میدانید که دارای ذاتی فسادآور است.
خوب چرا قدرت فساد میاورد؟ دو زاب فساد و قدرت چرا و چگونه به هم وابستهاند؟
در فرایند فرگشت چگونه ایندو به هم وابسته شدهاند و چرا نمیتوان از وابستگی اشان پیشگرفت؟
Ouroboros نوشته: اینهم حرف درستی نیست که چون من مرفهتر از فقرای بورکینافاسو هستم الزاما لایههای پنهان بهرهکشی را نادیده گرفتهام و تنها به وجوهی مطلعم که شخصا مرا تحت تاثیر قرار داده. ما قوهی تخیل داریم و میتوانیم بفهمیم رنج اعدام شدن بدست مزدوران جمهوری اسلامی کمتر از رنج از قحطی مردن نیست، اما شما به دلایلی دوست دارید مخالفت با دولت را به مخالفت با آزادی حشیش کشیدن ما تقلیل بدهید و سفسطهی آدم پوشالین بکنید. منهم بهرهکشی سرمایهداری را میبینم و از آن بیزارم، اما سوالی که میپرسم آنست که آیا با وجود دولت میتوانیم بدون پرداخت بهایی گرانتر از تحملش آنرا ساقط بکنیم یا نه، و در صورت پیروزی آیا نظام جدیدی که آفریدهایم قادر به حذف یا دستکم حداقلی کردن دیگر انواع سلطهورزی نیز خواهد بود یا خود به نوعی سلطهورز جدید مبدل میشود.
این همچنان از ترس و بیزارییِ بدبینانهیِ شما از دولت میاید. ما دسترسی به همهیِ تاریخ که نداریم, اگر در تاریخ یک دولتی خوب بوده هم سوگیرانه چیزی دربارهیِ آن نوشته نمیشود (availability bias),
چون چه نیازی است کسی بنویسد چه دولت خوبی داریم, به به؟
شما در روزنامه هم تنها از دژآمدها میخوانید, زیرا دانش به چیزهای بد و کارهای نادرست دولت کاربرد دارد, ولی اینکه یک سامانهای دارد سرخود کارش را درست دنبال میکند ارزشی ندارد و ما از این
دسته تنها میخوانیم که نمونهوار یک شهرمندی خوبی در بهمان سال بود و مردم به خوبی میزیستند و بس. دیگر نمیاید چرا خوب میزیستند, یا دولت چگونه کارش را خوب میانجامید. بجایش بسنده میکند دولتی بد میداشتیم
تا تک تک کارهای نادرست آن گزارش و آگاشته شود. آنچه درد و رنج دهد در مغز ما ارزش معنایی بسیار بالاتری از آنچه ندهد و درست باشد دارد.
Ouroboros نوشته: اگر ما را هم به لیبرال بودن و نازکدلی و ... متهم نمیکنید بد ندیدم یک اشارهای هم بکنم به اینکه برای بسیاری زندگی تحت سلطهی سرمایهداری و دولت هر دو، چشمانداز بسیار مطلوبتریست تا انقلاب برای رسیدن به شرایطی که چیزی درآن قابل پیشبینی نیست. سوژهی تحت سرمایهداری هزاران بار بیشتر ترجیح میدهد که شریک آن باشد تا نابودی کامل نظم اجتماعی که تمام زندگی برای پیدا کردن جایگاهی در آن زحمت کشیده. اینرا رفقا به سندروم توستر تعبیر کردهاند که کارگر غربی بورژوازی زده شده و خریدن توستر را به انقلاب پرولتری ترجیح میدهد و اینها فساد بازیچههای سرمایهداریست و ... شما هم لابد با این عقاید پر شور تازهیافته آنرا میگذارید پای بهرهکش شدن اینها و دلیل بیشتر برای تقبیحشان، ولی واقعیت قابل اندازهگیری آنست که این یک تعلق ایدئولوژیک بسیار عمیق است و دگرگونی آن مستلزم تغییر خود عینیتی که آنرا بوجود آورده.
شاید, ولی اینجا ما تنها دربارهیِ سرنوشت خودمان سخن نمیگوییم, دربارهیِ سرنوشت تک تکِ مردمان زنده سخن میگوییم.
برای من هم سودی ندارد زندگی آسودهیِ خودم را برای واژگشتی که ١٠٠% پیشدیدنی نیست دور بریزم, ولی کارِ درست و اخلاقی کدام است؟
سپس اینکه براستی ستیز با بهرهکشی کوچکترین عمقی ندارد, به همان اندازه که هر کس بآسانی میگیرید نباید دیگران
را به گاری بست (ولی یک زمانی میبستند), بهمان آسانی هم میتواند ببیند که نباید با گماشتن کسی پشت میز از وی بهرهکشید.
Ouroboros نوشته: این تکتک مردمی که آنرا ساختهاند تحت تاثیر محیطی که بر افراد خارج از آن قدرتی دارند غیرقابل کنترل یا به نحوی محدود قابل کنترل دچار تغییر و دگرگونی شخصیتی میشوند. همان آزمایشی که در جستار دیگر لینک کرده بودم، نشان داد که چطور آدمهای محجوب و مهربان و آرام وقتی بر همتایان خود قدرت و برتری یافتند تبدیل به سادیستهایی دگرآزار شدند. نهاد دولت فسادآور است، پیوند چندانی به عناصر سازندهی آن ندارد. مگر آنکه گمان بکنید پلیسها همگی ذاتا سادیستهای بیماری هستند که از تحقیر شما لذت میبرند.
سازوکار هر سامانهای همینگونه است. یاختههایِ پیکر ما ما را میسازند, خود ما هم همبودها را میسازیم.
همانجورکه یک یاخته بتنهایی توان بالایی در تن ندارد, یک هومن هم توان بالایی در یک همبود نخواهد داشت.
راهکار یا کارِ درست کدام است؟ ما در گفتمان پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ - برگ 5 به این پرداختیم که میتوان با واژگشت به گذشته رفت و هر کس
سرور سرنوشت خود شود (تا یک مرزی), اکنون هم داریم درست از وارونه نگریسته و میگوییم هر کس میتواند با همبستگی با دیگران به ساخت ابرسازوارهای دست ورزد که
سود او را دربر داشته و تا جایِ شدنی آزادیهایِ کمتری از وی بگیرد.
Ouroboros نوشته: . شما هم لابد با این عقاید پر شور تازهیافته ...
من اینجا از سوی سراسر وارونه (ستیز با فندآوری) نگریستهام, از دیدگاه آنارشیستیک هم
نگریستهام, اکنون هم دارم از دیدگاه کمونیسم و راهکار آن مینگرم (همراه با خواندن Das Kapital).
این شور و انگیزه از روی وابستگیِ ناب من نیست, از روی دانشاندوزی است و اینکه سرانجام
با ژرف نگریستن در تک تکِ این ایدئولوژیها میتوان با آناکافتن و بررسی, بهترین/درستترین شان را برگزید.
پارسیگر