مزدك بامداد نوشته: این برای شناخت نادرست شما از کمونیسم و کمبود آگاهی تان در این باره است که از لابلای نوشته هایتان پیداست.
اگر سرمایه داری را نمیپسنیدید، بگویید کاستی و گرفتاری ان در چیست و در پی آن، چه دگرگزینی برای ان در دست است؟
•
پارسیگر
البته به پای شناخت شما از کمونیسم نمیرسه که وجود اختلاف طبقاتی رو نافی کمونیستی بودن یک کشور نمیدونید:))
بزرگترین مشکل سرمایه داری انباشت بیش از اندازه سرمایه در دست شمار اندگی از مردم هست و از دید من سایر مشکلاتش به اندازه این یکی مهم نیست.
سیستم جایگزنش رو هم در حالت ایده آل آنارشیسم میدونم ولی چون پایدرا موندنش با وضع فعلی چندان ممکن نیست سیستم پیشنهادی من یک دولت جمع و جور+پول اعتباری(غیر قابل انباشت به مدت طولانی))+امکانات اولی هزندگی به صورت رایگان برای همه هست.
undead_knight نوشته: بلکه مدعی شدم هند با وجود مشکلاتی که سر راش بوده که کوچکترینش اختلافات فرهنگی و دینی گستردست،دچار "پیشرفت اندک" نیست!
من هم با آمار نشان دادم که دشواری های چین بیشتر هم بوده و از سوی آمریکا هم زیر فشار بوده
و جنگ درونی میان چینی ها تنها تبت نبوده، جنگ های میان نیروی های ملی و کمونیستی هم بوده
که میلیونها تن را از میان برده، آنهم تازه در کنار یورش ژاپن! در جاییکه در هندوستان، این درگیری
ها مرگ و میر بالایی چون چین نداشته و جنگ درونی سختی نشده و تازه خود شوروی هم یاری فراوانی
به هندوستان نموده است! با این همه در دادن آمار هم نادرست گفتید و GDP ناجور بدست دادید!
•
پارسیگر
undead_knight نوشته: you are impossible :))
Perhaps, but at least I am correct!
پرسش هزار امتیازی از کمونیست جماعت: پس از انقلاب چه نیازی به وجود دولت هست؟ و این بایستگی دقیقا در کجای کُنش اقتصادی نمود مییابد؟ چرا باید پس از انقلاب کارگران فلان کارخانه ابزار تولید را اشتراکی نکرده، پی کارشان نروند و به دولتی نیاز هست که در تجربهی حقیقی هربار بدل به نومانکلاتوری جدید و هزاران برابر سرکوبگرتر شده؟
من از عصری دارم جستارهای کمونیسم و کاررها و ... را میخوانم و در هر برگ خودم در جبههی یکی از طرفین میبینم.
اندکاندک میرود که این «ناهماهنگی شناختی» مغز مرا بسپوزد !
راستش نوشتههای مزدکِ گرامی بدجوری مرا قلقلک میدهند (بویژه آنجا که در دیالکتیک [خیالی] فردیت و همبود، طرف همبود را میگیرند)اما دریغ که زمانِ نوشتن نمییابم. یک چیز اما برایم شگفتآور است و آن گم شدنِ ایدهی جهانوطنیِ مارکسیستی پشتِ آرمانهای ناسیونالیستیِ جناب مزدک است. به گمانم تنها ایشان توانستهاند همزمان هر دو را پیوند دهند وگرنه ما از دیگر کمونیستها هرچه دیدیم غیر این بوده.
Dariush نوشته: به گمانم تنها ایشان توانستهاند همزمان هر دو را پیوند دهند وگرنه ما از دیگر کمونیستها هرچه دیدیم غیر این بوده.
کسانیکه این روزها زیر نام گسترش فندآوری و نمیدانم بهزیستی و هومنگرایی و کمونیسم و ... میهنستیز شدهاند ول معطلاند. بروشنی در نگاه کلان نه ایرانی خواهد ماند, نه زبان پارسیکی و نه
شاید هیچ چیز دیگری; ولی آنچه ما داریم یک فرهنگ و شناسهیِ تاریخی است به نام ایران, که زنده نگهداشت و سرپرستیِ آن کاریست زیبا که هر «فرهنگدوستی» آنرا میپذیرد.
اینکه در گذر زمان باید به همبستگی میان هومنان افزود (اگر فندآوری ریشهیِ ما را نکنده باشد) نیز بروشنی کاری است درست و خواستنی, ولی اینکه همهیِ مردم نمونهوار
به یک زبان انگلیسی بواژند و به یک شیوهیِ لیبرال غربی برفتارند و تنها رونوشتهایی از همدیگر باشند نیز بروشنی چیزی است نادرست و ناخواستنی: اندکی ورتش همیشه خوب است.
نون پیوند اینکه ما فرهنگ و زبان خودمان را پاس داشته و در بهکرد آن بکوشیم, به اینکه بهرهکشی را نبرتابیم چیست را من نمیگیرم.
پارسیگر
Ouroboros نوشته: پرسش هزار امتیازی از کمونیست جماعت: پس از انقلاب چه نیازی به وجود دولت هست؟ و این بایستگی دقیقا در کجای کُنش اقتصادی نمود مییابد؟ چرا باید پس از انقلاب کارگران فلان کارخانه ابزار تولید را اشتراکی نکرده، پی کارشان نروند و به دولتی نیاز هست که در تجربهی حقیقی هربار بدل به نومانکلاتوری جدید و هزاران برابر سرکوبگرتر شده؟
پرسش شما رتوریک هست: در پی دانستن چیزی نیست و خودش پاسخ خودش یا همان نگر شمارا در بر دارد
که از آن بیزاری سخت و شگرفی درباره ی کمونیسم سهیده میگردد. یک همبود هم مانند یک جاندار است که
در آن هر بخشی ، کاری را بدوش گرفته و این کار مغز هم همان کار دولت و فرمانروایی است. در سرمایه داری،
نمایندگان سرمایه داران یا با دیکتاور ارتشتاری و دینی و یا با سامانه پارلمانی سرمایه داری، دولت را پدید میاورند
که گرچه سرکوبگر است ولی همچنان رُل مغز و رهبری پیکر همبود را بازی میکند. ما هم خواهان کنار نهادن مغز
در همبود نیستیم بساکه مغز بهتر و خردمندانه تر و دادگرانه تری را برای آن آرزو داریم. این مغز نوین در کشور
کمونیستی/کارگری، میکوشد که بهروزی کارگران و نه سود سرمایه داران را آماج خود نماید. اینکه در آروین،
به دید شما، نومنکلاتور و هزاران بار! سرکوبگر شده هم نگر شماست، بسته به اینکه چه کسی سرکوب میشود!
از این گذشته، کنترل مردم برروی دولت بسته به تراز آگاهی و فرزامی هومنی و دلیری شهروندی انهاست و جز این
هم در هیچ سامانه ای، هیچ گارانتی برای کنترل سرنوشت خود در دست نیست. بماند که بسیاری از سختی ها
و گره هارا هم سرمایه داری با جنگ های جهانی و جنگ سرد و دیگر کارشکنی ها به سامانه جوان و کم-آروین
کمونیستی پدید آورد و روی همرفته میتوان این آروین نخستینی را نیکو و هایسته دانست.
•
پارسیگر
اینکه ما سرانجام یک سیستم آژگاهیک (centralized) باید داشته باشیم یا پرگاهیک (decentralized) جای اندیشیدن دارد.
من پرسشی دارم [MENTION=43]مزدك بامداد[/MENTION], با نگرش به روند فرگشت ما میبینیم جانداران از یک اندازهای هرگز بزرگتر نشده و
نمیشوند و آنهایی که شده بودهاند همچون دایناسورها, پدیرهیِ برخورد سنگهایِ آسمانی نابود شدند, هنگامیکه جانداران کوچکتر فرازیستند.
یا در آناکاوی سامانهها ما میبینیم که هر چه یک سامانه بزرگتر میشود, سنگینتر و کُندتر میشود, این در سامانههایِ همبودین خود را
به چهرهیِ دیوانسالاری بنمایاند. در تورههایِ اندرتاریک هم میدانیم تورههایِ آژگاهیک هرگز نمیتوانند پاسخگوی نیاز کاربران از یک
اندازهای بالاتر باشند, بجای آن تورههایِ پرگاهیک مانند torrent یا در نگاهی کلانتر خود اندرتار, بسیار پایسته و روان بوده و در کُنش بهتر هستند.
سرانجام با نگرش به خود مغزِ هومنی و سخنان شما نیز میدانیم که مغز از زیربخشهایِ خودگردانی ساخته شده که در
اندرکنش با همدیگر دادهمیرسانند, ولی جوریکه اگر بخشی از مغز آسیبید, پُرگاه دیگر بخشها میتوانند کار آن را به دوش بگیرند.
آیا همهیِ اینها نمیگوید از روی مرزمندیها گیتیگ هم که شده, نمیتوانیم مغزی به اندازهیِ هومنی (همبود) داشته باشیم که همزمان کارایی و تُندی درخوری داشته باشد؟
پارسیگر