دفترچه

نسخه‌ی کامل: گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Mehrbod نوشته: همینجوره, یا شما در ستیز با بهره‌کشی هستید, یا همداستان با آن.

نمیشود که بگویید به من کاری ندارد, همچون اعدام که یا شما موافق اعدام
هستید, یا مخالف آن. اگر کنار بکشید و بگویید کاری ندارم هم میشود همان موافق!

و این طرز فکر که همه را یا با خود میبینیم یا بر خود مردود و خطرناک است .
مزدك بامداد نوشته: --
گذشته از این، هومن جانور همبودین است و همبود نیاز به قانون دارد. اگر این را بپذیریم،
میبینیم که برای پدید اوردن این قانون، نیاز به قانونگذار است. از انجایی که هیچ قانونی,
بی پایندان انجام پذیری ( ضمانت اجرایی) آن، ارزش ندارد، نیاز به دستگاهی هست که
قانون را بجای اورد و انجام دهد، دزد را بگیرد و .... و همچنین نیاز به داوری داریم که
ستیزه ها میان هومنان را داوری نماید. پس ما از نیاز قانون داشتن، به نیاز از سه نهاد میرسیم:
1-نهاد قانونگذار (گذاشتن= قرار دادن، ..) ،
2- نهاد قانونگزار (گزاردن = انجام دادن، اجرا کردن)،
3- و نهاد دادگزار.
در این میان دومی همان "دولت" است، همان که باید قانون را به انجام برساند، دزد را بگیرد و ...

این هم بیجاست !
هیچ کدام از لیبرال ها و سرمایه سالاران غرب نمیگویند دولت نباید باشد اتفاقآ
صحبت این لیبرال های عزیز این است دولت حق دخالت اقتصادی را ندارد و باید کار قانونی خود از جمله
گرفتن دزد و کسانیک ه میخواهند یک شبه انقلاب کنند و کشور به قهقرا ببرد را بگیرد .

E415
sonixax نوشته: و این طرز فکر که همه را یا با خود میبینیم یا بر خود مردود و خطرناک است .

بدترین شیوه‌یِ فکری همان سانسور فکریه! (;
SAMKING نوشته: شاید غده ای، توموری، چیزی باشه...

غده ای که با یک عصر یخبندان 4 سه بعدی دیدن درمان شه به درد لای جرز دیوار میخوره E414

Mehrbod نوشته: بدترین شیوه‌یِ فکری همان سانسور فکریه! (;

سانسور تفکرات خطرناک نه تنها بد نیست بلکه بایسته هم هست !
Mehrbod نوشته: دوست گرامی ما هم این را میدانیم و من هم فیلم Das Experiment (برگرفته از همین) را دیده‌ام.

این چیزیکه شما میگویید ولی همچنان پیوند علّی نیست, تنها آروین[1] مرزمند است. در آزمایش نامبرده هم گروهی را تشویق میکنند که زورگویی کنند, گروهی را تشویق میکنند که سازوار[2] شوند و بیشتر
روی این نکته‌یِ روانشناسی است که اگر شما کسی را بیازارید یا ببینید او را آشکارا زیر پا له میکنند, حس "همدردی" اتان را از دست میدهید و وارونه.

دولت نیز دقیقا نهادی‌ست مشابه که در آن شما حقوق می‌گیرید تا از مرزهای قانون دفاع بکنید. ببینید، من در آن جستار گذر از حکومت هم گفتم که دولت زاییده‌ی بحران است، یعنی تنها زمانی معنای وجودی پیدا می‌کند که شما از قانون گذشته باشید، در محدوده‌ی قانون دولت معنا ندارد و یک نهاد کاغذبازی و بوروکراتیک بیشتر نیست(که وجود داشتن یا نداشتن آنهم اهمیتی ندارد)، زمانی دندان جانور را می‌بینید که از محدوده‌ی قانون عبور بکنید، و در آن شرایط دولت دقیقا نهادی‌ست که در آن گروهی از افراد استخدام شده‌اند تا شما را سرکوب بکنند. قدرتی که به پلیس داده می‌شود دقیقا از جنس همانی‌ست که در این آزمایش مورد برسی قرار گرفته.

اینجا یک شر متعدد هم در کارست که هرچند ما تحت سلطه‌ی قانون هستیم و نمی‌توانیم نباشیم، دولت در کشورهای دیکتاتوری(از جمله دیکتاتوری پرولتاریا=دیکتاتوری اکثریت)نیست، و در دولتهای دموکراتیک هم «می‌تواند» نباشد. یعنی این تصور که چهارچوب عملیاتی دولت را مشخص می‌کنیم و قدرت را به آن می‌سپریم و با خیال راحت زندگی‌مان را می‌کنیم، اغلب نادرست از اب در می‌آید و دولت می‌کوشد تا قدرت خود را از روشهای گوناگون افزایش بدهد و به نوعی در چالش مداوم با جامعه‌ی مدنی به سر می‌برد.

Mehrbod نوشته: باز هم درست است, ولی ما که نمیخواهیم رقابت را ریشه‌کن کنیم, یا همه را برابر کرده باشیم.
همانجور که امروز شما برای دختربازی با مردی گلاویز نمیشوید (مگر در کشورهای واپسمانده) و بجایش با خوشپوشی و خودروی بهمان و ادکلن بیسار پیش میروید,
بهمین سان نیازی هم نیست همآوردی[3] هومنان[4] در تراز[5] یا کار کن بهره‌ده, یا گرسنه بمان و بمیر باشد. میشود همین را کمی هومنیزیده و به ترازی والاتر برد.

البته من می‌خواهم رقابت را یکسره ریشه‌کن بکنم، یا دستکم حالت «پیروزی-شکست» آنرا از میان ببرم، در جامعه‌ی کمونیستی در معنای مارکسی آن، یعنی مرحله‌ی نهایی گذار از سوسیالیسم به کمونیسم که دولت، طبقه، مالکیت خصوصی، ارتش، پلیس و ... از میان رفته نیز هدف نهایی همین است. این بحث را با مزدک در جستار دیگر پی خواهم گرفت.

Mehrbod نوشته: برگزیدگی[15] دادن کاری است بسزا و فرنودین[16]. همانجور که هر کس میپذیرد دشواری ایران نخست اسلام است, سپس بهره‌کشی است, سرانجام همان بهره‌کشی میان زنامرد.
روشن است تا آن زمان میتوان هزینه‌هایِ اندکی روی ستیز با نابرابری زنامرد هم نمود, ولی خرد و فرنود[17] حکم به برگزینش بر پایه‌یِ مهندی[18] میدهند.

ترجیح در شرایطی درست است که نابودی یک عنصر نامطلوب به گسترش دیگری نیانجامد یا نابودی هردوی آنها با یک بها ممکن نباشد و ... استدلال ما آنست که مدل سوسیالیستی اقتصاد، یک عنصر نامطلوب(نابرابری و سرکوب اقتصادی)را تا اندازه‌ای برطرف می‌کند و یک عنصر نامطلوب دیگر(نابرابری و سرکوب سیاسی)را تشدید.

Mehrbod نوشته: دولت هم یک ابرسازواره[1] است, ولی از بخشهای گوناگون برساخته[2] شده. پس آری, درسته, گاهی همچون یاخته‌هایِ[3] پیکر که زیر فرماندهی مغز میباشند و بناچار در پیروی از فرمان نادرست خویشکشی,
اینها هم کشته میشوند. ولی خوب گاهی و پُرگاه[4] هم نمیشوند. نکته اینجاست شما تردستانه این "گرایندی[5]" و این "توان راستادهی" را از مردم گرفته و برای ما همواره یک چهره از دولت میپنگارید[6]: هر چه دولت بزرگتر باشد, بدتر میشود.

اینکه تکرار همان حرفهای پیشین است و چیز جدیدی ندارد. متشکل بودن بدنه‌ی دولت از افراد ربطی به ساختار آن نمی‌تواند داشته باشد و قرار گیری این افراد و کارکردی که برای دستگاه دارند از پیش مشخص است. شما در دستگاه وظیفه‌ای دارید که اگر آنرا انجام ندهید مجازات می‌شوید، این وظیفه را هم خود دستگاه مشخص می‌کند و فرد قادر به عدم پیروی از آن نیست. اگرهم باشد برایش بهای سنگین خواهد داشت.

توان راستادهی مردم محدود است در میزان وابستگی که به دولت برای گذران زندگی روزمره‌ی خود دارند و قدرت اجرایی دولت، دولتی که می‌تواند همه‌ی مردم را در همه‌ی شرایط کنترل بکند هیچ تاثیرپذیری از مردم نخواهد داشت فارغ از اینکه دیل وجودی آن در آغاز چه بوده و ما چه برنامه‌ای برای آن داشته‌ایم. در همین لیبرال‌دموکراسی نیز اگر توانسته‌اند کمی از هار بودن دولت بکاهند بدلیل مکانیزمهای پیچیده‌ای برای تضعیف سیستماتیک آن، و گرفتن اهرمهای کنترل پرشمار از آنست(از تفکیک قوا گرفته تا فدرالی کردن و ...). تازه این «راستادهی» مداوم هم اثر نمی‌کند و در کشوری همچون ایالات متحده که دولت سالا صدها هزار شکایت دریافت می‌کند باز شاهد سوء استفاده‌ی مداوم از قدرت در ابعاد کوچک و بزرگ هستیم.

و علاوه بر تئوری، در تجربه‌ی تاریخی هم دولت هرچه بزرگتر، شریرتر.

Mehrbod نوشته: نکته‌ای که جا انداخته شد: واداشتن[7] یک دولت به درستکاری, میلیونها بار آسانتر از واداشتن میلیونها تن و سازمان و ... به درستکاری است.

در کنار آن, دیدگاه شما هیچ ریشه‌ای نه از فرگشت[8] میگیرد (نیکخواهیِ و درستکاری بیشینه‌یِ[9] مردم) و نه از فرنودسار[10] (هیچ پیوند علّی‌ای میان خون‌تشنگی و قدرت ننمایاندید).

پیوند علی میان سلطه‌ورزی و قدرت آنست که شخص مشتاق به حفظ و گسترش قدرتی‌ست که در اختیار او قرار گرفته نه از دست دادن آن. و نیز گفتیم که شخص قانون‌گزار نسبت به شخص تحت قانون دارای اختیار و قدرت است که حتی در کنترل‌شده‌ترین انواع نیز مورد سوء استفاده‌ی روزمره قرار می‌گیرد.

پراکنش فیزیکی قدرت تاثیری در توانایی ما برای کنترل آن ندارد، اتفاقا شاید ارتباط مستقیمی وجود داشته باشد میان تمرکز قدرت و افزایش شدت و گستره‌ی نفوذ و توانایی سلطه‌ورزی آن. چنانکه این قدرت هرچه بیشتر در میان افراد جامعه پخش شده باشد، توانایی آن افراد برای سوء استفاده از آن کمتر و کمتر می‌شود.

Mehrbod نوشته: سرکوب هم یک ابزار است در دست "برخی" در یک دولت, که میکوشند با سرکوب آن باز برخی نیازهای "نامشروع" خود را برآورده[11] سازند. این نیازها در یک سامانه‌یِ[12] سرمایه‌داری
و بهره‌کشی "نامشروع" هستند, زیرا سودِ برخی همان زیانِ دیگران است; ولی در سامانه‌ای که سود دیگران زیانِ شما نباشد, پس نیاز شما سرکوب آنها نخواهد بود.

مشروع و نامشروع را انتخاب شخصی افراد است که مشخص می‌کند نه خیال‌پردازی‌های من و شما از فراز برج عاجمان، اگر مردمی انتخاب کردند که دوست دارند در جامعه‌ی سراسر بهره‌دهی و نوکری زندگی بکنند حق بدیهی و طبیعی آنهاست و به زور نمی‌توان همچون پیامبر اسلام کسی را زنجیر زد و به بهشت برد. پیرو همین استدلال، اعمال قدرت دولت همواره نامشروع خواهد بود زیرا حق انتخاب از فرد برای عضویت در جامعه‌ای که آن قانون درش تحریر و اعمال می‌شود گرفته شده و کسی از او شخصا نپرسیده آیا می‌خواهید (مثلا) حداکثر سرعتی که با آن رانندگی می‌کنید ۱۲۰ کیلومتر در ساعت باشد یا نه. در دموکراسی چنین انتخابی وجود ندارد، در دولت شوراها نیز چنین انتخابی وجود نخواهد داشت زیرا در هر دو مدل مشروعیت را برآمده از نفع حداکثر ممکن مردم می‌دانند نه افراد انسانی.
Parastesh نوشته: بیجاست شاید یکی بخواهد برای خودش کار کند چرا باید زیر پرچم کمونیست برای مفت خوران کار کند ؟
جوک خوبی بود، به تارزان هم سلام برسانید!


[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]
Parastesh نوشته: این هم بیجاست !
امروزه بسیاری از کارخانه ها مواد اولیه را خودشان تهیه میکنند و مالکیت آن معادن را نیز در اختیار دارند .
اگر اینچنین هم نباشد کارخانه دار میتواند برود با یک کارخانه چرم ساز در آن سر دنیا معامله کند و
نیازی نیست دولت ساخته شود تا آن را با یک کارخانه که احتمالا سهمی در آن دارد هماهنگ سازد .
اگر کارخانه داری عرضه این چیز ها را هم ندارد باید دیر یا زود جمع کند نه اینکه انقلاب کند و دولت بسازد .
بیجاست، سفسته "آویزان شدن از نمونه" بجای پاسخ به خود نکوهش که :
کارخانه های و نهاد ها و .. همه باهم دارای پیوند هستند و یک یا چند نهاد باید
برای برنامه ریزی کلان و سراسری مانند کشیدن راه ها، ساختن اموزشگاه ها،
داوری در گاه ستیز میان نهاد ها و ... از سوی همه ی این دست اندرکاران برگزیده
شود که اگر از سوی رایزنگاه های (شورا ها) کارگری برگزیده شود، میشود دولت شوروی !
(از واژه ی شورا) ، اگر با "دمکراسی" پارلمانی باشد، میشود دولت سرمایه داری
با وزیراد راه و وزیراد آموزش و پرورش و ... و همچنین پارلمان و دادگستری و ...

پارسیگر
Parastesh نوشته: این هم به پای توانایی و قوت سرمایه داری میزنیم که مانند ایران نشده تا با یک مصاحبه وزیر نفت و رئیس
دولتش در روزنامه قیمت مواد غذایی اش روی نمودار 100 متر پایین بالا بشود و هر روز مردمش با ترس و
استرس و نا امیدی از آینده کشورشان زندگی کنند !
بیجاست، در خود جمهوری اسلامی سرمایه داری هار فاشیستی فرمانرواست!
بحران های کشور ها بزرگ سرمایه داری را هم میتوانید در تاریخ بخوانید!!

پارسیگر
Parastesh نوشته: این هم بیجاست .
اکنون بسیاری از کمپانی های چند ملیتی غرب هر یک در چین شعبه دارند و از نیروی ِ کار چین بهره میکشند آن هم به صورت شبانه روزی !
چین را هم این کمپانی ها چین کردند وگرنه تا چند دهه پیش همان کشور تریاکی بود که نمیتوانستند آب دماغشان را بالا بکشند و
هر روز مردمشان در زندان ها به دست حزب کمونیست کباب میشدند !
بیجاست! چین را کمونیست ها آباد کردند و چنان بازار آینده داری بود که نیکسون
برای گشودن و همکاری با ان، راهی چین گردید. کمپانی های یاد شده هم برای
خوشبختی مردم چین چنین کاری نکردند، برای سود بیشتر این کار را کردند و
از تراز ارزان دستمزد ها در چین بهر بردند وگرنه مزدی که به چینی ها میدهند
برای توان خرید در خود چین، کم نیست. بیشتر بهره کشی از کسانی میشود
که سرانجام فراورده های ساخت/مونتاژ چین را میخرند که بیشتر بیرون از چین
هستند، مانند خریداران آیفون. به این میگویند صدور بحران !

پارسیگر
Parastesh نوشته: جای خرسندی دارد بعد از 40 صفحه که ما گفتیم و دیگران گفتند دست آخر به این نتیجه رسیدند از
مخالفت پایه ای با نظام سرمایه داری دست بردارند و به دنبال نوعی از سرمایه داری یاشند که کمی سیمای انسانی تر داشته باشد !
همان چیزی که همه لیبرال ها و طرفداران نظام های سرمایه داری با تئوری های گوناگون در پی آن هستند .
خنده دار تر از این برآورد شما، این است که هنوز هوش نکردید که
فند سرمایه داری و سامانه ی سرمایه داری خودینه دو چیز جدا هستند.
مانند یک کارد که هم میتوان با ان آدم کشت و هم میتوان جان کسی
را با کارد پزشکی با ان رهایی بخشید، فند سرمایه داری هم در دست
سرمایه دار خودینه، کشنده و در دست همگانی، مانند دولت کمونیستی
یک ابزار رهایی بخش است، چرا که بهره ی بدست آمده از این بهره کشی
با همنبازی خود کارگران، برای خود کارگران در بهبود زندگی کارگران بکار
میرود و اینگونه نیازی به صدقه سرمایه داران مفت خور ، که خود همین
را هم از کارگر چاپیده اند، نمی باشد! سخن شما همن است که حاجی بازاری
مفت خور در عاشورا یک خورشت قیمه هم به قمه زنان " خیرات" میدهد
تازه آنهم پس از بازی دادن خرس و به بها ی زنجیر زنی ( اعلام وفاداری)

پارسیگر