دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Rationalist نوشته: چرا ما باید از دیدگاه روند فرگشت؛ " ارزشمندی" را معنا کنیم؟ چه لزومی به پیروی از آن می باشد؟!

ایشان خوشی و درد ویری را سنجه‌ای برای ارزش و پادارزش‌ها نمی‌دانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد
فرازیست ژن را آماج می‌گیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه نیست و خوشی و لذت یک‌تن
را در راستای زیست و فرازیست ژن‌های یک تن و همبود مهند می‌دانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژن‌های همان تن دگرسان گرفتید، ایشان این دگرسانی را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب فرازیست ژن‌های خود و دیگران کرانمایی می‌شود؟!
تازه، ژن‌های من در زادمان پسین[FONT=&amp] 50[/FONT] درسد می‌شود، در زادمان پسین‌تر [FONT=&amp]25[/FONT]درسد و همینگونه کم و کمتر هم می‌شود تا
یه سفر می‌گراید. :)


پارسیگر
آلیس نوشته: ایشان خوشی و درد ویری[1] را سنجه‌ای[2] برای ارزش و پادارزش‌ها نمی‌دانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد[3]
فرازیست[4] ژن را آماج[5] می‌گیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه[6] نیست و خوشی و لذت یک‌تن
را در راستای زیست و فرازیست ژن‌های یک تن و همبود[7] مهند[8] می‌دانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژن‌های همان تن دگرسان[9] گرفتید، ایشان این دگرسانی[10] را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان[11] باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب[12] فرازیست ژن‌های خود و دیگران کرانمایی[13] می‌شود؟!
تازه، ژن‌های من در زادمان[14] پسین 50 درسد می‌شود، در زادمان پسین‌تر 25درسد و همینگونه کم و کمتر هم می‌شود تا
یه سفر می‌گراید. :)
آنچه از نگاشت های ایشان تاکنون دریافته ام؛ مهند ترین ارزش زندگی را فرازیست منفرد خود می دانند؛ نه فرازیست ژن هایشان را.
اما فرازیستن فرد؛ با فرازیستن ژن هایش متفاوت است و زیستن متفاوتی را ایجاب می کند. و این در حالیست که ایشان بر پایبندی به فرگشت، در راستای فرازیست سخن می رانند!
اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم، ما وجود خودمون رو سمبولیزه میکنیم،ممکنه یک نفر بقای خودش رو در بقای دین(مثلا اسلام)، در بقای یک ایدولوژی(مثلا مارکسیسم) ،یک ایده(مثلا آزادی) یا بقای ژن هاش بدونه ولی اینجا در واقع"شخص" از بین میره و سمبول ها هستند که باقی میمونند.

بنابراین ژن ها ذاتا برای ما مهم نیستند.ما تعیین میکنیم که ژن ها برای ما مهم هستند یا نه.
آلیس نوشته: ایشان خوشی و درد ویری را سنجه‌ای برای ارزش و پادارزش‌ها نمی‌دانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد
فرازیست ژن را آماج می‌گیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه نیست و خوشی و لذت یک‌تن
را در راستای زیست و فرازیست ژن‌های یک تن و همبود مهند می‌دانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژن‌های همان تن دگرسان گرفتید، ایشان این دگرسانی را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب فرازیست ژن‌های خود و دیگران کرانمایی می‌شود؟!
تازه، ژن‌های من در زادمان پسین[FONT=&] 50[/FONT] درسد می‌شود، در زادمان پسین‌تر [FONT=&]25[/FONT]درسد و همینگونه کم و کمتر هم می‌شود تا
یه سفر می‌گراید. :)


پارسیگر

Rationalist نوشته: آنچه از نگاشت های ایشان تاکنون دریافته ام؛ مهند ترین ارزش زندگی را فرازیست منفرد خود می دانند؛ نه فرازیست ژن هایشان را.
اما فرازیستن فرد؛ با فرازیستن ژن هایش متفاوت است و زیستن متفاوتی را ایجاب می کند. و این در حالیست که ایشان بر پایبندی به فرگشت، در راستای فرازیست سخن می رانند!


خب دوستان اگر شناخت‌شناسی را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم را سنجه‌یِ "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما باید
همراه با پدیده‌هایِ گیتیگ و شناخت‌شناسانه باشد. اینجور بیانگارید که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشت‌هاید, نون چگونه چیزها را ارزش‌میابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر می‌کندوکاوید و میخواهید دریابید آیا همه‌یِ این کشنها «آماجی» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوری‌جُستن از درد میکوتاهد؟

در نگرش فربودین ولی باید خود را از همچندی بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن. میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دست‌یافته‌ایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید که انجام تنها یک کار خوشیآور برای ابد خسته‌کننده میشود, پس دو ارزشیافته‌اید:
١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش
٣- ...

سپس در دنباله‌یِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزش‌ها چگونه درست شده‌اند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایند‌هایِ سرشتین به پدیده‌ای به نام فرگشت میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی می‌فرگرداند, آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست

پس اینجا ما شناخت‌شناسانه توانسته‌ایم به زاینده‌یِ ارزشها پی‌ببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوه‌ای که تا اینجا
رسیده‌ایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیده‌ای به نام فرگشت دارد که جاندارانی می‌فرگرداند که در راستای زیست و فرازیست می‌کوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همه‌یِ این فرایند‌ها و روند‌ها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته بودند: صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13

در فرجام, هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کران‌نماید, ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناخت‌شناسانه پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ چندا» برای ما یکراست دریافتنی نیست, ولی "فربود" دارد و میدانیم سُهش و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!


پارسیگر
undead_knight نوشته: اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم،
نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم،
و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.

پارسیگر
Mehrbod نوشته: خب دوستان اگر شناخت‌شناسی[1] را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم[2] را سنجه‌یِ[3] "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما باید
همراه با پدیده‌هایِ گیتیگ[4] و شناخت‌شناسانه[5] باشد. اینجور بیانگارید[6] که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشت‌هاید, نون[7] چگونه چیزها را ارزش‌میابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر می‌کندوکاوید[8] و میخواهید دریابید آیا همه‌یِ این کشنها «آماجی[9]» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوری‌جُستن از درد میکوتاهد؟

در نگرش فربودین[10] ولی باید خود را از همچندی[11] بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن.[12] میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دست‌یافته‌ایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید[13] که انجام تنها یک کار خوشیآور برای ابد خسته‌کننده میشود, پس دو ارزشیافته‌اید:

١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش

٣- ...

سپس در دنباله‌یِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزش‌ها چگونه درست شده‌اند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایند‌هایِ سرشتین[14] به پدیده‌ای به نام فرگشت[15] میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی می‌فرگرداند[16], آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست[17]

پس اینجا ما شناخت‌شناسانه توانسته‌ایم به زاینده‌یِ ارزشها پی‌ببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوه‌ای که تا اینجا
رسیده‌ایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیده‌ای به نام فرگشت دارد که جاندارانی می‌فرگرداند که در راستای زیست و فرازیست می‌کوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند[18] و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همه‌یِ این فرایند‌ها و روند‌ها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته[19] بودند: صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13

در فرجام[20], هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کران‌نماید[21], ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناخت‌شناسانه[5] پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ[4] چندا[22]» برای ما یکراست[23] دریافتنی نیست, ولی "فربود[24]" دارد و میدانیم سُهش[25] و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!
در قسمتی که به رنگ قرمز مشخص نموده ام؛ یک ایرنگ ظریف قابل تشخیص است!
هنگامی که ما "خوشی بردن بیشتر" را ارزش اساسی بدانیم؛ پس خستگی از آنچه برایمان خوشی آور بوده؛ خوشی آور بودن آن چیز را ابدی و بی کران نخواهد نمود.
در توضیح ساده تر؛ آنچه ممکن است در دراز مدت برایمان خسته کننده شود؛ پس آن خوشی که توصیف نموده اید؛ نیست. :e420:
پس اگر ما از برخی کنش های خوشی آور خسته می شویم و از کنش های گوناگون سود می بریم؛ همچنان در محدوده همین اصل اساسی خردگرایی(خوشی بیشتر در گرو فربود) عمل کرده ایم.

بحث دیگر اما به نقد دیرینه شما به عدم فربود گرا خواندن من باز می گردد؛ آن جاییکه در خردگرایی، یافتن خوشی های برتر و راستین؛ در گرو فربود و بازخورد آروین ها انجام می شود.
و تاکید من همواره بر شناخت کافی از فرگشت و اصلاح موجود حاصل از آن بوده است؛ نه انکار یا ستیز کامل با آن.
پس درحالی که "خوشی" یا "خودآگاهی" و یا "اراده" در گرو فرگشت به وجود آمده اند؛ و اکنون می توانند از آن تخطی کنند؛ پایبندی به
پاسخِ اینکه چرا در جهان هستی فرگشت روی داده و آماج هستی ما از دید فرگشتیک چیست؛ ضرورتی نخواهد داشت.

و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده[SUP] ۱[/SUP] چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد؛ نه خودِ آماج های فرگشت.
چونان که خودتان هم پیش تر معترف بودید که:
Mehrbod نوشته: شما از انجام کنش خوشی‌آور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. من برخلاف بسیاری؛ مهندترین ویژگی که موجودی را زنده بنامم؛ در گرو داشتن خودآگاهی و بر آن اساس، درک لذت و رنج برای آن موجود در نگر می گیرم.
مزدك بامداد نوشته: نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم،
و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.

پارسیگر
احیانا منظورتون "کار نهادین" هدف ما که نبود؟چون من هیچ هدف بیرونی یا درونی رو در افزایش آنتروپی نمیبینم ولی خب اگر نتیجه رو بخوای بگی میپذیریم که به هر حال جهان در هر بعدیش داره به سمت افزایش آنتروپی میره.
ژن ها میخواند که خودشون پابرجا بمونند(سر این در حوژه بیولوژی هیچ اختلافی نیست) نیازی به رجوع به آنتروپی و فیزیک نیست:))
دومین مسئله این هست که ژن ها مهمترین چیز براشون گسترده شدن و داشتن "کپی" هست.یعنی برای نمونه از دید ژنی کلون ما ارزشی دقیقا برابر با خود ما داره.

آآ در مورد مقایسه انسان ها و حیوانات یکم زیادی تند رفتید،در حیوانات اجتماعی جنگجو بودن یک ویژگی ژنتیکی هست،یعنی ویژگی های ژنتیکی مثلا مورچه جنگجو با مورچه کارگر فرق داره،مورچه جنگجو به درد کارگری نمیخوره و مورچه کارگر به درد جنگو بودن! ولی در جامعه انسان ها هر کسی میتونه جنگ جو یا کارگر باشه شاید کسی جنگ جو یا کارگر بهتری باشه ولی هیچکس در جامعه ذاتا جنگجو یا کارگر متولد نمیشه.

خب بریم سراغ بحث اصلیمون،من دارم میگم ما انسان ها موجوداتی سمبولیک هستیم،کسی این رو نمیپذیره؟موجود سمبولیک هم یعنی اینکه در نهایت شما هرچیزی رو که سمبل خودتون بدونید مثل خودتون باهاش رفتار میکنید،حالا این سمبل میتونه ژتیک باشه یا نباشه.
[MENTION=402]cool[/MENTION] ؛
برای نظم بهتر جستارها؛‌ پاسختان را در اینجا می نگارم.
امید است که همچون جستار "فلسفه چیست" ؛ به سادگی از گفتگو به در نشوید و توانایی دگرگونی باورم را داشته باشید!

cool نوشته: روشنگری غیر مستقیم چه معنایی دارد اصلا؟!شما معتقدی که در گرو پیشرفت خرد گرایی و جلب توجه سایرین اونها را به سمت تفکر و زندگی بیشتر سوق دهیم خب مشکل اینجاست که دین افیون توده هاست و اگر ما نقد مستقیم نکنیم ادیان ممکن است تا هزاران سال دیگر هنوز برای مردم خوب جلوه کنند!شما وقتی که میخوای مردم به چیز بهتری روی بیارند لازمه اش این است که پوچ بودن افکار پیشین انها را اثبات کنی و آنها را به سوی افکار بهتری سوق بدهی.
دین باوران متعصب بر این باورند که این دنیا برای انها هیچ ارزشی ندارد و در زندگی اخروی به خواسته های خود میرسند.شما هر چقدر تلاش کنی و روشنگری کنی راه به جایی نمیبری مگر وقتی که دین را نقد کنی و اثبات کنی که آخرتی وجود نداردُخدایی وجود ندارد و.....
البته با این حرفتون که اینگونه کارها موجب باز خورد احمقانه ی اجتماع میشود موافقم اما اگر هدف زدودن خرافات باشد ما چاره ای جز این نداریم.
+
سپاس
جدا از جلب توجه سایرین به کیفیت برتر زندگی در بستر خردگرایی؛
روشنگری غیر مستقیم به این معناست که برای مثال؛ شما جهت نقد و بازنگری باورهای خود؛ با یک خداباور یا دیندار به گفتگو می نشینید و اگر قدرت کافی در دفاع از باورهایتان
و رد باورهای طرف مقابل را داشته باشید؛ همان نتیجه که از روشنگری چشمداشت آن را داشتید؛ می تواند روی دهد. پس با یک تیر چند هدف را زده اید!

من منکر تاثیر مثبتِ فعالیت اجتماعی در روشنگری اجتماعی نیستم؛ ولی باورمندم که باید از دید سودگرایی فردی به جستار بنگرید. مگر اینکه مخالف فردگرایی و سودگرایی در راستای آن باشید.
مزدك بامداد نوشته: نه دوست گرامی، کار مهادین[1] ما در این جهان، گسارش[2] انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز[3]
یکم، و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری[4] بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند[5]
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان[6] را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی[7] از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت[8]
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده[9] از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند[10], جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان[11]،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته[12] نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.
نقش ژن ها در افزایش آنتروپی و یاآماج آنها هر چه باشد؛ هنگامی که اکنون می توان به عنوان
"موجودی اندیشمند" ، آگاهانه و ارادی از جبر ژن ها رهایی یافت و از خواسته های آنها
تخطی نمود؛ اکنون پایبندی به فرگشت و آماج های آن؛ چگونه معنا و ارزشی برای ما پیدا می کند؟
Rationalist نوشته: فرگشت و آماج های آن؛ چگونه معنا و ارزشی برای ما پیدا می کند؟

چه آماجی می‌تواند برای هومنی باشد؟! هیچ.
تنها آماجی که آدمی دارد خوشی بردن از زندگی و رسیدن به تراز انرژی پایدار مغزی‌ست که بدست
سیستم پادافره و افره مغزی از راه هورمون‌ها منش و رفتار شما را کنترل می‌کند. هرکسی هم که
در زندگی بدو بدو می‌کند و می‌خواهد همسر خوب بیابد یا پول و جایگاه بالاتری فراهم سازد، تنها
برای رسیدن به خوشی و زندگی بهتر است که چیزی جز تراوش چندین هورمون از غده‌های درون‌ریز
و ... نیست. فرزان خیام در این باره می‌فرماید :

گاوی‌ست بـر آسمان قرین پـروین
گاوی‌ست دگر نهفته در زیر زمین
گـر بینائی چشم حقیقت بـگشا
زیر و زبر دو گـاو مشتی خر بـیـن*

* در آسمان، نزدیک خوشه‌ی پروین گاوی است. آن گاور همان صورت فلکی "ثور" به چم گاو نرینه
می‌باشد. چامه‌سُرا نماره دارد به باورهای خرافی مردم پیرامون گاو بودن این چهره‌ی آسمانی.
یک گاو دیگر در زیر زمین نهفته است که به باور برخی باستانیان زمین روی شاخ‌های آن استوار
شده است و اگر گاو بلزرد زمین بهم می‌خورد. ولی اگر روشن‌بین و راستین‌نگر هستی، چشمت را
باز کن و میان این دوگاو یک مشت خر ببین؛ در تکاپوی معنای زندگی نباش و از جست‌وجوی بیهوده
هم دست بکش! چرا؟ برای اینکه معنای راستین زندگی در یک "پیاله شراب" و هر دم خوشی برگرفتن
از زندگانی است و هرچیز دیگری جز آن، هیچ بر هیچ است:

دنـیـا دیدی و هـر چه دیـدی هیـچ است
وآن نیز که گفتی و شنیدی هیـچ است
سرتا سر آفـاق کــه دویدی هیـچ است،
وآن نیز کــه در خانه خزیدی هیـچ است

پس ما اینجا هستیم که می‌گساری کنیم و خوشی ببریم. آیا می‌توانید آماج دیگری جز این نشان دهید؟!
هرکس که در زندگی دنبال کار و بار تحصیل و عشق‌بازی و ... است، آماج دیگری جز "خوشی بردن" دارد؟!
نه و نه، دم را دریابیم و تا می‌توانیم از زندگی بهره و خوشی بگیریم که این یگانه آماج هستی است! :e108:

پارسیگر