دفترچه

نسخه‌ی کامل: گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
خیلی‌ این جستار چاله میدانی شده است! بحث استاد مزدک و کوروش خیلی‌ بهتر بود ، میلاد یک جوری میاد انگار می‌خواد بجنگه! و الان ۱۰ صفحه هست اینجا شده پرخاش کردن به همدیگه! من پیشنهاد می‌کنم اگر ایرادی به آمریکا شوروی ، سوسیالیسم ، کاپیتالیسم ، کمونیسم و هر چیز دیگر داریم مستقیماً و دونه به دونه بحث کنیم!
Theodor Herzl نوشته: خیلی‌ این جستار چاله میدانی شده است! بحث استاد مزدک و کوروش خیلی‌ بهتر بود ، میلاد یک جوری میاد انگار می‌خواد بجنگه! و الان ۱۰ صفحه هست اینجا شده پرخاش کردن به همدیگه! من پیشنهاد می‌کنم اگر ایرادی به آمریکا شوروی ، سوسیالیسم ، کاپیتالیسم ، کمونیسم و هر چیز دیگر داریم مستقیماً و دونه به دونه بحث کنیم!

واقعن توقع دارید با کسی که کشتار مردم رو خیلی هم خوب میدونه جدی و بدون تندی حرف زد ؟! کسی که کشتن و دار زدن و به بردگی گرفتن و گردن زدن و ... را خیلی هم خوب میداند (ولو دشمنش باشد) دراکولایی بیش نیست. در تمام این بحث (فرقی نمیکند در کدام جُستار) فکر نمیکنم بتوانید چیزی از من پیدا کنید که گفته باشم کشتار کمونیستها خیلی هم خوب است و باید همه را گردن زد و از این دست مزخرفات! (چیزی که مزدک بارها و بارها و بارها تکرار کرده نه تنها در مورد سرمایه داران که بنا به ادعای ایشون دسته ای بسیار کوچک هستند! بلکه در مورد جمعیتی میلیونی و یا حتا کل یک کشور) مگر خواسته باشم سخن طرف مقابل را مسخره کنم. من همیشه از حذف اندیشه (کمونیسم) حرف زدم نه حذف انسانها! پس دست کم از نظر اخلاقی خیلی فرق هست بین ارزشهای من و مزدک. من خون آشام نیستم. ایشون میخواد خون آشام باشه یا خودش رو این طوری در حد و اندازه آن داعشی که سر امدادگر آمریکایی را تنها به خاطر اینکه آمریکاییست از بیخ میبرد مطرح کند میل خودش است.

ایشون شاید برای شما استاد، فرزانه یا هر چیز دیگری باشند! برای من تنها یک کاربر بی نام و نشان است آن طرف مانیتور، ممکن است آن طرف هاوکینگِ کبیر نشسته باشد، ممکن است محمود احمدی نژاد نشسته باشد! به حال من فرقی نمیکند! من مزدک را نمیشناسم و نمیخواهم هم بشناسم برایم مهم نیست. مزدک برای من یک مشت نوشته است، مادامی که این نوشتار در جبهه من باشد زیرش پسند و لایک هم میزنم! مادامی که نباشد پاسخش را میدهم با هر لحنی که مناسب ببینم ولی هرگز سعی در سانسور ، حذف و یا تحریف سخنانشون با استفاده از قدرت و امکاناتم نخواهم کرد که این کار به شدت بر خلاف اخلاقیاتیست که من به آنها باور دارم. همچنین من اهل خربزه و هندوانه ی بیخودی زیر بغل کسی گذاشتن نیستم با هر کسی همان طوری رفتار میکنم که فکر میکنم باید بکنم. شما مختارید فرزانه، سرور، رفیق، بزرگوار، دوست، استاد یا هر چیز دیگری خطابشون کنید همان طوری که من هم چنین اختیاری را دارم و من در حال حاضر تصمیم گرفته ام "پدر جان" خطابشان کنم، شاید بعدن چیز دیگری بشود E415

و بله من با کمونیستها میجنگم چرا که آنها با بشریت میجنگند، با تمدن میجنگند، با زیبایی و زندگی میجنگند و به غیر از کثیفی و خرابی هم تا کنون به بار نیاورده اند و دستاوردهای خوبشان بسیار بسیار کمتر از آنیست که بخواهم آنها را به حساب بیاورم! وگرنه اسلام هم دستاورد خوب دارد! ولی گند و گُه اش بیشتر از خوبیهایش است خیلی خیلی هم بیشتر و این در شرایطیست که من اسلام و کمونیسم را درست به یک اندازه بدبو و ضد بشری میدانم (چه زیبا گفت آنکه گفت ارتجاع سرخ و سیاه - الان میشم سلطنت طلب E412)، کمونیست تفکرات مالیخولیایی و ضد بشری دارد! میخواهد مزدک باشد (که این تفکرات رو پیشتر و با صدای رسا و بلند اعلام کرده اند) میخواهد هر ننه من قمر دیگری باشد.

همچنین من برای کسی که به گفته های خودش باور ندارد و تنها آنها را بر سر دیگران میکوبد (درست کاری که آخوندها میکنند) تره هم خُرد نمیکنم.

منتها من در اینجا دیگر با مزدک نمیجنگم! چرا که چانه هایم را پیشتر و قبل از غیبت صغرایشان با ایشان زده ام! بحثهای اخیر با ایشان بیشتر شبیه سرگرمیست تا جنگیدن.

از اینکه میبینم با جدیت تمام و پس از فرار از پاسخگویی های پیاپی هنوز در مقابل نوشتار من (که اکنون جنبه ی مزه پرانی و سرکاری پیدا کرده تا بحث) برای کمونیسم سینه میزنند و کم مانده در این راه خود زنی کنند و یا سکته کنند خرسند میشوم :e405:

پ.ن : الان باز مزدک میاد میگه سفسطه پرداختن به شخص را کردی سفسطه دردش گرفت !!! نه پدر جان من فقط در پاسخ به کسرا گفتم که چگونه میندیشم و ربطی به شما و این بحث ندارد، پس بیخودی به خودتان نگیرید!
من از سرمایه دارها خوشم نمی آید، مگر تعدادی از آنها که آدمهای خوبی هستند، یا اینطور بگویم که در حد قابل تحمل هستند. شخصا از استثمار و استثمارگرها بی نهایت متنفرم، در حد مرگ، و یک دلیلی که روش زندگی ام را به نحو خاصی چیدم و مثلا حتی ازدواج نکردم به همین خاطر بود که متوجه شدم در جهان این جنگ ها و زور و ظلم و استثمار داستان همیشگی است!
من خودم خیلی از این مسائل خشمگین و پر از تنفر هستم و بارها به خشونت و درگیری جدی با این افراد و سیستم فکر کرده ام و سعی میکنم خود را برای این مسئله آماده نگه دارم و قوی کنم. کشتن آنها، آتش زدن اموالشان، پایین کشیدن خشتکشان، همه و همه مسائلی بوده که همیشه در ذهنم آمده و در افکار خودم نبردهای خونینی با ایشان داشته ام. اما من سعی میکنم هیچوقت کار به آنجا نکشد، چون به احتمال زیاد برای خودم هم فاجعه بار خواهد بود، و تا وقتی مجبور نشوم و راهی برای دور زدن این سیستم یا کنترل حداقلی آن داشته باشم به سمت چنین چیزی نمیروم.
گرچه از چیزهایی و لذت هایی تا آخر عمرم محروم شوم. من تا آن وقت که مجبور نشوم یا آنها خودشان به حیطهء شخصی من تجاوز نکنند و جنگ مستقیم و تمام عیار نهایی را شروع نکنند با ایشان کاری ندارم. تحملشان میکنم! برخلاف جناب مزدک که معتقد هستند باید شورش و انقلاب کرد و همهء آنها را تار و مار کرد! بنظر من این اساسا تاحد زیادی ماهیت جهانی است که در آن زندگی میکنیم و ماهیت فیزیکی و روانی و نیازهای اساسی خود ما و اگر ما بخواهیم صرفا بخاطر چند محرومیت و سختی و حسادت و عقده های خودمان، به عالم و آدم حمله ور شویم و دست به خون و خشونت و زور بیالاییم، خود دست کمی از آنها نداشته بلکه بدتر خواهیم بود!

درمورد کمونیست ها هم چیزی که تاکنون بنده در وجود آنها نشانه هایش را فکر میکنم دیده باشم و با این بحث و گفتارهای جناب مزدک دوباره این خاطره برایم زنده شد اینست که بیشتر کمونیست ها انسانهایی بهتر از همان سرمایه دارهای استثمارگر نیستند، بلکه شاید بدتر باشند، و این کمونیست ها درواقع افرادی هستند که در جنگ همیشگی و طبیعی که برای تصاحب امکانات و لذت در جهان ما جریان دارد بنوعی شکست خورده اند، عقب مانده اند، و میشود گفت بعضا آن هوشمندی و زیرکی و قدرت یا شرایط و شانس مساعدتری را که سرمایه داران موفق داشته اند نداشته اند، و وجودشان پر از کینه و عقده های پنهان است، و حال میخواهند انتقام خود را از جهان و زندگی با هدف قرار دادن این افراد (بلکه تمامی مردمی که کوچکترین مخالفتی با آنها بکنند یا مانعی در سر راهشان باشند) و خشونت و کشتار آنها بگیرند و سپس خودشان هم از یکسری امکانات و لذت ها و تصاحب اموال دیگران تاحدی هم که شده بهره مند شوند (یا حداقل وقتی میشوند بدشان نمی آید و بهشان چیزهای مفت بدست آمده حال میدهد!).

بنده تفکر و روش خودم را برای مواجهه با این جهان خشن و ظالمانه داشته ام، و مثلا ایده و تاپیکی که درمورد مقایسه قدرتهای اصیل و درونی و قدرتهای برونی و دست دوم داشته ام در همین راستاست. یعنی بنظر من آنکس که بهرصورت به سرمایه و رقابتهای مادی متداول و این کارها علاقمند نیست یا در آن اقبال کافی ندارد، اما در عین حال میخواهد زندگی ای با حداقل کیفیت و بهره مندی قابل قبول از لذت و احساس موفقیت داشته باشد، باید به دنبال قدرتهای اصیل و درونی برود، چون این قدرتها میتوانند به او حس برتری و موفقیت و پیشرفت بدهند و لذت بخش هستند و میتوانند تاحد زیادی جایگزین امکانات و لذت های مادی و قدرتهای برونی مثل ثروت شوند.
بطور مثال هنرهای رزمی یک قدرت و سرگرمی و لذت و حس قدرت و برتری (که البته کاملا واقعی هم هست - در مقایسه با قدرت و برتری ای مثل ثروت چیزی کم ندارد که شاید برتر هم باشد) هستند که آدم میتواند دنبال کسب آنها برود و بدست بیاورد. زندگی یک راهب کنگفوکار شائولین هم یک نمونه از زندگی خاص افرادی خاص است که مزایای خودش را دارد. حتی در جوامع و شهرهای فعلی هم دسترسی و اهمیت و ممکن بودن اینطور روشهای خاص زندگی آنچنان نامتصور نیست. میخواهم بگویم اینطور نیست که همهء قدرتها و بهره مندی و لذت های ممکن و بزرگ و اصلی این جهان در ثروت و سرمایه و تجارت و حتی نمیدانم زن و سکس خلاصه شده باشد، و هنوز هم لذت ها و راه و امکانات جایگزینی برای افرادی که به هر دلیلی نمیخواهند یا نمیتوانند راه دیگر را بروند کم و بیش وجود دارد.

و انتظار نداشته باشید که در این جهان همه چیز به همین راحتی ایدئال شود، عدالت و رفاه عمومی شود، همه بطور یکسان از ثروت و قدرت و زن و سکس بهره مند شوند. چنین تفکری واقعگرایانه نیست. حداقل برای زمان حال به درد من و شما نمیخورد! باید واقعیت گرا و عملگرا بود. باید واقعیت های تلخ را دید و پذیرفت. این قدم اول پیشرفت است.
چه بخواهید و چه نخواهید این ماهیت جهان ما بوده و هست. این خود ما هستیم که باید از قدرتهای درونی و اصیل خود بیشتر بهره بگیریم، نه اینکه در جهان خارج به دنبال آن بگردیم یا بخواهیم آنرا از دست دیگران بستانیم!

بالاخره یک مقدار سختی و محرومیت و نقص را هرکسی باید قبول کند که تحمل کند، چون اگر نخواهیم تحمل کنیم، راهی جز ظلم و جنایت نسبت به دیگران و نابودی همه چیز و همه کس حتی خودمان، نخواهیم داشت!
بالاخره تفاوت کسی که براستی برای انسانیت هزینه ای میکند و راه درست را ترجیح میدهد با کسی که اینطور نیست و امثال همان سرمایه دارهای استثمارگری که از آنها متنفر هستید، اینطور مشخص میشود. برای راستی و راه خردمندانه و دوری از پلیدی و تباهی باید آمادهء پرداخت هزینه نیز بود! نمیشود همه چیز را با هم داشت! یعنی دست ما نیست و به گمانم چیز نادری است!

ضمنا بقول sonixax فکر نکنید هرکس به سرمایه و راحتی رسیده است فقط با استثمار دیگران بوده بدون اینکه به خودش فشار زیادی بیاید و صدمه ببیند یا از اول خیلی شانس و موقعیت خوبی داشته و مثلا بهش ارث رسیده است و خودش کونش پاره نشده است! شاید بعضی ها اینطور باشند، اما اکثریت یا خیلی هایشان هم اینطور نیست و بالاخره فشارها و کون پارگی های شدیدی ولو برای مدت موقت و محدودی هم که شده داشته اند که شاید من و شما حاضر به مواجه شدن و تحمل آنها نباشیم و بنظرمان ارزشش را نداشته باشد. خود بنده شخصا یک دلیلی که حاضر نیستم وارد این بازی شود و این راه را طی کنم بخاطر همین مسائلی است که میدانم سر راه تقریبا هرکسی هست و مواردی از آنرا بعضا دانسته ام که سر آنهایی که این راه را طی کرده اند آمده است. بلاهایی سرشان آمده است، فشارهایی، کون پارگی هایی، که من حاضر نیستم و بنظرم ارزشش را ندارد که آنها را بر خودم روا بدارم. نگاه نکنید اگر کسی الان پول دارد و در تجارت و موقعیت اجتماعی به جایی رسیده است و راحتی دارد، بلکه همان فرد میبینید تا به آنجا برسد با چه رقبای پلید و رقابت سخت و مشکلات و فشارهای شدید جسمی و روحی-روانی مواجه شده است و حداقل مدتی هم که شده دورهء سختی شدیدی را تحمل کرده است. سختی ها و حوادثی بر آنها گذشته است و مسائل ناامیدکننده ای که شاید من و شما تحمل آنها را نداشته باشیم یا بهرصورت نخواهیم هیچوقت با چنان چیزهایی مواجه شویم!
خیلی از این افراد چرا بعدها دچار مشکلات روانی و عقده هایی میشوند و یکسری مسائل دیگر، شاید به همین خاطر باشد و بخاطر یکسری حوادث و تجربه های بسیار سخت و تلخی که در این مسیر بر سر آنها آمده است (که خیلی از آنها شاید هیچوقت فاش و عمومی نشده اند) و چیزهایی که در دورانی یا حتی شاید برای بقیه عمرشان از آنها محروم شده اند و دیگر حتی با دنیایی ثروت هم نمیتوان آنها را جبران کرد یا همهء عوارض آنها را ترمیم نمود.
چرا مثلا فردی مثل استیو جابز آنقدر عصبی و پرخاشگر بود؟ آیا این فرد درونا آرامش داشت و حس خوشبختی میکرد؟ بنظر نمی آید! بنظر می آید اگر هر موفقیتی هم داشت فقط تاحدی دردها و عقده ها و لطمات درونی او را تسکین میداد (و نه اینکه به کلی زخم ها را درمان و فراموش کند) و بیشتر یک ظاهر موفق و خوشبخت به او میداد تا یک چیز واقعی و باطنی.
من خودم الان زیر دست یک نفر کار میکنم که آدم پولداری است، ولی یکسری اخلاقهای خوبی دارد و در کل آدم ساده و خاکی است و دستش بیاید دست و دل باز هم هست و به دیگران کمک میکند و مقداری هم که شده انصاف و شفقت و انسانیت دارد. هرچند مثلا من حقوق بسیار کمی میگیرم و بیمه هم ندارم، اما بهتر از این شرایطی را نیافتم که بتوانم فعلا روزگار بگذارنم، و حداقلش اینست که کار راحت و سبکی دارم و با دنیای رقابت و تجارت و این همه افراد رنگارنگ مشکل دار ارتباط مستقیم ندارم.
شاید شما هنوز هم نام این را استثمار بگذارید. شاید هم درست باشد (تاحدی). چون بهرحال این کار برای من آینده ای ندارد و حداقل حقوق قانونی به من پرداخت نشده است. اما مثلا همین الان که میبینید من دارم این پستها را میزنم و پستهای شما را میخوانم و اینقدر وقت آزاد و فراغت خیال دارم در عین اینکه سر کارم هستم، این خودش برای من مگر راحتی و لذت و رفاه نیست؟ الان مثلا در دفتر کار کارفرما تنها هستم و امروز نمی آید و دیروز هم نیامد و من هم کار چندانی نداشتم و دفترمان هم جای گرم و نرمی است و همه جور امکانات دارد هروقت بخواهم میخوابم، میخورم، ماهواره تماشا میکنم، اینترنت، حتی بازی رایانه ای!
خب این کارفرمای من این امکانات و سرمایه اش را اینطور زیر دست من گذاشته که بدون اینکه خودم زحمتی کشیده باشم و شخصا بدست آورده باشم ازشان استفاده میکنم و مثلا الان خودش رفته تهران و معلوم نیست با چه کسانی سر و کله میزند و چانه زنی میکند (البته در پول درآوردن از این راه موفق هم هست) و همهء تلاشها و نگرانی ها در این زمینه بر دوش اوست. البته من هم کار میکنم مسلما! ولی کارم محدود و سبک و ساده است و برایم مسائل جانبی و مسئولیت و غیره نداره و حیطهء شخصی ام را چندان مخدوش نمیکند. کلا راحت هستم دیگر!
البته در کنار این من به فکر آینده ام نیز هستم و به همین خاطر همواره سعی میکنم در حال یادگیری و تمرین و افزایش دانش و تخصص و توانایی های خودم باشم، از ورزش فیزیکی بگیر تا یادگیری و پیشرفت در علم و فناوری و تخصص خودم و حتی سیاست و روابط اجتماعی. بهرحال این فعالیت ها را دارم برای خودم میکنم؛ آزادانه و همراه با احساس پیشرفت و روز به روز قویتر شدن و بدست آوردن برتری بر افراد بیشتری. درحالی که کارفرمای من این آزادی عمل و فرصت و پیشرفت را ندارد (و البته آدم این حرفها هم نیست). او از زندگی اش راضی است، من هم راضی ام، هر دو نیاز همدیگر را برآورده میکنیم، ولی باور کنید باوجودی که او آدم پولداری است و بقول خودش تاحالا به اندازهء تعداد افراد موجود در طبقهء بالا و پایین یک سالن سینما با زنهای مختلف سکس کرده است، من جدا شک دارم که او را موفق تر و خوشبخت تر از خودم بدانم و او خودش هم حداقل در ظاهر و به حرف هم که شده بارها ابراز تردید کرده!

من از یکسری چیزهای بزرگی در زندگی ام گذشتم بخاطر بدست آوردن یکسری چیزهای بزرگ دیگری که بنظرم ارزشمندتر بودند. بنظر من نمیشد همهء چیزهای بزرگ را با هم بدست آورد. نمیشود هم کونت پاره نشود، صدمه نخوری، در معرض خطر و فشارهای شدید واقع نشوی، و هم همه چیزهای دیگر را با هم بدست بیاوری!

پس انتخاب کنید!
سرنوشت اکثر ما در این جهان ناقص بودن و محروم بودن است.
هرچند من شخصا نمیدانم چرا و از نقص و محرومیت و ضعف هم متنفرم، ولی بهرحال این بهینه ترین مصالحه ای بود که توانستم برای خودم بوجود بیاورم (با قربانی کردن یکسری چیزهای دیگر). اینطوری آزادی عمل و فرصت بیشتری دارم و میتوانم در نهایت و در مجموع خودم را کاملتر و بهره مندتر بیابم.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
من هم دوست دارم سرنوشتم را کمی باز کنم شاید پند آموز برای کسی باشد در دانشگاه در زمان نماز کلاس را رها می کردم به استاد هام گوشزد می کردم که کار را ول کنند درسم خوب بود اما بیشتر از شیفته بودن به درس شیفته ء همسر گیری بودم اما با دیدن درسخوانها هم طرز زندگی شان که تنها می خواندند اما زندگی بلد نبودند رفتم آشنا را که خیلی سواد نداشت خواستگاری کردم با نکوهش خانواده خود هم خانواده خانوم هم پافشاری بیش از اندازه هم دندان به جگر گذاشتن این پیوند رخ داد خواستند مهریه بالا ببرند قرآن می خواندم از میزان در نروید گفتم توان مهریه بالا ندارم کم کردند این رابه سفارش عاقد .در نگهداری آیین پا می فشردم شب هم روز کارم مسجد خواندن سخن خداوند قرآن بود مرا دکتر بردند دوسال زجرکش شدم تا دواها را رها کردم چون همه شان وابستگی آور هم بیماری زا بودند بقولی عوارض جانبی گفتم درس را رها کنم چون ارزش نداشت شهریه بدم درس ها را بیافتم دکتر رفتن را با لجبازی رها کردم چون پزشک ها جز جیبشان چیزی نمی اندیشیدند هم سوادشان اندازه 50 سال دنبال افتاده بود سرزنش جنگ کاری نمی کرد دوسال تمام سردرد هم لاغری تا مرگ پیش رفتم دو سه جا کارگری برای همین نماز قرآن بیرونم کردند هم مزد چندانی درکار نبود هی دنبال کار می گشتم یکی هم سن سالم کارگر مغازه می خواست شرط کردم نماز آغاز اذان بخوانم گفت باشه توی مغازه از روزی که آمدم دیگر ترانه مداحی هر چی جز قرآن نمی زدم اینجا هم فشارشان کاری از پیش نبرد عروسی کردیم هم رسم عروسی بزن برقص را اینجا برای عروصی خودم انداختم یک پنجم دوربری هام مزد ندارم اما زنم را پیشنهاد به دو سه زن بردم می کنم اون هم شرط پیش می گذارد باید مهریه را بدهی خانه را بنامم کنی گفتم پس اگر خداوند خواست بهشت دو سه زن دیگر ببرم خداوند را پاس .همکلاسی ها یم با این که بیشتر از من درس خواندند پول بیشتر ماشین کار دارند زن نگرفتند می گویند کی به ما زن می دهد عوارض جانبی درس خواندن هم اینه چشم داشت بیشتر دنبال افتادن بیشتر
تازه فهمیدم که روزی دست این هم آنی که گمان می کنیم نیست آره دست خداوند است هم بس
sonixax نوشته: ! این هر گردی گردو نیست را فکر کنم یک میلیون باری استفاده کرده اید
اگر یک میلیون بار در نوکری سرمایه داری سفسته کنید ، خب، همین میشود!!
:e057:


[SIZE=3]
[/SIZE]
[SIZE=3][SIZE=3][/SIZE][/SIZE]
[SIZE=3][SIZE=3][/SIZE][/SIZE][SIZE=3][SIZE=3][/SIZE][/SIZE]
kourosh_iran نوشته: درمورد کمونیست ها هم چیزی که تاکنون بنده در وجود آنها نشانه هایش را فکر میکنم دیده باشم و با این بحث و گفتارهای جناب مزدک دوباره این خاطره برایم زنده شد اینست که بیشتر کمونیست ها انسانهایی بهتر از همان سرمایه دارهای استثمارگر نیستند، بلکه شاید بدتر باشند، و این کمونیست ها درواقع افرادی هستند که در جنگ همیشگی و طبیعی که برای تصاحب امکانات و لذت در جهان ما جریان دارد بنوعی شکست خورده اند، عقب مانده اند، و میشود گفت بعضا آن هوشمندی و زیرکی و قدرت یا شرایط و شانس مساعدتری را که سرمایه داران موفق داشته اند نداشته اند، و وجودشان پر از کینه و عقده های پنهان است، و حال میخواهند انتقام خود را از جهان و زندگی با هدف قرار دادن این افراد (بلکه تمامی مردمی که کوچکترین مخالفتی با آنها بکنند یا مانعی در سر راهشان باشند) و خشونت و کشتار آنها بگیرند و سپس خودشان هم از یکسری امکانات و لذت ها و تصاحب اموال دیگران تاحدی هم که شده بهره مند شوند (یا حداقل وقتی میشوند بدشان نمی آید و بهشان چیزهای مفت بدست آمده حال میدهد!).
این باز همان پندار است که: کسی که از حقوق زنان پدافند میکند، باید خودش زن باشد و سرکوفت هم خورده باشد!
+ کافر همه را به کیش خود پندارد

که چنین نیست، نه لنین کارگر و بی پول بود و فریدریش انگلس هم خودش سرمایه دار بود . مارکس هم کارگر نبود
استالین هم کارگر و ... نبود و هیچکدام هم کم هوش نبودند که هیچ، بساکه بسیار باهوش هم بودند. آنها میدیدند که
این سامانه ی بهر کشی چگونه مردم را از میان میبرد و چه ستمی به کارگران و رنجبران میشود و از انجا که تنها
در پی شکم و زیرشکم خود نبودند و سرنوشت آدمهای دیگر برایشان مهند(مهم) بود، رفتند در پی انیکار! گاندی
هم خودش وکیل بود و همه چیز هم داشت، ولی برای رهایی مردم هندوستان رفت کتک خورد و رفت زندان. این
است که تا زمانی که شما از دریچه " به من این جا چی میرسد" نگاه کنید، در پایان کار به شما و به جهانیان
چیزی نمیرسد. به زبان دیگر، نباید در پی آن بود که من خود را در این سامانه ی بخور بخور و بهره‌کشی به
بالا برسانم که بیشتر بهره بکشم تا بهره بدهم، بساکه باید در پی این بود که چکار کنیم که از بیخ، این ساختار
از میان برود که کسی نیاز به فروختن نیروی کار خود به دیگری و تن دادن به بردگی نداشته باشد!
اگر همه ی جهانیان همین ترز اندیشه را که شما دارید، داشتند، اکنون هنوز برده داری روم باستان برجای
بود. خوشبختانه کسانی بودند که درد مردم برایشان یکسان نبود و با هوشمندی، کارگران و رنجبران را
رهبری کردند و دمار از روزگار بهره کشان و انگلها درآوردند و در آینده نیز همین خواهد بود. همین اسنودن
نه کارگر بود و نه کم هوش و نه پخمه، ولی امد خودش را به دردسر انداخت و پته ی آمریکایی هارا ریخت روی آب!
---
لنین هم زمانی که مرد از خودش پول و پله ای بجا نگذاشت چون برای گرفتن
پول و پله برپا نخاسته بود، از استالین که میتوانست همه ی پولهای روس را
داشته باشد، جز یکی دو پیپ و چپق چیزی نماند، پسرش هم در جنگ با آلمان
رفت و اسیر شد و کشته شد. پس میبینید که به وارون گمان شما ( که از روی
آیین خودتان سخن میگویید) کمونیستها در پی پول و پله سرمایه دار ها برای
خودشان نیستند. آنها خوشبختی همه ی رنجبران و مردم کوشا را خواهانند.

mbk نوشته: به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
من هم دوست دارم سرنوشتم را کمی باز کنم شاید پند آموز برای کسی باشد در دانشگاه در زمان نماز کلاس را رها می کردم به استاد هام گوشزد می کردم که کار را ول کنند درسم خوب بود اما بیشتر از شیفته بودن به درس شیفته ء همسر گیری بودم اما با دیدن درسخوانها هم طرز زندگی شان که تنها می خواندند اما زندگی بلد نبودند رفتم آشنا را که خیلی سواد نداشت خواستگاری کردم با نکوهش خانواده خود هم خانواده خانوم هم پافشاری بیش از اندازه هم دندان به جگر گذاشتن این پیوند رخ داد خواستند مهریه بالا ببرند قرآن می خواندم از میزان در نروید گفتم توان مهریه بالا ندارم کم کردند این رابه سفارش عاقد .در نگهداری آیین پا می فشردم شب هم روز کارم مسجد خواندن سخن خداوند قرآن بود مرا دکتر بردند دوسال زجرکش شدم تا دواها را رها کردم چون همه شان وابستگی آور هم بیماری زا بودند بقولی عوارض جانبی گفتم درس را رها کنم چون ارزش نداشت شهریه بدم درس ها را بیافتم دکتر رفتن را با لجبازی رها کردم چون پزشک ها جز جیبشان چیزی نمی اندیشیدند هم سوادشان اندازه 50 سال دنبال افتاده بود سرزنش جنگ کاری نمی کرد دوسال تمام سردرد هم لاغری تا مرگ پیش رفتم دو سه جا کارگری برای همین نماز قرآن بیرونم کردند هم مزد چندانی درکار نبود هی دنبال کار می گشتم یکی هم سن سالم کارگر مغازه می خواست شرط کردم نماز آغاز اذان بخوانم گفت باشه توی مغازه از روزی که آمدم دیگر ترانه مداحی هر چی جز قرآن نمی زدم اینجا هم فشارشان کاری از پیش نبرد عروسی کردیم هم رسم عروسی بزن برقص را اینجا برای عروصی خودم انداختم یک پنجم دوربری هام مزد ندارم اما زنم را پیشنهاد به دو سه زن بردم می کنم اون هم شرط پیش می گذارد باید مهریه را بدهی خانه را بنامم کنی گفتم پس اگر خداوند خواست بهشت دو سه زن دیگر ببرم خداوند را پاس .همکلاسی ها یم با این که بیشتر از من درس خواندند پول بیشتر ماشین کار دارند زن نگرفتند می گویند کی به ما زن می دهد عوارض جانبی درس خواندن هم اینه چشم داشت بیشتر دنبال افتادن بیشتر
تازه فهمیدم که روزی دست این هم آنی که گمان می کنیم نیست آره دست خداوند است هم بس
همین، شما هم مانند اسلامیست ها ی دیگر، یک کودنی بودید که گمان کردید اسلام حقیقت است،
و از سوی دیگر هم کیرتان زده به مغزتان که این معجون چیزی بدست نمیدهد جز یک خل و چل
واپس مانده که خودش و خانواده اش باید سختی زندگی کنند ! ولی این آقازاده ها و آخوند ها با
پدید اوردن خرهایی مانند شما مفت میخورند جفتک میزنند و سالی یک دو زن را هم میفرستند بهشت!!
اکنون هم آمده اید زمان و انرژی خود را گذاشته اید برای همین اسلام گند و گوز که شما را به این روز
انداخته و برای الله احمقی که به هرکافر و ملحد و شارلاتان و آخوندی روزی میدهد، به شما ولی نمیدهد!
sonixax نوشته: و بله من با کمونیستها میجنگم چرا که آنها با بشریت میجنگند، با تمدن میجنگند، با زیبایی و زندگی میجنگند و به غیر از کثیفی و خرابی هم تا کنون به بار نیاورده اند و دستاوردهای خوبشان بسیار بسیار کمتر از آنیست که بخواهم آنها را به حساب بیاورم!
و بله من با بهره کشان میجنگم چرا که آنها با بشریت میجنگند، با تمدن میجنگند، با زیبایی و زندگی میجنگند و به غیر از کثیفی و خرابی هم تا کنون به بار نیاورده اند و دستاوردهای خوبشان بسیار بسیار کمتر از آنیست که بخواهم آنها را به حساب بیاورم!
sonixax نوشته: منظورتان سوسیالیست ناسیونالیستهاست
سفسته !
همانندی واژگانی را بجای همانندی ایدئولوژیک جا میزنید؟
حقوق بشر اسلامی هم داریم که با حقوق بشر یکی نیست!
با این ترفند های پیش پا افتاده، تنها میتوان کودن هارا گول زد!
از بیچارگی به چه ترفند های پوسیده روی میاورید راستی!