دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
نقل قول:آرام باشید شوالیه‌ جان. من فکر می‌کردم حداقل در زمینه‌ی ترول تخصص دارید و اسپمر بی‌رگ و ریشه‌ای هستید. شما که به این زودی عصبانی می‌شوید یعنی ترول خوبی هم نیستید.
E414
به هر حال باید زمینه رو برای اماتورها فراهم کنیم،اگر همش بخوام روی اوج باشم منصفانه نیست:))
undead_knight نوشته: این ماندگاری از نظر تو بخش "مهمی" از هنر هست؟!و البته مهمتر اینکه ماندگاری رو در چی میبینی
چطوری تو آرش جان؟ E40a
بله، مهم است! آنجا ماندگاری اثر هنری از منظر شخصی مدنظرم بود. ماندگاری
از این جهت که شخص مخاطب تجربه‌ی مشاهده‌ی (در معنای عام) اثر را به عنوان
حسی ناب از خاطره‌ای خیال‌انگیز همیشه در دل حفظ خواهد نمود و میداند که تا
او هست، آن هم هست.
Dariush نوشته: چطوری تو آرش جان؟ E40a
بله، مهم است! آنجا ماندگاری اثر هنری از منظر شخصی مدنظرم بود. ماندگاری
از این جهت که شخص مخاطب تجربه‌ی مشاهده‌ی (در معنای عام) اثر را به عنوان
حسی ناب از خاطره‌ای خیال‌انگیز همیشه در دل حفظ خواهد نمود و میداند که تا
او هست، آن هم هست.
پس این معیار هنری بودن شخصی هست؟!من فکر کردم میخوای یک معیار ابجکتیو بدی.
undead_knight نوشته: پس این معیار هنری بودن شخصی هست؟!من فکر کردم میخوای یک معیار ابجکتیو بدی.
E415
معیار آبجکتیو برای هنر؟
هنر آخرین قلمرویی‌ بکری‌ست که در عین خرابی حال‌اش همچنان نفس‌نفس‌زنان
برای ارتباط دادنِ انسان‌ها به «انسانی»‌ترین* شکل ِ ممکن، به حیات ِ نیم‌بندِ خود
ادامه می‌دهد. برای من دادن ِ هرگونه معیار(!) عینی در مورد هنر دادن در عین
سفاحتِ ذاتی عمل، گشودن ِ پای هر ننه‌قمر ِ نااهل به آن جایی‌ست که اساسی‌ترین
خاصیت‌اش همانا «خاص» بودن‌اش است. چنان که در مورد «علم» چنین شد و آن
را به لجنزاری تبدیل کرده که می‌بینیم.

*من برای نگه‌داشت ِ هر آنچه انسانی‌ست و به جوهر انسانی ِ انسان مربوط
می‌شود بیش از هر چیز دیگری اولویت می‌دهم. این است که می‌توانید
معیار را یکجوری مربوط به همین «اصل» لایزال ِ من پیدا یا اختراع بکنید!
Dariush نوشته: E415
معیار آبجکتیو برای هنر؟
هنر آخرین قلمرویی‌ بکری‌ست که در عین خرابی حال‌اش همچنان نفس‌نفس‌زنان
برای ارتباط دادنِ انسان‌ها به «انسانی»‌ترین* شکل ِ ممکن، به حیات ِ نیم‌بندِ خود
ادامه می‌دهد. برای من دادن ِ هرگونه معیار(!) عینی در مورد هنر دادن در عین
سفاحتِ ذاتی عمل، گشودن ِ پای هر ننه‌قمر ِ نااهل به آن جایی‌ست که اساسی‌ترین
خاصیت‌اش همانا «خاص» بودن‌اش است. چنان که در مورد «علم» چنین شد و آن
را به لجنزاری تبدیل کرده که می‌بینیم.

*من برای نگه‌داشت ِ هر آنچه انسانی‌ست و به جوهر انسانی ِ انسان مربوط
می‌شود بیش از هر چیز دیگری اولویت می‌دهم. این است که می‌توانید
معیار را یکجوری مربوط به همین «اصل» لایزال ِ من پیدا یا اختراع بکنید!
نقل قول:
در واقع مخاطب بود که هنر را کشف می‌کرد.
نقطه مقابل این حرف این میشه که مخاطب هنر رو کشف نمیکنه.
خب اگر تشخیص هنری بودن یک چیز رو وابسته به تجربه شخصی میدونی چطور میتونی این رو گفته باشی؟
Dariush نوشته: چنان که در مورد «علم» چنین شد و آن
را به لجنزاری تبدیل کرده که می‌بینیم.
شما «علم» را با «هنر» مقایسه می‌کنید گرامی؟ قلمروی علم چهارچوب معین و قوانین و قواعد مشخصی دارد. شما در یک سیستم مقدار انرژی هدر رفته/ورودی و... آنرا دقیقا محاسبه می‌کنید، مقدار «هنر» موسیقی ناب ایرانی! را چطور می‌خواهید اندازه بگیرید؟ واژه‌ی مبتذل و جنده‌ی «هنر» را حتی نمی‌توان بدرستی تعریف کرد چه برسد آنکه شما مرز و قاعده برای آن تعیین بکنید.
undead_knight نوشته: نقطه مقابل این حرف این میشه که مخاطب هنر رو کشف نمیکنه.
خب اگر تشخیص هنری بودن یک چیز رو وابسته به تجربه شخصی میدونی چطور میتونی این رو گفته باشی؟
تناقضی نیست،
به عنوان کسی که قایل به نظریه «بازآفرینی هنر» در برابر «آفرینش هنر»، باور دارم که هنر است که هنرمند
را تعیین و مرزگذاری می‌کند. بنابراین همچنان مخاطب در ارزشگزاری بر اثر بی‌وجه است، آنچه هنرمند در
اثر نوعی «شهود» و لبریز شدن از یک حس ناشی از تجربه‌‌ای شخصی، می‌آفریند می‌شود اثر هنری.
آنچه مخاطب در ارتباط با اثر هنری درک می‌کند یا حس می‌کند می‌تواند به کلی از همان ِ هنرمند منفصل
باشد.


Crusader نوشته: شما «علم» را با «هنر» مقایسه می‌کنید گرامی؟ قلمروی علم چهارچوب معین و قوانین و قواعد مشخصی دارد. شما در یک سیستم مقدار انرژی هدر رفته/ورودی و... آنرا دقیقا محاسبه می‌کنید، مقدار «هنر» موسیقی ناب ایرانی! را چطور می‌خواهید اندازه بگیرید؟ واژه‌ی مبتذل و جنده‌ی «هنر» را حتی نمی‌توان بدرستی تعریف کرد چه برسد آنکه شما مرز و قاعده برای آن تعیین بکنید.
یکبار دیگر این جمله را بخوانید:


Dariush نوشته: برای من دادن ِ هرگونه معیار(!) عینی در مورد هنر دادن در عین
سفاحتِ ذاتی عمل، گشودن ِ پای هر ننه‌قمر ِ نااهل به آن جایی‌ست که اساسی‌ترین
خاصیت‌اش همانا «خاص» بودن‌اش است. چنان که در مورد «علم» چنین شد و آن
را به لجنزاری تبدیل کرده که می‌بینیم.

برای من هنر پدیده‌ای‌ست در قلمروی انسانی و برای انسانها و در مورد آنها!
آنچه در علم پیش آمده این است که هر بی‌سروپایی به آن راه یافته و آن را به
ابزاری برای جعل قدرت خویش تبدیل ساخته. علم با آن همه بدبینی و تردیدها
بسیار رسواتر از آنی‌ست که بتواند نقش ساحتی چون هنر را ایفا کند.
نقل قول:
تناقضی نیست،
به عنوان کسی که قایل به نظریه «بازآفرینی هنر» در برابر «آفرینش هنر»، باور دارم که هنر است که هنرمند
را تعیین و مرزگذاری می‌کند. بنابراین همچنان مخاطب در ارزشگزاری بر اثر بی‌وجه است، آنچه هنرمند در
اثر نوعی «شهود» و لبریز شدن از یک حس ناشی از تجربه‌‌ای شخصی، می‌آفریند می‌شود اثر هنری.
آنچه مخاطب در ارتباط با اثر هنری درک می‌کند یا حس می‌کند می‌تواند به کلی از همان ِ هنرمند منفصل
باشد.
اگر مخاطب در ازش گذاری بی وجه هست و معیار بیرونی هم نداریم یعنی اینکه به صرف ادعای هنرمند یک چیز هنری میشه!؟
اگر اشتباه میکنم تصحیحم کن.
آیا کسی از کاربران اینجا پیرامون مکاتب روان شناسی تحلیلی و رفتارگرایی مطالعه ای درخور توجه داشته است؟
Rationalist نوشته: آیا کسی از کاربران اینجا پیرامون مکاتب روان شناسی تحلیلی و رفتارگرایی مطالعه ای درخور توجه داشته است؟
Analytical psychology ؟
از فروید به دامن یونگ رفتید؟:e408: