[MENTION=273]Rationalist[/MENTION]
با پوزش برای تاحیر. من متن را یکبار نوشتم که کامپیوتر هنگ کرد و کل نوشته از دست رفت.
حقیقتش نام راسل برای من انتخاب شد، چون بعد از تعداد زیادی درخواست برای عضویت در انجمن گفتگو بالاخره یکی از اونها انتخاب شد. البته خب در اون زمان من علاقهیِ خاصی هم به برتراند راسل داشتم ( البته هنوز هم احترام زیادی برای این متفکر بزرگ قائلم) ولی هرگز هدفم مقایسه خودم با او نبوده.
البته از اون زمان مدت زیادی گذشته و هرکسی در این مدت افکارش عوض میشود ولی من ، با وجود اینکه چندبار هم این مسالهیِ نام راسل برام بقول معروف دست گرفته شده، این نام رو عوض نکنم. دلیل اصلیش هم این هست که اولا راسل یک اسم هست نه لزوما نام فامیل برتراند راسل و از همه مهمتر اینکه این نام اگر بدون پیشفرض استفاده بشه بار ایدئولوژیک ندارد.
من اگر قرار باشد نام را تغییر دهم باید نامی برمبنای ایدهها و عقایدم انتخاب کنم، در حالی که الان بیشتر از هر وقت در تردید بسر هستم. البته خردهای بر اتخاذ موضع ندارم و شجاعت اتخاذ یک ایده و بالا بردن هزینهیِ تغییر آن ایده با قرار دادن نام آن بر خود(مجازی) بنظر قابل ستایش است، ولی من حداقلهایِ پذیرش هیچ ایدهیِ منسجمی را در خود نمیبینم. هرچه هست در مبنای نفی یکسری ایدهیِ منحرف است که ارزش آنچنانی ندارد.
این فعلا باشد تا باز اینها نپریده...
Russell نوشته: اما دربارهیِ نگاهت به جامعه و لذت، بنظر من از لحاظ روانشناسی،و از میان آنچه من خواندهام و شنیدهام، دیدگاهت بیشتر از همه به Flow Psychology شبیه میآید. بنظرم اگر قدری از شباهتها و تفاوتهای نگاهت را با آن مکتب بیان کنی(هر زمان و هر مکان که مناسب دانستی)، من هم بهتر بتوانم آنرا درک کنم.
از دیدگاه روانشناسی و خصوصا در ارتباط با موضوع "تمرکز" برای انجام بهینه تر فعالیت ها، می توان به این مبحث پرداخت و از آن سود برد.
اما آنچه پیرامون چگونگی تعامل با جامعه و دستیابی به لذت خردگرایانه در آن راستا بیان داشتم، بسیار مقدماتی تر، کلی تر و از جنبه فلسفی بود.
undead_knight نوشته: ما میتونیم "درجات" لذت رو داشته باشیم ولی توهم لذت پارادوکسیال هست،یک چیزی در مایه های 1=0 !
آه... شرمسارم از اینکه مقصودم را خیلی بد بیان کردم!
مقصودم آن انگاشت ذهنی ای است که ما قبل از تجربه ی یک چیز، از میزان لذت بخش بودن آن، در ذهن داریم. در بسیاری از شرایط، ما امیال بسیار قوی و با تصورِ میزان لذتِ بسیاری را از برخی کنش ها در ذهن داریم؛ در حالیکه در فربود ممکن است آن انگاشتِ لذتِ فراوان و میلِ شدید ما، توهمی از آن تراز لذت باشد و حتی رنج آور در بلند مدت.
لطفا اگر به این دیدگاه، نقدی می بینید بیان بفرمایید.:e303:
Rationalist نوشته: آه... شرمسارم از اینکه مقصودم را خیلی بد بیان کردم!
مقصودم آن انگاشت ذهنی ای است که ما قبل از تجربه ی یک چیز، از میزان لذت بخش بودن آن، در ذهن داریم. در بسیاری از شرایط، ما امیال بسیار قوی و با تصورِ میزان لذتِ بسیاری را از برخی کنش ها در ذهن داریم؛ در حالیکه در فربود ممکن است آن انگاشتِ لذتِ فراوان و میلِ شدید ما، توهمی از آن تراز لذت باشد و حتی رنج آور در بلند مدت.
لطفا اگر به این دیدگاه، نقدی می بینید بیان بفرمایید.:e303:
اها.این رو من قبول دارم.
البته بحث از دستم در رفته و یادم هم نیست دقیقا سر چی بحث میکردیم:))
[URL="http://www.radiofarda.com/content/f3-hawking-and-death-of-philosophy/26689616.html"]استیون هاوکینگ و
[/URL]
نقل قول:انتشار مصاحبه های استیون هاوکینگ فیزیکدان و کیهان شناس برجسته بریتانیایی در سایت رادیوفردا با استقبال بسیار زیادی روبرو شده است. رادیوفردا در چند مقاله نظرات هاوکینگ را که به گفته بسیاری مشهورترین دانشمند زنده جهان است بررسی می کند.
اسیتون هاوکینگ معتقد است فلسفه مرده است چرا که نتوانسته پا به پای علم به ویژه فیزیک پیشرفت کند. برای هاوکینگ به همین دلیل فلسفه دیگر قادر نیست به پرسش هایی مانند آیا کائنات احتیاج به خالق دارد، چگونه می توان جهان هستی را درک کرد یا از کجا آمده ایم پاسخ دهد. هاوکینگ فقط دانشمندان را قادر به پاسخگویی به پرسش های پیش از این فلسفی ما می داند.
سخنان هاوکینگ در مورد فلسفه مورد انتقاد شدید بسیاری قرار گرفته است. جان لنوکز، استاد ریاضیات در اکسفورد می گوید برخلاف هاوکینگ، آلبرت اینیشتین معتقد بود که فلسفه علوم باید به فیزیکدانان تدریس شود.
لنوکز در کتاب «استیون هاوکینگ و خدا» مینویسد گفته هاوکینگ در مورد فلسفه نظری علمی نیست، بلکه فلسفی است. ریموند تالیس، استاد فلسفه در بریتانیا، میگوید که «فلسفه هنوز نمرده و می تواند به علم که در وضعیت آشفته ای قرار دارد کمک کند.»
رامین جهانبگلو، استاد فلسفه در کانادا، در مورد «مرگ فلسفه» و اندیشه هاوکینگ با رادیوفردا به گفتوگو نشست.
آقای جهانبگلو، به نظر استیون هاوکینگ، که به قول بسیاری معروف ترین دانشمند زنده دنیا است و همیشه در رسانهها مطرح است، فلسفه مرده است. او میگوید چون فلسفه نتوانسته با پیشرفتهای امروزی علم مدرن جلو بیاید. آیا شما که استاد فلسفه هستید، فکر میکنید الان در کلاس فلسفه وقتی فلسفه درس میدهید مثل این است که دارید لاتین یا یک زبان مرده درس میدهید؟ و آیا فکر میکنید که اظهار نظرها و بحثهای فلسفی که در دانشگاه صورت میگیرد، فراتر از این محدوده دانشگاهی تاثیری دارد؟
من فکر میکنم این پرسش که آیا فلسفه مرده است خودش یک پرسش فلسفی است. فلسفه میبینیم که سه هزار سال است که زنده است. چون وقتی ما در مورد مرگ فلسفه صحبت میکنیم مرگ فلسفه به معنای مرگ اندیشیدن است و مرگ اندیشیدن به معنای مرگ پرسشگری از واقعیت است.
بنابراین تا زمانی انسان قابلیت اندیشیدن را دارد و اندیشه انتقادی بقای خودش را میتواند در برابر اندیشه فایده گرا یا اندیشه پوزیتیویستی یا اندیشه شمارشگر، اندیشه محاسبهگر از دست ندهد، روح فلسفه در تمدن بشر خواهد بود. به ویژه این مرا یاد این جمله پاسکال میاندازد که میگفت تمسخر فلسفه خودش به معنای فلسفیدن است. یعنی این که شما حتی اگر بخواهید به صورت فلسفی نیاندیشید باید به صورت فلسفی بیاندیشید که به صورت فلسفی نیاندیشید.
این جا چیزی که موجب شده که فلسفه بتواند زنده بماند، بعد از این همه سال، این است که فلسفه اساساً از خطر بزرگی که همیشه ما را در دنیا تهدید کرده یعنی خطر فاناتیسم (افراطی گرایی) برای همیشه جلوگیری کرده است. امروزه هم میبینیم که فلسفه از فاناتیسم جلوگیری میکند و به نوعی بتشکن است. همانطور که ویتگنشتاین هم میگفت فلسفه خودش بتشکن است. یعنی فلسفه از عقلانی کردن ایمان و ایمانها چه ایمان به خدا باشد و چه ایمان به علم باشد جلوگیری میکند.
چون اساساً مسئلهاش به پرسش گذاشتن ایدهها است نه بتپرستی. من فکر میکنم فلسفه این قابلیت پرسش کردن از ذات خودش را نه تنها دارد بلکه پرسش کردن از ذات علم را هم دارد.
الان در دنیای امروزه رابطه علم وفلسفه را چطور میبینید؟
وقتی ما علم و فلسفه را با هم مقایسه میکنیم اساساً میبینیم روش علمی، آن چیزی که ما بهش میگوییم روش علمی، اساساً یک روش تجربی است. یعنی نظریه پردازی، آزمایش، مشاهده و نتیجه گیری درباره واقعیت. ولی وقتی به روش فلسفی میپردازیم روش فلسفی فقط تفکر درباره واقعیت و انسان و جهان نیست. بلکه تفکر درباره موقعی است که واقعیت تبدیل به ارزش هم میشود.
فلسفه در مورد ارزشها هم فکر میکند. و در میان این ارزشها فلسفه خودش میکوشد تا اعتبار مفاهیم اساسی علم را هم معین کند. یعنی حدود معرفت علمی را هم معین کند. چیزی که خود علم اصلاً انجام نمیدهد و این که ما میبینیم که علم اساساً خودش تبدیل میشود به یک فرآیند شناخت واقعیت. ولی خودش را به عنوان یک معیار حقیقت معرفی میکند و نمیتواند... علمی که امروزه تکنولوژی شده، از اندیشیدن درباره ذات خودش در عذاب است و نمیتواند پاسخی برای چگونگی علم بودن خودش و ماهیت تکنولوژی پیدا کند.
اساساً این جا است که من فکر میکنم دانشمندان باید رو بیاورند به فلسفه و نوعی بتوانند به دو گونه از فلسفه کمک بگیرند به نوعی، برای اینکه بتوانند ذات علم را مشخص کنند و حدود شناخت علم را مشخص کنند.
ولی دقیقاً پرسشی که علم در مورد ذات خودش مطرح نمیکند فلسفه آن را مطرح میکند و به چالش میکشد.
این جمله اینشتین را که درباره علم و دین میگفت میشود در مورد علم و فلسفه هم گفت. اینشتین میگفت علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است. این را میشود در رابطه علم و فلسفه هم گفت که علم بدون فلسفه لنگ است ولی فلسفه هم به علم احتیاج دارد برای اینکه تبدیل به خرافات نشود.
بسیاری مخصوصاً خداباوران، استیون هاوکینگ را متهم میکنند که علمگرا است. یعنی علم را تنها طریقی میداند که میشود به حقیقت نزدیک شود و حقیقت را دریابد. آیا شما هم بر این باورید؟
یک چیزی که من فکر میکنم خیلی از هموطنان ما باید بدانند این است که استیون هاوکینگ خودش وقتی که کتاب آخرش یعنی «طرح بزرگ» را نوشت از جانب بسیاری از همکاران خودش و فیزیکدانان دیگر مورد نقد قرار گرفت. از فیزیکدانهایی مثل راجر پنروز، مثل جرالد شرودر و حتی همکار خودش مثل جورج الیس. خیلیها ایراد گرفتند و اعتقاد داشتند که او دچار یک نوع علمگرایی شده. اساساً وقتی که میآید و میگوید فلسفه مرده، دارد به این علمگرایی رو میآورد.
از یک جهت خیلی جالب است که نباید فراموش کنیم که استیون هاوکینگ خودش در کتابهایش از فلاسفه نقل قول میکند. مثلاً در کتاب تاریخ مختصر زمان در آخر کتاب از ویتگنشتاین نقل قول میکند. بنابراین اساساً فلسفه را کنار نگذاشته است. با اینکه میآید این جمله را میگوید فلسفه را کنار نگذاشته و در همین کتاب آخرش هم در مورد کنجکاو بودن صحبت میکند که ما میدانیم که این اساساً یک مسئلهای است که فلسفه از دوران باستان داشته.
ولی این که چگونه باید پرهیز کرد از علمگرایی و اینکه علم خودش تبدیل به بت نشود برای اینکه فلسفه میتواند بتشکن باشد، و نباید از علم یک بت ساخت و علم صرفاً توصیفات عملاً مفید را ارائه میدهد، ولی باید متوجه این باشیم که بین علم و علمگرایی یک تفاوت هست. علمگرایی علم را تبدیل به یک اندیشه محاسبهگر و شمارشگر میکند که فقط به قول هایدیگر به موجودات میپردازد و نه کلیت هستی و یا وجود. مسئله اصلی در علمگرایی که ما در علم کوانتومی حتی نداریم، این است که از دیدگاه علمگرایی علم به منزله یک سوژه شناسا و دانا و آگاه است که خودش را سرچشمه خودبسنده تمام معانی جهان میداند و میکوشد تا ابژهها و عینهای جهان را بشناسد.
نمیدونم چرا دانشمندان بزرگ دنیا صبر میکنند من یک چیزی بگم بعد چند سال بعد همون رو بگند
(این گفته من مربوط به گفتگو خدابیامرز میشود! اینجا هم چند باری گفتم
).
سوای شوخی، بنده کاملن با جناب هاوکینگ کبیر موافقم
sonixax نوشته: نمیدونم چرا دانشمندان بزرگ دنیا صبر میکنند من یک چیزی بگم بعد چند سال بعد همون رو بگند (این گفته من مربوط به گفتگو خدابیامرز میشود! اینجا هم چند باری گفتم ).
سوای شوخی، بنده کاملن با جناب هاوکینگ کبیر موافقم
تصور سنتی فلسفه را باید دور بریزید ، فلسفه دیگر تنها در باره جوهر و عرض بحث نمی کند و فلسفه تاریخ ، فلسفه سیاسی ، فلسفه علم که
همه در واقع از بالا به این شاخه ها نگاه می کند . همانطور که می دونید واژه علم قبل از این به همان فلسفه می گفتند که بعد ار گسترش علوم
فلسفه را به معنای جستجو در معنای هستی و مابعدالطبیعه می دانند که درست نیست و در به اصطلاح علوم انسانی همه این مباحث به طور
پیچیده ای به هم وابسته و در آمیخته شدند و اینطور خط کشی سخت بین فلسفه و علم درست نیست هر چند که علم را به معنای پوزیتویستی
پرستش کردن به این دوره تاریخی فقط نیست ولی در این عصر بسیار شدت یافته و انسان را سرکش کرده و همانطور که جهانبگلو گفته برای چنین
تعصب هایی فلسفه که برای فلسفه است و نه چیز دیگری به میدان میاد در حالی که علم ( تکنولوژی ) برای هدفی است .
کسانی هم که منتظر خاموش شدن چراغ فلسفه اند و احساس می کنند به پایان تاریخ رسیده ایم , تعطیل کردن تامل و درون نگری و بازاندیشی
تاریخی را آرزو کردند و چه بسا ممکن است زود هنگام بفهمیم که لیبرالسیم و سرمایه داری هم آنچیزی نبود که می خواستیم .
در مورد هاوکینگ هم جدای از اینکه بسیار فیزیکدان های برجسته دیگری داریم ، من فکر میکنم هاوکینگ در حد یک سلبریتی پایین کشیده شده
و اظهار نظر هایی که می کند گاهی اوقات مانند این بازیگر ها و خواننده هاست و برنامه هایی که دعوت می شود طوری صحبت می کند که راز
جهان را در حال کشف کردن است و من هم عقیده دارم معمولا از چیز های پر سر و صدا اندیشه درستی در نمی آید . همانطور که چیزی از سارتر
در گذشته و از داوکین و ... در حال حاضر به دست نیامده . تاریخ همیشه محکمه خوبی بوده باید ببینیم که چه می شود .
* من حدس می زنم رشته کاری شما مهندسی است ، معمولا مهندس ها جواب کار را سریع و قطعی می خواهند و با فرمول بندی جهان هم
موافق هستند .
دوستان سخنان اباذری را پیرامون پدیدهی مرتضی پاشایی شنیدهاند؟
برای من موضوع جالبیست. لیبرال خروشان و انقلابیای که اینچنین پر تب و تاب
و فریادزنان سخنرانی بکند خاطرهی تیره و تار و مبهمی شده بود در پس تاریخ!
گوش بدهید به نظرم جالب است بسیار.
Dariush نوشته: دوستان سخنان اباذری را پیرامون پدیدهی مرتضی پاشایی شنیدهاند؟
برای من موضوع جالبیست. لیبرال خروشان و انقلابیای که اینچنین پر تب و تاب
و فریادزنان سخنرانی بکند خاطرهی تیره و تار و مبهمی شده بود در پس تاریخ!
گوش بدهید به نظرم جالب است بسیار.
داریوش جان اباذری کیست؟ یک آدرسی سرنخی طنابی چیزی میدهی؟
کمی هم دربارهیِ پاشایی اگر دوستان روشنگری کنند بد نیست. من تازه بعد از مرگش و افتادنش بر سر زبانها بود که نامش را شنیدم.
Russell نوشته: داریوش جان اباذری کیست؟ یک آدرسی سرنخی طنابی چیزی میدهی؟
- YouTube
Russell نوشته: کمی هم دربارهیِ پاشایی اگر دوستان روشنگری کنند بد نیست. من تازه بعد از مرگش و افتادنش بر سر زبانها بود که نامش را شنیدم.
آخ آخ، پاشایی نگو، خار چشم روشنفکران ِ ایرانی بگو راسل جان!
چنان ملت ِ همیشه در صحنه بابت مرگ این جوان ِ مبتذلخوان
روشنفکران و فعالین سیاسی-مدنی را به جلز و ولز انداخته
که قابل باور نیست. باید دید چند درسدشان آنقدر شعور و هوشمندی
دارد که یک نهیبی به خود بزند!
مرتضی پاشایی یکی مثل تمام ِ این خانندههای دوزاری قارچی تهوعآور دیگر بود.
از همینها که باعث شدهاند داریوش و ابی و هایده تبدیل به موسیقی فاخر و
روشنفکری ایرانی شوند!