دفترچه

نسخه‌ی کامل: کافه دومگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یعنی در ایران در محاوره مردم از رنگین كمان استفاده نمیكنند و میگو یند قوس قزح !!!
یا به جای گذشته از واژه ماضی استفاده میكنند ، یا مثلن میگویند رفتیم عدلیه ! یا به جای یا خدا میگوین یا رب !!!!
اینها فراموش شده اند و مابقی آنهایی كه نوشتم در شرف فراموشی هستند .

دگرگونی زبان هم پیوندی به جایگزینی واژه ها ندارند ، خیلی از واژه های پارسی امروزی اصلن در گذشته وجود نداشته اند ! مانند پیامك .
و همان طور كه بسیاری از واژه های عربی از یاد رفته اند ، بقیه شان هم فراموش میشوند و با واژه های تازه جایگزین میشوند منتها زمان لازم دارد و یكشبه خبری نمیشود . پارسی همین امروز نسبت به پارسی ٣٠ سال پیش بسیار پالایش شده تر است ، قطعن پارسی ٣٠ سال آینده از مال امروز پالایش شده تر خواهد بود .
Ouroboros نوشته: پارسی‌نویسی کاریست...
...
بله ؛
بیشینه آثار ادبی و ستُرگ ما فارسی است ؛ تازی زدایی چیزی بیشتر از کمرنگ کردن تدریجی آنان نیست ؛
بینگارید همه مردم پارسی بگویند ؛ آنگاه نوادگان ما چگونه حافظ و سعدی بخوانند ؟
پارسی گویان هیچ فرنود استواری جز مشتی آوند پوچ و تهی که بیشتر جنبه ی برچسب "ما فرهیخته ایم" را ندارند ؛

چرا زبان ما زبان شعر و سرود و زیبایی ست ؟
برای اینکه زبان نیایی ما به خودی خود توانایی زایش بالایی دارد ؛ و آمیخته شدنش با عربی بر این نیرو افزوده و این زبان را پرمایه و درخور شعر و آواز ساخته است ؛
دستگاه واژه سازی زبان ما با آمایش زبان عربی توانی بیش از اندازه یافته است ؛
و این همان چیزی ست که حد و مرزه فصاحتِ آثار ادبی مان را بی کرانه ساخته است ؛

sonixax نوشته: یعنی در ایران در محاوره مردم از رنگین كمان استفاده نمیكنند و میگو یند قوس قزح !!!
یا به جای گذشته از واژه ماضی استفاده میكنند ، یا مثلن میگویند رفتیم عدلیه ! یا به جای یا خدا میگوین یا رب !!!!

گفتم بیشینه ؛ مثلاً ما در ریاضیات چیزی به نام درازا و ژرفا ( پهنه و بلندا و گنجا و ... ) نداشتیم ؛ تنها طول و عمق ( مساحت و ارتفاع و حجم و...) بودند !

Mehrbod نوشته: در کنار اینها جا نیافتاد هم جا نیافتاد. من که خوشی خودم از پارسی را گرفته‌‌ام، امروزیان و آیندگان
هم اگر خواستند در زندگی کامیار باشند باید در بهکرد و پیشرفت زبانشان بکوشند، نخواستند هم دیگر گناه ما نیست

پارسی گویی سره چه بهکردی دارد ؟ هیچ ؛ تنها پس رفت است
Ouroboros نوشته: پارسی‌نویسی کاریست درخور توجه و عنایت که به گستره‌ی لغات این زبان می‌افزاید، اینکه برای بسیاری چیزها چند واژه‌ که بیشینه‌ی مردم با آنها آشنا هستند وجود داشته باشد ویژگی ِ بدی نیست، اما تبدیل کردن آن به رسالتی ایدئولوژیک و تکفیر آنها که به پیروی از شما سره‌نویسی نمی‌کنند، یا هر نوعی از تلاش برای «عربی‌زدایی» و خالی کردن فارسی از چهارده قرن تجربه‌ی مکتوب، متشکل از برجسته‌ترین متون ادبی، فرهنگی و هنری ِ تاریخ بلاهتی‌ست درخور خنده. نه فقط زبان برجسته‌ترین بزرگان ادبیات این کشور فارسی(و نه پارسی)بوده، بلکه همه‌ی پویایی زبان ما برآمده از همین قابلیت جذب و هضم ِ لغات بیگانه درخود، بدون از دست دادن توانایی‌های پیشتر موجود در آنست. مدافعان جنبش تازه‌پای ِ عربی‌زدایی باید برای ما توضیح بدهند بازگشتن به زبانی مرده که چند ده قرن از هر پیشرفت و ایده‌ و چیز جدیدی که وارد زبان شده محروم بوده و به فراموشی سپردن زبان حافظ و سعدی و مولانا چگونه بناست به پیشرفت‌های مورد ادعای ایشان یاری برساند و یا به مهار زبان‌پریشی موجود در میان ایرانیان منتج بشود؟! و دیگر اینکه چه امتیاز ویژه‌ای برای سره‌نویسی هست که زبان فارسی ِ کنونی فاقد آنست، و مشتی واژگان من‌درآوردی یا منسوخ می‌توانند آن فقدان را بزدایند؟

روی هم رفته نوشته‌ات این چند تا نکته را میخواست برساند امیر جان:
1. چون ادبسار گذشته‌امان عربی هم داشته، پس نباید آنرا دور بریزیم، اگر نه ادبسارمان سست میشود.
2. زبان پویا است، باید پذیرای دادوستد فرهنگی و واژگان بود.


هر دوی اینها + 5 باره دیگر بخوبی بدست سرور مزدک پیشتر پاسخ داده شده‌اند:


ساختارشناسی زبان پارسیک - صفحه 2
نقل قول:هفت فرنود مهادین (دلیل اصلی) ناسازگاران با پاكسازی زبان پارسی
١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج تنها پیوند میان مردم است.
٢- زبان پاك و سره هیچ جای جهان نداریم و داشتن وام واژه یك چیز بهنجار است
۳- نیمی از زبان انگلیسی وام واژه است ولی زبان انگلیسی بسیار كامیاب هم هست.
۴- زبان "فارسی" به انگیزه ی واژه های عربی ، زبانی فاخر است و بی آنها، لخت و برهنه و "الكن" !
۵- زبان پارسی سره خنده دار و ریشخندی است(مسخره است)
۶- زبان چون پویاست، ، پس ولش كنیم كه واژه ها با روند "طبیعی" بیایند و بروند.
۷- زبان در پیشرفت ویا واپس ماندگی گویندگان آن زبان، هنود (تاثیر) ندارد
...
Alice نوشته: بله ؛
بیشینه آثار ادبی و ستُرگ ما فارسی است ؛ تازی زدایی چیزی بیشتر از کمرنگ کردن تدریجی آنان نیست ؛
بینگارید همه مردم پارسی بگویند ؛ آنگاه نوادگان ما چگونه حافظ و سعدی بخوانند ؟
پارسی گویان هیچ فرنود استواری جز مشتی آوند پوچ و تهی که بیشتر جنبه ی برچسب "ما فرهیخته ایم" را ندارند ؛

نقل قول:یكی دیگر از سفسته های دشمنان پارسی سازی این است كه گویا با پارسی سازی، حافظ و خیام (!) و سعدی و .. را از دست می دهیم چون آنها چند درسدی واژگان تازی بكار برده اند كه یاوه ای بیش نیست. هم اكنون هم برای خواندن سعدی نیاز به واژه نامه است. پارسی سازی ، كنار نهادن واژگان تازی، در گفتار روزانه و در دانش و فرهنگ و نوشتار است و نه ناروا (ممنوع) كردن آن . روشن است كه كسی كه فقه می خواند بخواند، یا چامه های پر از واژگان عربی، میتواند این واژگان را برای كار خودش یاد بگیرد. نه اینكه به وارونه، به انگیزه ی اینگونه كاربرد های اندك مانند فقه و چند تا دیوان، زبان پارسی را از مدرن شدن و زایا شدن بازداریم. در كشور های اروپایی هم ادبسار "كلاسیك" كه واژه های كهن لاتین و .. دارد، جای خودش را نسكخانه ها و موزه ها دارد و كسی را از خواندن آنها بازنداشته اند. روشن است كه اگر اندیشه ی درخشانی در دیوان ها باشد، خود بخود رو میاید و بر سر زبانهاست، هرچند كه واژگان تازی در ان بكار رفته باشد، وگرنه نمی توان مرده را بزور زنده نگه داشت.



Alice نوشته: چرا زبان ما زبان شعر و سرود و زیبایی ست ؟
برای اینکه زبان نیایی ما به خودی خود توانایی زایش بالایی دارد ؛ و آمیخته شدنش با عربی بر این نیرو افزوده و این زبان را پرمایه و درخور شعر و آواز ساخته است ؛
دستگاه واژه سازی زبان ما با آمایش زبان عربی توانی بیش از اندازه یافته است ؛
و این همان چیزی ست که حد و مرزه فصاحتِ آثار ادبی مان را بی کرانه ساخته است ؛

دروغه.
ما چیزی به نام وامواژه داریم که از دادوستد فرهنگی میاید، چیزی هم به نام "زورواژه" داریم که از زبان بیگانه خود را به واژگان خودی زورچپان میکند.

مگر ما واژه برای درود و بدرود و روز خوش و روزگارتان نیک و بامداد نداشته‌ایم که بجایش سلام و خدافظ و وقت بخیر و صبح آمده‌اند؟ پس
این چه جور توان گرفتنی است که خودی را می‌ویراند و بجای آن مینشیند؟ بیشتر که به تازش و تهاجم میخورد؟

بیخود که به عربی تازی (تازیک) نمیگویند! E402



Alice نوشته: گفتم بیشینه ؛ مثلاً ما در ریاضیات چیزی به نام درازا و ژرفا ( پهنه و بلندا و گنجا و ... ) نداشتیم ؛ تنها طول و عمق ( مساحت و ارتفاع و حجم و...) بودند !

برای همین هم هست که در دانش هیچ پخی نیستیم. من هنوز هم در دریافت متساوی الاضلاع و نمیدانم راس و اینها دشواری دارم.
به امید اسپاگتی، زیر سایه پارسی اینها هم درست میشود.



Alice نوشته: پارسی گویی سره چه بهکردی دارد ؟ هیچ ؛ تنها پس رفت است

اینجا پاسخ داده شده: ساختارشناسی زبان پارسیک - صفحه 2


واژه‌ای به نام هوهسته که در زبان پارسی کهن نیست، ولی برای "Eukarya" برساخته شده و بخوبی هم کار میکند.
این دیگه چه جور پسرفت پیشرفته‌ای است آلیس جان؟ :e405:
Mehrbod نوشته: روی هم رفته نوشته‌ات این چند تا نکته را میخواست برساند امیر جان:

1. چون ادبسار گذشته‌امان عربی هم داشته، پس نباید آنرا دور بریزیم، اگر نه ادبسارمان سست میشود.
2. زبان پویا است، باید از دادوستد فرهنگی و واژگان پیشواز


هر دوی اینها + 5 باره دیگر بخوبی بدست سرور مزدک پیشتر پاسخ داده شده‌اند:
:e420:
تقلیل دادن ِ توأم با تحریف ِ نوشته‌ی دیگران به دو خط، و سپس ادعای اینکه این دو خط قبلا پاسخ گرفته‌اند و ایراداتی که می‌گویی دیگر وارد نیستند و ... نوشته‌ی من همان بود که نوشتم مهربد گرامی، و تفاوتی هست بنیادین میان «نباید تغییر بدهیم» با «چرا باید تغییر بدهیم» ..

نقل قول:واژه‌ای به نام هوهسته که در زبان پارسی کهن نیست، ولی برای "Eukarya" برساخته شده و بخوبی هم کار میکند.
این دیگه چه جور پسرفت پیشرفته‌ای است آلیس جان؟
چالش اینست که از روی شکم‌درد باید بجای یوکاریوت که واژه‌ای مانوس، دقیق و عینی‌ست بگوییم «هوهسته‌ای» و خودمان را مچل بکنیم یا از روی سردرد؟ اگر زبان هدفی بجز انتقال معنا ندارد، اصالت با واژه‌های بیشتر شناخته شده‌ است. فقط یک تبصره در اینباره برای من پذیرفتنی‌ست، زمانی‌ که معادل احتمالی ِ مایه‌ی تدقیق معنا می‌شود، مثلا فرگشت بجای تکامل، که اینجا هم دخیل کردن وابستگی‌های ایدئولوژیک بی‌معناست، و کاربرد تطور بجای تکامل نیز همان کارکرد را خواهد داشت.
درود به دوستان گرامی و به طور خاص بانو آلیس که به نظرم فکر میکرد من از این بچه مثبت هایی هستم که هر شب باید سر وقت برم لالاE105
Ouroboros نوشته: تقلیل دادن ِ توأم با تحریف ِ نوشته‌ی دیگران به دو خط، و سپس ادعای اینکه این دو خط قبلا پاسخ گرفته‌اند و ایراداتی که می‌گویی دیگر وارد نیستند و ... نوشته‌ی من همان بود که نوشتم مهربد گرامی، و تفاوتی هست بنیادین میان «نباید تغییر بدهیم» با «چرا باید تغییر بدهیم» ..

نوشته شما چیزی بیشتر از همان اگر پارسی سخن بگوییم "حافظ و .. " از دست میروند نبود!

Ouroboros نوشته: پارسی‌نویسی کاریست درخور توجه و عنایت که به گستره‌ی لغات این زبان می‌افزاید، اینکه برای بسیاری چیزها چند واژه‌ که بیشینه‌ی مردم با آنها آشنا هستند وجود داشته باشد ویژگی ِ بدی نیست،

همسو (موافق)



Ouroboros نوشته: اما تبدیل کردن آن به رسالتی ایدئولوژیک و تکفیر آنها که به پیروی از شما سره‌نویسی نمی‌کنند،

وابسته به ما نیست 39


Ouroboros نوشته: یا هر نوعی از تلاش برای «عربی‌زدایی» و خالی کردن فارسی از چهارده قرن تجربه‌ی مکتوب، متشکل از برجسته‌ترین متون ادبی، فرهنگی و هنری ِ تاریخ بلاهتی‌ست درخور خنده.

پاسخ:
Mazdak نوشته:
۴- زبان "فارسی" به انگیزه ی واژه های عربی ، زبانی فاخر است و بی آنها، لخت و برهنه و "الكن" !---
پاسخ:---
فردوسی با سرودن شاهنامه پاسخی در خور به این سخن بیهوده داده است، با كمترین كاربرد واژه های تازی، بالاترین شاهكار زبان پارسی را آفریده كه سرشار از پنداره و گوهر است. رودكی و بلعمی و دیگران هم نوشته های پارسی كمابیش سره دارند كه گویایی توانایی زبان پارسی بوده. ولی گروهی تازی پرست و شیفتگان به دشمنان پیروزمند ، جامه ی باشكوه خودی زبان پارسی را از تنش درآوردند و جامه ی بیگانه ی تازی را بر او پوشانیدند. ( چرا كه از دید روانی، مردم شكست خورده، دشمن پیروزمند را در روان ناخودآگاه خود برتر از خود دانسته و میكوشند خود را به آنها ببندند، كه این هم همواره بجا نیست.)
آماج ما هم بیرون كردن این جامه ی ناجور و ناروا و بدرد نخور بیگانه است كه ما پس از پوشیدن آن، هیچ دستاورد اندیشه و دانش و فند و .. نداشته ایم كه شایان یادآوری باشد و جز آفتابه به جایی نرسیده ایم، چنان كه میبینید، و پوشانیدن دوباره ی جامه ی خودمان است كه با آن، برترین اندیشه ها از "منشور حقوق بشر" كوروش و خردگرایی زرتشت گرفته تا سوسیالیسم مزدك و اندیشه ی مانی و پند بزرگمهر و دانشگاه گـُندی شاپور و شاهنامه را پدید آورده و هزار سال، همواره یكی از دو كشور نیرومند جهان، در كنار یونان/روم بودیم.
پس اینهم باز سخن بیهوده ی كسانی است كه شیفته ی این جامه ی بیگانه اند و چنان می نمایند كه ما پیش از این وام جامه ی زورچپان، برهنه و بی زبان ( عجمی و الكن!) بوده ایم.
--٢-ب--
با پارسی سازی، حافظ و خیام را از دست میدهیم !؟
یكی دیگر از سفسته های دشمنان پارسی سازی این است كه گویا با پارسی سازی، حافظ و خیام (!) و سعدی و .. را از دست می دهیم چون آنها چند درسدی واژگان تازی بكار برده اند كه یاوه ای بیش نیست. هم اكنون هم برای خواندن سعدی نیاز به واژه نامه است. پارسی سازی ، كنار نهادن واژگان تازی، در گفتار روزانه و در دانش و فرهنگ و نوشتار است و نه ناروا (ممنوع) كردن آن . روشن است كه كسی كه فقه می خواند بخواند، یا چامه های پر از واژگان عربی، میتواند این واژگان را برای كار خودش یاد بگیرد. نه اینكه به وارونه، به انگیزه ی اینگونه كاربرد های اندك مانند فقه و چند تا دیوان، زبان پارسی را از مدرن شدن و زایا شدن بازداریم. در كشور های اروپایی هم ادبسار "كلاسیك" كه واژه های كهن لاتین و .. دارد، جای خودش را نسكخانه ها و موزه ها دارد و كسی را از خواندن آنها بازنداشته اند. روشن است كه اگر اندیشه ی درخشانی در دیوان ها باشد، خود بخود رو میاید و بر سر زبانهاست، هرچند كه واژگان تازی در ان بكار رفته باشد، وگرنه نمی توان مرده را بزور زنده نگه داشت.
-----------



Ouroboros نوشته: نه فقط زبان برجسته‌ترین بزرگان ادبیات این کشور فارسی(و نه پارسی)بوده، بلکه همه‌ی پویایی زبان ما برآمده از همین قابلیت جذب و هضم ِ لغات بیگانه درخود، بدون از دست دادن توانایی‌های پیشتر موجود در آنست.

پاسخ پویایی زبان و وام‌واژگان:
Mazdak نوشته:
پاسخ:
وام واژه، چنان كه از نامش پیداست، واژه ای بوده كه یك زبان نداشته و ناچار آنرا وام گرفته، آنهم از راه داد و ستد فرهنگی و دانشیك و فندی. مانند تلویزیون، كامیون، سماور، ...
واژه ای كه جای یك واژه همسان را گرفته باشد ( مانند تشكر كه جای سپاس را گرفته و این واژه را بیرون كرده) وام واژه نیست و از راه دادو ستد فرهنگی هم نیامده، بساكه زورواژه است كه با شمشیر آمده و با زبان و كلك چاپلوسان بیگانه پرست گسترش یافته.
از این گذشته، ۷۰% زبان ما واژه های تازی اند، پس این دیگر داد و ستد فرهنگی نبوده، "یورش" بیابانی بوده است.
پس این سخن هم سفسته ی سنجش نابرابر ( قیاس مع الفارق) است.



Ouroboros نوشته: مدافعان جنبش تازه‌پای ِ عربی‌زدایی باید برای ما توضیح بدهند بازگشتن به زبانی مرده که چند ده قرن از هر پیشرفت و ایده‌ و چیز جدیدی که وارد زبان شده محروم بوده و به فراموشی سپردن زبان حافظ و سعدی و مولانا چگونه بناست به پیشرفت‌های مورد ادعای ایشان یاری برساند و یا به مهار زبان‌پریشی موجود در میان ایرانیان منتج بشود؟!

همان بند 4 که بالا پاسخ داده شد.



Ouroboros نوشته: و دیگر اینکه چه امتیاز ویژه‌ای برای سره‌نویسی هست که زبان فارسی ِ کنونی فاقد آنست، و مشتی واژگان من‌درآوردی یا منسوخ می‌توانند آن فقدان را بزدایند؟

Mazdak نوشته:
١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج تنها پیوند میان مردم است:---
پاسخ:---
آماج یك حاجی، رفتن به مكه است. او هم میتواند از هواپیما و هم از شتر برای اینكار بهره بجوید، هر دوی این ابزار، او را به مكّه می رسانند. پس آیا آن دو ابزار یكسان و هم ارزش اند؟ پاسخ، نه می باشد. در باره ی زبان ها هم همین سخن رواست. كارآیی و توانایی رسانه ای و پرمایگی و آسانی و یا سختی ، زیبایی و .. هر زبانی برابر زبان دیگر نیست. پس این گزاره كه " زبان زبان است، چه این و چه آن" یك سفسته بیش نیست، چرا كه ویژگیهای مهند زبانها را به فراموشی میسپارد. مانند اینكه بگوییم كه موش و نهنگ (وال) یكسان هستند چون هر دو بچه میزایند.



Ouroboros نوشته: چالش اینست که از روی شکم‌درد باید بجای یوکاریوت که واژه‌ای مانوس، دقیق و عینی‌ست می‌باید بگوییم «هوهسته» و خودمان را مچل بکنیم یا از روی سردرد؟ اگر زبان هدفی بجز انتقال معنا ندارد، اصالت با واژه‌های بیشتر شناخته شده‌ است. فقط یک تبصره در اینباره برای من پذیرفتنی‌ست، زمانی‌ که معادل احتمالی ِ مایه‌ی تدقیق معنا می‌شود، مثلا فرگشت بجای تکامل، که اینجا هم دخیل کردن وابستگی‌های ایدئولوژیک بی‌معناست، و کاربرد تطور بجای تکامل نیز همان کارکرد را خواهد داشت.

خب این دیگر دشواری ما نیست این وندها (affixes) را کسی نمیداند و ج.ا. آموزش نمیدهد.

"هو" پیشوند نیک/خوب است، مانند:
هو+منش -> هومن: کسی که منش نیک دارد.
دُژ+منش -> دشمن: کسی که بدمنش است.

هسته هم که روشن است، پس Eu+karyote بزیبایی هر چه بیشتر میشود هو+هسته.

بفرمایید ما برای چه باید این واژه زمخت "یوکاریوت" که هیچ چَمی ندارد و هیچ چیزی به ذهن نمیاورد را، در برابر واژه زیبایی همچون «هوهسته» فرابگیریم!؟


بماند که چندینه بستن آن هم روال ندارد:
تنها: Eukaryote
چندینه: Eukarya !!

هنگامیکه واژه زیبای برساخته با زبان مادری‌امان:
تنها: هوهسته
چندینه: هوهسته‌ها / هوهستگان.
Mehrbod نوشته: یكی دیگر از سفسته های دشمنان پارسی سازی این است كه گویا با پارسی سازی، حافظ و خیام (!) و سعدی و .. را از دست می دهیم چون آنها چند درسدی واژگان تازی بكار برده اند كه یاوه ای بیش نیست. هم اكنون هم برای خواندن سعدی نیاز به واژه نامه است. پارسی سازی ، كنار نهادن واژگان تازی، در گفتار روزانه و در دانش و فرهنگ و نوشتار است و نه ناروا (ممنوع) كردن آن

مگر ما بیماریم در محاوره از واژگان زیبا و دلنشین ادبسارمان چون بوستان و گلستان ؛ دیوان حافظ ؛ دیوان غزلیات کبیر ؛ از نسک های فیه مافیه و مکاتیب ؛ مجالس سبعه و دیگر آثار منثور و چامه های بزرگان سود نبریم ؟

Mehrbod نوشته: روشن است كه كسی كه فقه می خواند بخواند، یا چامه های پر از واژگان عربی، میتواند این واژگان را برای كار خودش یاد بگیرد. نه اینكه به وارونه، به انگیزه ی اینگونه كاربرد های اندك مانند فقه و چند تا دیوان، زبان پارسی را از مدرن شدن و زایا شدن بازداریم.

چندتا دیوان ؟ همین ؟
چه نیازی به مدرن شدن زبان پارسی است ؟ جز اینکه سرور مزدک مخالف سر سخت دین و تازیان هستند و همین پارسی گویی وی نیز از روی دین ستیزی است و اگر باهوش باشید پی می برید که این همه پارسی گویی بیهوده نیست ؛
فراموشم نمی شود که ایشان حتی توهین هایشان نیز با برنامه ریزی و هدف بود ؛ چه رسد به این همه پارسی گویی !

Mehrbod نوشته: مگر ما واژه برای درود و بدرود و روز خوش و روزگارتان نیک و بامداد نداشته‌ایم که بجایش سلام و خدافظ و وقت بخیر و صبح آمده‌اند؟ پس
این چه جور توان گرفتنی است که خودی را می‌ویراند و بجای آن مینشیند؟ بیشتر که به تازش و تهاجم میخورد؟

توان زایش و زایندگی را افزوده و زبان را به معنای واقعی پرمایه ساخته است ؛ این یعنی زبان به راحتی نرمشپذیر است و می شود زبان سرود و آواز ؛ چنانکه می بینیم !

Mehrbod نوشته: برای همین هم هست که در دانش هیچ پخی نیستیم. من هنوز هم در دریافت متساوی الاضلاع و نمیدانم راس و اینها دشواری دارم.

در اینجا جایگزین ساختن مناسب است ؛
برای درک بهتر مفاهیم ریاضی ؛ مثلاً جایگزین مساحت بهتر است بگوییم پهنه ؛ این کار نیکوست !
Alice نوشته: مگر ما بیماریم در محاوره از واژگان زیبا و دلنشین ادبسارمان چون بوستان و گلستان ؛ دیوان حافظ ؛ دیوان غزلیات کبیر ؛ از نسک های فیه مافیه و مکاتیب ؛ مجالس سبعه و دیگر آثار منثور و چامه های بزرگان سود نبریم [؟

خوب بکنید، ما هم واژگان پارسی را زیوانده (زنده کرده!) و برابرهای دانشیک میدهیم. تاکنون هم که به مهر اسپاگتی کامیار بوده‌ایم E402




Alice نوشته: چندتا دیوان ؟ همین ؟
چه نیازی به مدرن شدن زبان پارسی است ؟ جز اینکه سروز مزدک مخالف سر سخت دین و تازیان هستند و همین پارسی گویی وی نیز از روی دین ستیزی است و اگر باهوش باشید پی می برید که این همه پارسی گویی بیهوده نیست ؛
فراموشم نمی شود که ایشان حتی توهین هایشان نیز با برنامه ریزی و هدف بود ؛ چه رسد به این همه پارسی گویی !

برنامه‌ریزی که گناه نیست. ایشان هم خردگرایی پیشرو بوده و کارهایشان روی برنامه و آماجمند است.
نه ما و نه مزدک نیز هیچکدام مخالف تازیان (عربها) نیستیم! مخالف تازش و زبان تازیک هستیم.




Alice نوشته: توان زایش و زایندگی را افزوده و زبان را به معنای واقعی پرمایه ساخته است ؛ این یعنی زبان به راحتی نرمشپذیر است و می شود زبان سرود و آواز ؛ چنانکه می بینیم !

یکی از این گزاره‌های پر سرود و آواز (که راستی 100% عربیست) 4 :

استعمال دخانیات اکیدا ممنوع

استعمال: ؟؟؟ مستعمل؟ کهنه است یا "عمل" یا چه؟
دخانیات: این میباید چندینه دخان (دود) باشد یا همچین چیزی؟
اکیدا: اکیدی که برواژه (adverb) شده؟
..

برابر پارسی: دود نکنید.


21
Mehrbod نوشته: یکی از این گزاره‌های پر سرود و آواز (که راستی 100% عربیست) :

استعمال دخانیات اکیدا ممنوع

استعمال: ؟؟؟ مستعمل؟ کهنه است یا "عمل" یا چه؟
دخانیات: این میباید چندینه دخان (دود) باشد یا همچین چیزی؟
اکیدا: اکیدی که برواژه (adverb) شده؟
..

برابر پارسی: دود نکنید.

نخست اینکه استعمال دخانیات اکیداً ممنون به نگرم تاثیر بیشتری دارد ؛
دوماً ؛ فردید من زبان سرود و آواز بود ؛
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق ؛ تا بگویم شرح درد اشتیاق
این را با همین آهنگ زیبا به پارسی سره برگردانید ،
می بینید که نمی شود !
پس پرباری زبان یکی از ارکان شعر و سرود است که فارسی معیار براستی اینگونه است ؛

دیگر گفتارم را نیز پاسخ موجهی نداید ؛