دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یه مقاله دارم ترجمه میكنم در مورد تشخیص های پیش از تولد
جدیدترین روش و بی خطر ترینشون جدا كردن سلول های جنینی از خون مادره
نوشته تو هر 6 سی سی از خون مادر یك تا سه سلول جنینی وجود داره
جالبش این بود این سلول ها تا آخر عمر تو خون مادر میمونه هر تعداد فرزند هم داشته باشه
تو پاراگراف آخرش نوشته آیا میشه ارتباط عاطفی بین مادر و فرزند و به این این موضوع ربط داد؟؟!
Mehrbod نوشته: این هم نکته بجایی بود، هر چند به نگرم آدم تنها هم میتواند دچار یکنواختی، ولی در یک همبود کار بس ساده‌تری است.
خب این از اون جاهایی هست که این طبیعت مطلق گرا حتی به من هم غلبه میکنه و به جای مرزبندی نکردن اینجوری میگم:)
به هر حال آدمی که برای زندگی تنها باشه خیلی کمتر دچار این روزمرگی میشه.
چرا هیشکی از اعدامهای امروز حرفی نمیزنه؟ حوصله ندارم اون عکس رو بزارم ولی خیلی تکان دهنده بود. همون عکس که اعدامی سرش رو میزاره رو شونه دژخیم. ننگ بر ما و ننگ بر ما. خیلی دلم پره. فقط میتونم بگم خاک بر سر اونایی که کیف میکنند از این اعدامها. :e408::e408::e408:
bibak نوشته: چرا هیشکی از اعدامهای امروز حرفی نمیزنه؟ حوصله ندارم اون عکس رو بزارم ولی خیلی تکان دهنده بود. همون عکس که اعدامی سرش رو میزاره رو شونه دژخیم. ننگ بر ما و ننگ بر ما. خیلی دلم پره. فقط میتونم بگم خاک بر سر اونایی که کیف میکنند از این اعدامها. :e408::e408::e408:
به نظر من که از این شوک های مقطعی هست که به هیچ دردی نمیخوره:)
این بیچاره ها خیلی بد شانس بودن
چون فیلمشون پخش شد

اخوند هم اعدامشون کرد
نمیدانم چرا این ناگهان یادم آمد.یکی از زخم زننده ترین خاطراتی ست که دوران نوجوانی در ذهنم حک شده است.
و آن اینکه روزی در کوچه ما ، بچه های محل سگی را گوشه دیوار گیر انداخته بودند و به او بی رحمانه سنگ میزدند
و از این کار خود لذت میبردند.زوزه ها و ناله های دلخراش آن سگ بیچاره و تقلای نافرجامش برای فرار از رگبگار قلوه سنگها
، به وضوح در ذهنم نقش بسته اند.آن موقع فقط از آزار و دردی که بر سگ بیچاره تحمیل میشد متاثر شدم.اما اکنون
که سگ ها را خیلی دوست میدارم ، یادآوری آن خاطره مرا خیلی بیشتر رنج میدهد.
واقعا این حس بی رحمی نسبت به حیواناتی چون سگ و گربه، و از طرفی "از آنِ خود دانستنِ همه کائنات و همه موجودات زنده اش"
از نفرت انگیز ترین فرهنگ هایی ست که از اسلام به ایرانیان رسیده است.
انگشتان دست یک سارق را در شیراز بصورت علنی بریده‌اند.

می‌خواستم اینرا به «واپسین ضجه‌های رژیم درحال احتزار جهت ارعاب مردم» ربط بدهم و چیزی درباره‌ی آن بنویسم.
نشد. عجب جام شوکران را سر کشیده‌اند و پل‌های پشت سر را یکی‌یکی خراب می‌کنند.
Ouroboros نوشته: انگشتان دست یک سارق را در شیراز بصورت علنی بریده‌اند.

می‌خواستم اینرا به «واپسین ضجه‌های رژیم درحال احتزار جهت ارعاب مردم» ربط بدهم و چیزی درباره‌ی آن بنویسم.
نشد. عجب جام شوکران را سر کشیده‌اند و پل‌های پشت سر را یکی‌یکی خراب می‌کنند.

هه، زهی خیال باطل.
مردم در و دهاتا و شهرای کوچیک اکثرا موافق قطع دست و پا و اندامن. گویا زیاد هم سابقه داره. من به هم اتاقیام گفتم هردوشون بسیار راحت و ریلکس با قضیه برخورد کردن و تازه گفتن اگه دستشون رو قطع نکنن دزدی وحشتناک زیاد میشه و ...
viviyan نوشته: هه، زهی خیال باطل.
مردم در و دهاتا و شهرای کوچیک اکثرا موافق قطع دست و پا و اندامن. گویا زیاد هم سابقه داره. من به هم اتاقیام گفتم هردوشون بسیار راحت و ریلکس با قضیه برخورد کردن و تازه گفتن اگه دستشون رو قطع نکنن دزدی وحشتناک زیاد میشه و ...
ایدون برخی هم میگویند مردم ما که نادان و بی‌خرد نیستند... نه... این چه سخنیه...



تازه این نهش دانشجوهامونه... وای از دیگران... :e405:
در مورد این قضیه من از یه نفر دقیقا شنیدم که این جوری میگفت : " چه عجب بالاخره دست یکی رو قطع کردن!!!"

یعنی همچین مردمی داریم ماE40d