دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Anarchy نوشته: آلیس جان باز شما رفتی سر وقت این دخانیات لعنتی:e416:!!

چرا عصبانی میشی حالا آنارشی جانــــ... :e059:
Ouroboros نوشته: یا می‌توانیم خودمان را به نزدیک‌ترین واحد حفاظت اطلاعات ِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی بکنیم.

از خنده ترکیدم!!E415E415E415E00e
Russell نوشته: این دیگه چه بازییه

همونجوری که خانم آلیس شرح دادن. این بازی دسته جمعیه. باید یک بطری معمولا خالی رو دور خودش میچرخونیم به هرکس که افتاد همون دوتا گزینه جلوی پاشه.
بین پسرها معمولا برای اینکه طرفی که بطری بهش اشاره کرده حقیقتش رو بگه فحش میگذارند!E404
Alice نوشته: ما هر روز تو دانشگاه بازی می کردیمـــ...
الان دیگه تکراری شده رو به بازی های جدیدتر آوردیمـــ... :)

بازی جدید بلدید بگید ما هم بازی کنیم از این حال و هوا در بیایم
Alice نوشته: ولی تقریباً همه بر این باورند که عامل سرماخوردگی قرار گرفتن در محیط سرد است !
یعنی یک عمر در اشتباه بودیمـــ... ؟

سرماخوردگی یک ویروسه که حتی قبل از ورود اسپانیایی ها به آمریکا هم در آنجا وجود نداشت!
با ورود اسپانیایی ها به قاره ی آمریکا 20 میلیون سرخپوست سرماخوردند و مُردند...:e058:
Reactor نوشته: همونجوری که خانم آلیس شرح دادن. این بازی دسته جمعیه. باید یک بطری معمولا خالی رو دور خودش میچرخونیم به هرکس که افتاد همون دوتا گزینه جلوی پاشه.
بین پسرها معمولا برای اینکه طرفی که بطری بهش اشاره کرده حقیقتش رو بگه فحش میگذارند!

ما یه بار تو کافی شاپ بازی می کردیمـــ... ؛ بطری اومد سمت من ، و چون میدونستم پسرا سوالای شخصی می پرسن و دوس ندارم بهشون جواب بدم جرات رو انتخاب کردمــــ... ؛
از قضا چندتا پسر اونورتر نشسته بودن ؛ دوستم بین اون چند نفر اونی که از همه داغون تر بود رو انتخاب کرد و گفت باید بری از اون شماره بگیری ، گفت باید علناً بهش بگی شماره شو بنویسه تو یه کاغذ بده بهت و ما هم ببینیم ؛ منم عصبانی گفتم نه عمراً من اینکارو نمیکنمـــ... خلاصه بقیه پسرا انقدر اسرار کردن و گفتن که بازیه وقتی انتخاب کردی باید پاش وایسی وگرنه شما رو به خیر ما رو به سلامت ؛
منم بی چاره :) آخر Okay دادمـــ...
پاشدم رفتم سراغ اون چند نفر ؛ یه کم بالا سرشون موندم با شک و دودلی نمی دوستم چیکار باید بکنمـــ... یه نگاهم به دوستام بود یه نگاهم به این پسرا ؛ بهم گفتن بله خانوم مشکلی پیش اومده ؟
گفتم ببخشید ما داشتیم جرات یا حقیقت بازی میکردیم ، بعد من جرات رو انتخاب کردم ، قرار شده که شما شمارتون رو بنویسین رو یه کاغذ و به من بدین و دوستامم ببینن ! (دوستام اونطرف همه قیافمو که با چندش باهاشون حرف میزدم رو میدیدن و میترکیدن از خنده )
بعدش پسره با کمال پر رویی برگشت بهم گفت نـــه من شمارمو به شما نمی دم ، من G*y اَم E107 دوستاشم شروع کردن به نیشخند زدن !
منم احساس کردم شخصیتم خورد شد همون لحظه برگشتم رفتم پیش دوستام و ماجرا رو گفتم ، ول کن نبودن گفتن هرجوری شده باید بگیری ؛ (اون پسرا هم از دور حواسشون به من بود ) میخواستم داد بزنم سره دوستام اعصابمو خورد کرده بودنـــ...
خلاصه بازم رفتم ؛ به پسره گفتم حالا شما یه شماره بدید اینا ولم کنن ! ایندفه گفت باشه به روی چشم ، سه نفر بودن ، اول خودش شمارشو نوشت بعد دوستش گفت واسه منم بنویس ، اون یکی هم گفت ماله منم بنویس ، پسره گفت نه فقط خودم ، ولی بعد هر سه تا تو یه ورق نوشتن با اسماشون دادن بهم و تاکید کردن که من فلانی ام و اون فلانی ، از هرکی خوشت اومده به اون زنگ بزن ، اسرار کردن که حتماً زنگ بزنـیــآ ما منتظریمـــ... ! منم گفتم فک کن یه درصد ! پشت سرم که داشتم میرفتم بازم کلی اسرار کردن که شوخی کردیم باهات حتماً زنگ بزنـیــآ...
خلاصه تا آخر سه تایی از دور به من نگاه می کردن فک میکردن حالا خبری شده مثلنـــ... مسخره هــآ...
پشت دستمو داغ کردم که دیگه جرات رو انتخاب کنمـــ... هرچند بازم بعدها انتخاب کردمـــ... :)
آلیس جون اون اصرار هست. این اسرار یعنی رازها. E056
Reactor نوشته: سرماخوردگی یک ویروسه که حتی قبل از ورود اسپانیایی ها به آمریکا هم در آنجا وجود نداشت!
با ورود اسپانیایی ها به قاره ی آمریکا 20 میلیون سرخپوست سرماخوردند و مُردند...:e058:

این شوخی بود دیگهE402؟
shirin نوشته: آلیس جون اون اصرار هست. این اسرار یعنی رازها. E056
آره حواسم نبود ؛ ولی خوب واج /ص/ یه واج عربیه بهتره به کار نبریمــــ... :)
خب اینجوری که معنیش عوض میشه.