دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
Rationalist نوشته: داریوش زنده هستی؟! یا زندگی می‌کنی؟

کمی از هر دوE523.
خانه‌‌ام در این یکی دو سال بر دوشم بود و هر روز جایی بودم،
کوچ نشین و بودم و همسفر باد:e530:.

خودت کدام را میکنی؟ مطلب، کتاب یا پرسشی نو در ذهن نداری؟
Dariush نوشته: کمی از هر دو.
خانه‌‌ام در این یکی دو سال بر دوشم بود و هر روز جایی بودم،
کوچ نشین و بودم و همسفر باد.

خودت کدام را میکنی؟ مطلب، کتاب یا پرسشی نو در ذهن نداری؟
E402
اگر ناخواسته به این خانه‌دوشی دچار شده ای، امیدوارم قهرمانانه با آن روبه ‌رو شده باشی!
و اگر «خود»خواسته به استقبال آن رفته‌ای، باید بگم که من هم در تکاپوی نزدیک شدن به نقطه‌ی انفجار خود، دغدغه ها و ایده‌هایم را می‌نویسم. و در پی زیستن فلسفه، گاه به گاه در سفر به استقبال مشقت،ماجرا و خطر می روم.


اگر از شهر خاکستری و شلوغ من هم گذری کردی، سری هم به ما بزن.:e303:
Rationalist نوشته: E402
اگر ناخواسته به این خانه‌دوشی دچار شده ای، امیدوارم قهرمانانه با آن روبه ‌رو شده باشی!
و اگر «خود»خواسته به استقبال آن رفته‌ای، باید بگم که من هم در تکاپوی نزدیک شدن به نقطه‌ی انفجار خود، دغدغه ها و ایده‌هایم را می‌نویسم. و در پی زیستن فلسفه، گاه به گاه در سفر به استقبال مشقت،ماجرا و خطر می روم.


اگر از شهر خاکستری و شلوغ من هم گذری کردی، سری هم به ما بزن.:e303:

همه‌ی ما پیله‌ای داریم که با افکارمان ساختیم‌اش و از زندگی به آن پناه می‌بریم.
چیزی که من همیشه از آن بیزار بوده‌ام، بطالت بوده. زندگی اما گاه چنان است
که شخص را می‌فریبد. گاه موفقیتی بدست می‌آید و آدم دوره‌ای از زمان از شرایط خود
راضی‌ست، مدتی که می‌گذرد، این کابوس شوم کم‌کم به ذهن‌اش سایه می‌اندازد
که زمان زیادی‌ست که دارد صرفا شرایط را حفظ می‌کند. در نهان خویش مدت‌هاست
که با ترس زندگی می‌کند. برای فرار از این وضع، من گاه خود را درون رودخانه‌ای
متلاطم و خروشان رها می‌سازم تا هر آنجا که خواست مرا با خود ببرد؛ اولین
نقطه‌ی سکون من، شروع دوباره‌ام خواهم بود.

خلاصه آنکه زیاد زندگی کردن و درگیرش شدن بیمارم می‌کند.
من فعلا اینجا هستم رشنالیست گرامی و هرگاه حالی خوش
و یا چیزی برای به اشتراک گذاشتن در اینجا داشته باشم، مینویسم.
نوشته‌های شما را هم صدالبته دنبال خواهم کرد.E032
@Mehrbod
نکته ی دیگر آنکه بیانم از "مذهب فرگشت گرایی" صرفا یک طعنه ی مزه دار نیست!
جدا از یک شناخت بسیار معیوب که از چنین رویکردی ممکن است منتج شود، و مفاهیم مختلف را با هدف توضیح درست، خراب کند؛
امروزه برای بسیاری به عنوان نوعی مذهب درآمده، و نهاد "دانشگاه" نقش کلیسای قرون وسطا را به روشی دیگر در جهان امروز بازی می کند.

من حتی به خاطر پرداختن مناسب تر و ظریف تر به مفاهیمی از قبیل ایمان، جنون، عشق، مرگ و انفجار از «خردگرایی» که آن را در اینجا به طور ویژه و متفاوت
تبیین و دفاع می کردم، دست کشیدم!

شک دارم به جز Ouroboros کسی از کاربران این انجمن اهمیت موضوع را درک کرده باشد.
Rationalist نوشته: @Mehrbod
نکته ی دیگر آنکه بیانم از "مذهب فرگشت گرایی" صرفا یک طعنه ی مزه دار نیست!
جدا از یک شناخت بسیار معیوب که از چنین رویکردی ممکن است منتج شود، و مفاهیم مختلف را با هدف توضیح درست، خراب کند؛
امروزه برای بسیاری به عنوان نوعی مذهب درآمده، و نهاد "دانشگاه" نقش کلیسای قرون وسطا را به روشی دیگر در جهان امروز بازی می کند.

من حتی به خاطر پرداختن مناسب تر و ظریف تر به مفاهیمی از قبیل ایمان، جنون، عشق، مرگ و انفجار از «خردگرایی» که آن را در اینجا به طور ویژه و متفاوت
تبیین و دفاع می کردم، دست کشیدم!

شک دارم به جز Ouroboros کسی از کاربران این انجمن اهمیت موضوع را درک کرده باشد.


چه بسا که این دیدگاه درست باشد, ولی من پیوند آنرا به گفتمان دیگر نمیگیرم. فرگشت یک ابزار پدیده‌شناسی و توضیح‌گر
هستی‌شناسانه است و از چرایی پیدایش زاب‌ها و ویژگی‌ها پرده برمیدارد, اینک اینکه برخی آنرا همچون ابزار دین؟ بکار ببرند
برای من باورپذیر ولی دیرگوار است, زیرا دین ابزاری‌ست که با باور به جهان پس از مرگ و آفریدگار و اینها و سر و کار هنگامیکه
فرگشت تنها با پدیده‌شناسی و زاب‌شناسی. فرگشت میگوید چرا بینی دو سوراخ دارد و چرا مغز دو نیمکره و هتّا تا آنجا هم
میتواند فرا برود که ادّعا کند «آماج جهان بسوی افزایش هوشمندی‌ست» و در قلمروی فلسفه اینگونه پای بگذارد, ولی کمتر
کاری به آفریدگار جهان و بهشت و دوزخ دارد!


من آن گفتگو که پیوند داده‌اید را نگاهی انداختم ولی چیز چندانی دست‌گیرم نشد, به باور من جنبش خردگرایی که امروز میبینیم
کمتر از همه خردورزی دارد و همان «فندگرایی»‌ست که آمیزه‌هایی از خرد را با خود همراه کرده است. برای نمونه امروزه در غرب
این "خردگرایانه" به شمار میرود که هر چه بیشتر دانشمندان در زمینه‌یِ هوشواره‌ها (Artificial Intelligence) بکوشند و بپژوهند
و از دید "خردگرایانه"‌ی غرب اگر کسی هم ستیزی یا نقدی داشت راه درست‌اش این است که بنشیند کتاب بنویسد و مقاله
از خودش در بیاورد - گویی که کتاب میتواند از ساخت پژوهشگاه‌ها جلوگیری کند - که خب ‌همه‌ی اینها رویهم میگویند که آماج
سیستم چیزی بجز گسترش و پیشرفت دادن تکنولوژی نیست, گرنه «خرد» بتنهایی هزار و یک چیز هم میگوید و نمونه‌وار
انقلاب و ستیز و خشونت نیز ابزارهایی هستند که مهر خرد روی آنها میتواند بخورد, ولی سیستم آنها را هرگز
برنمی‌تابد و خردگرایی را تا آنجایی میپسندد که همراستا و همسو با آماج سیستم, گسترش و پیشرفت
همه‌سویه‌ی تکنولوژی باشد و هر چه چیز این باشد "خردستیزی" شمارانده میشود.
Mehrbod نوشته: چه بسا که این دیدگاه درست باشد, ولی من پیوند آنرا به گفتمان دیگر نمیگیرم. فرگشت یک ابزار پدیده‌شناسی و توضیح‌گر
هستی‌شناسانه است و از چرایی پیدایش زاب‌ها و ویژگی‌ها پرده برمیدارد, اینک اینکه برخی آنرا همچون ابزار دین؟ بکار ببرند
برای من باورپذیر ولی دیرگوار است, زیرا دین ابزاری‌ست که با باور به جهان پس از مرگ و آفریدگار و اینها و سر و کار هنگامیکه
فرگشت تنها با پدیده‌شناسی و زاب‌شناسی. فرگشت میگوید چرا بینی دو سوراخ دارد و چرا مغز دو نیمکره و هتّا تا آنجا هم
میتواند فرا برود که ادّعا کند «آماج جهان بسوی افزایش هوشمندی‌ست» و در قلمروی فلسفه اینگونه پای بگذارد, ولی کمتر
کاری به آفریدگار جهان و بهشت و دوزخ دارد!
مشکل اینجاست که از حدود خود خارج شده و در مباحثی به اظهار نظر می پردازد که نه صلاحیتش را دارد و نه توانایی اش را!

چنانچه شما نیز در جستار شناخت شناسی، از دستاوردهای دانشیک و توصیفات فرگشتیک، جهت توضیح اساسی ترین مقولات شناخت شناسی سود برده اید!
حال دانشمندانی همچون داوکینز که موقعیت خوبی در این راستا بدست اورده اند، همچون کشیشانی به تبلیغ دین فرگشت/علم گرایی می پردازند.
اینکه ابزار دین، جهان پس از مرگ و خداست و ابزار فرگشت مشاهده تجربی و ژن و... دگرسانی ای در فریب و هدایت شدن گله ی عوام ندارد.
Mehrbod نوشته: من آن گفتگو که پیوند داده‌اید را نگاهی انداختم ولی چیز چندانی دست‌گیرم نشد, به باور من جنبش خردگرایی که امروز میبینیم
کمتر از همه خردورزی دارد و همان «فندگرایی»‌ست که آمیزه‌هایی از خرد را با خود همراه کرده است. برای نمونه امروزه در غرب
این "خردگرایانه" به شمار میرود که هر چه بیشتر دانشمندان در زمینه‌یِ هوشواره‌ها (Artificial Intelligence) بکوشند و بپژوهند
و از دید "خردگرایانه"‌ی غرب اگر کسی هم ستیزی یا نقدی داشت راه درست‌اش این است که بنشیند کتاب بنویسد و مقاله
از خودش در بیاورد - گویی که کتاب میتواند از ساخت پژوهشگاه‌ها جلوگیری کند - که خب ‌همه‌ی اینها رویهم میگویند که آماج
سیستم چیزی بجز گسترش و پیشرفت دادن تکنولوژی نیست, گرنه «خرد» بتنهایی هزار و یک چیز هم میگوید و نمونه‌وار
انقلاب و ستیز و خشونت نیز ابزارهایی هستند که مهر خرد روی آنها میتواند بخورد, ولی سیستم آنها را هرگز
برنمی‌تابد و خردگرایی را تا آنجایی میپسندد که همراستا و همسو با آماج سیستم, گسترش و پیشرفت
همه‌سویه‌ی تکنولوژی باشد و هر چه چیز این باشد "خردستیزی" شمارانده میشود.
تنها چیزی که لازم بود در آن جستار دستگیرتان بشود، آن بود که همچون دیگر دوستان، مفهوم در حال تکامل خردگرایی را به خاطر ابتذال نام آن در تاریخ،
کاربرد مدل عقلانی آن برای عوام و... ابطال نکنیم. چیزی که متاسفانه دریافت نشد.

آن خردگرایی که من در آن جستار به دفاع از آن می پرداختم با آنچه شما نیز بیان می کنید کاملا متفاوت بود.
اما نکته اصلی این بود که من، خردگرایی را نه به خاطر نقدهای تاریخی به آن و نه به خاطر نقدهای بیان شده در آن جستار یا دیدگاه کنونی غرب به آن،
بلکه به خاطر حساسیت بسیار ویژه برخی مفاهیم و پدیده ها جهت فهمیدنشان و امکان شناخت آنها، حتی آن سیستم خردگرایی منحصر شده را کنار گذاشتم.

اما از طرفی دیگر، "خرد" ساختاری لایه وار دارد که در ترازهای هستی شناسی و شناخت شناسی گوناگون، اگر بدرستی و در جایگاه شایسته اش
به کار برده نشود، پیامد آن، شناختی معیوب و در عمل چیزی مشابه جهان امروز می شود.
برای مثال، خرد در قابل لمس ترین لایه ی طبیعی آن، تنها برده ی طبیعت ها و غرایز آدمی در تامین معاش و تولید مثل و... است.
خرد محدود شده به عنوان ابزار دانشیک، تنها در راستای پیشرفت تکنولوژی و دانش تجربی به کار گرفته می شود. چیزی که خودتان هم بدان آگاهید.
Rationalist نوشته: تنها چیزی که لازم بود در آن جستار دستگیرتان بشود، آن بود که همچون دیگر دوستان، مفهوم در حال تکامل خردگرایی را به خاطر ابتذال نام آن در تاریخ،
کاربرد مدل عقلانی آن برای عوام و... ابطال نکنیم. چیزی که متاسفانه دریافت نشد.

آن خردگرایی که من در آن جستار به دفاع از آن می پرداختم با آنچه شما نیز بیان می کنید کاملا متفاوت بود.
اما نکته اصلی این بود که من، خردگرایی را نه به خاطر نقدهای تاریخی به آن و نه به خاطر نقدهای بیان شده در آن جستار یا دیدگاه کنونی غرب به آن،
بلکه به خاطر حساسیت بسیار ویژه برخی مفاهیم و پدیده ها جهت فهمیدنشان و امکان شناخت آنها، حتی آن سیستم خردگرایی منحصر شده را کنار گذاشتم.

اما از طرفی دیگر، "خرد" ساختاری لایه وار دارد که در ترازهای هستی شناسی و شناخت شناسی گوناگون، اگر بدرستی و در جایگاه شایسته اش
به کار برده نشود، پیامد آن، شناختی معیوب و در عمل چیزی مشابه جهان امروز می شود.
برای مثال، خرد در قابل لمس ترین لایه ی طبیعی آن، تنها برده ی طبیعت ها و غرایز آدمی در تامین معاش و تولید مثل و... است.
خرد محدود شده به عنوان ابزار دانشیک، تنها در راستای پیشرفت تکنولوژی و دانش تجربی به کار گرفته می شود. چیزی که خودتان هم بدان آگاهید.

خردگرایی <> خردورزی


خردگرایی نام پدیده‌ای‌ست که دیده میشود و نام آن برآمده‌ی رفتار خردگرایان و چیزهایی‌ست که خردگرایانه نامیده میشوند.
خردورزی یا کاربرد خرد ولی همان است که فرمودید و در ترازهای گوناگون برآیه‌های گوناگون
دارد, که در این نگاه خرد تنها یک ابزار (بهترین ابزار) است, در کنار ابزارهای دیگر همچون احساس.

نکوهش خردگرایی پس هرگز به خردورزی نیست, بساکه به رفتار خردگرایان و اندیشه‌هایی که خردگرایانه نامیده میشوند.
Rationalist نوشته: مشکل اینجاست که از حدود خود خارج شده و در مباحثی به اظهار نظر می پردازد که نه صلاحیتش را دارد و نه توانایی اش را!

چنانچه شما نیز در جستار شناخت شناسی، از دستاوردهای دانشیک و توصیفات فرگشتیک، جهت توضیح اساسی ترین مقولات شناخت شناسی سود برده اید!
حال دانشمندانی همچون داوکینز که موقعیت خوبی در این راستا بدست اورده اند، همچون کشیشانی به تبلیغ دین فرگشت/علم گرایی می پردازند.
اینکه ابزار دین، جهان پس از مرگ و خداست و ابزار فرگشت مشاهده تجربی و ژن و... دگرسانی ای در فریب و هدایت شدن گله ی عوام ندارد.


آروین -> خرد / فرنود -> سُهش -> درسُهش -> برسُهش -> ...
experience -> reason / logic -> sensations -> feelings -> emotions -> ...

این جهانبینی‌ست که جایگاه ارزشی هر چیز را نشان میدهد و خاستگاه همگی همان تجربه/آروین است.

شناخت‌شناسی نیز بهمانند, زیر آروین‌گرایی جای دارد نه پشت آن, زیرا همه‌ی
دریافت‌ها خواه ناخواه از آروین میگذرند, نون برخی خردپذیر, برخی درسهش‌پذیر, ولی همگی آروین‌پذیر.

فرگشت در شناخت‌شناسی بروشنی کاربرد دارد, زیرا برای نمونه در فرگشت ما رنگهای سبز را بهتر
میبینیم و آسانتر سایه‌های آن را از هم بازمیشناسیم, ولی اگر این را فاکتور نکنیم در شناخت‌شناسی
دچار لغزش خواهیم بود. یا نمونه‌ی گویاتر, فرگشت یادآوری چیزهای دردناک را آسانتر از خوشایند کرده, از
همینرو سوگیری‌ای به نام availability bias را پدید آورده که در شناخت‌شناسی بی اندازه نقش دارد.

کسیکه با این سوگیری و روند آن در اندیشه‌اش آگاه نیست بسیاری از شناخت‌هایش لغزشمند خواهند بود.