آنارشی جان من دربارهی زندگی شخصی خودم که نباید به شما بازجویی پس بدهم..
ایران هم برای من خیلی بهتر از اروپاست. من آنزمان هم که میرفتم اینرا میدانستم(بار اولم که نبود)، ولی خب گمان میکردم اینبار دیگر بزرگتر هستم و میتوانم یک تعادلی میان زندگی در غرب و شخصیت خودم برقرار بکنم. ولی چنان نشد و طبع راحتطلب من غالب شد.. متاسفم که این با تصویر ذهنی شما از امیر چندان همخوانی ندارد، من گمان میکنم این لحن نا امید بیشتر ارتباطی با علاقهی تازهای در خودتان به مهاجرت داشته باشد؟ هیچکس اینجا برای تخصص، هوشمندی و کوشایی شما ارزشی قائل نیست و گمان میکنید آنطرف قدرتان را خواهند دانست؟ درست گمان میکنید، آنجا ارزش شما خیلی بالاتر از اینجا خواهد بود، اگر چنان ارزشی را بخواهید.. اما من شاهی در دوزخ را به بندگی در بهشت ترجیح میدهم! :e057:
Ouroboros نوشته: آنارشی جان من دربارهی زندگی شخصی خودم که نباید به شما بازجویی پس بدهم..
یعنی من هم شدم حسین بازجو :e407: ؟ شانس آوردی با بازجوی مهربانی طرف حساب شدی
!!
جدا از شوخی ، قصد کنکاش در مسائل شخصی شما رو نداشتم ... فقط این تغییر حالات و نظرات افراد برای من جالبه !!
یک بخشی هم تعجب من از این بود که در یکی از آزادترین کشورهای دنیا زندگی میکردم و بی خبر بودم
!!
Ouroboros نوشته: ایران هم برای من خیلی بهتر از اروپاست. من آنزمان هم که میرفتم اینرا میدانستم(بار اولم که نبود)، ولی خب گمان میکردم اینبار دیگر بزرگتر هستم و میتوانم یک تعادلی میان زندگی در غرب و شخصیت خودم برقرار بکنم. ولی چنان نشد و طبع راحتطلب من غالب شد.. متاسفم که این با تصویر ذهنی شما از امیر چندان همخوانی ندارد، من گمان میکنم این لحن نا امید بیشتر ارتباطی با علاقهی تازهای در خودتان به مهاجرت داشته باشد؟ هیچکس اینجا برای تخصص، هوشمندی و کوشایی شما ارزشی قائل نیست و گمان میکنید آنطرف قدرتان را خواهند دانست؟ درست گمان میکنید، آنجا ارزش شما خیلی بالاتر از اینجا خواهد بود، اگر چنان ارزشی را بخواهید.. اما من شاهی در دوزخ را به بندگی در بهشت ترجیح میدهم! :e057:
علاقه تازه ای که نیست امیر جان ... من دیدگاه کاملا ایده آلی به غرب و زندگی در اونجا ندارم اما میدونم با این روحیه فرزام گرای فعلیم ، تحمل اینکه هر ننه قمر بی سواد بی تخصصی بیاد برای ما تعیین تکلیف کنه برام بسیار سخته !!
با عرض معذرت ایران تقریبا شرایط یک طویله بسیار بزرگ رو داره که هر کس مشغول به کار خودش هست و اصولا مهم نیست که اوضاع چطور پیش میره و نتیجه ای حاصل میشه ...
من چه از ایران برم چه بمونم ، نظرم همین هست ...
من به چندین دلیل دیگه نمیتونم ایران زندگی کنم! یکی اینکه تحمل بعضی رفتار مردم رو ندارم ، دوما اینکه من همیشه ایران سختی کشیدم و خاطره خوبی ندارم که بخواهم دوباره اون رو تکرار کنم! سوماً اینکه ۹۰% خانواده و فامیل من دیگه ایران نیستند و من در ایران تنها خواهم بود! دلیل دیگه اینکه الان زندگی خوبی دارم و دیگر هیچ احساس ناسیونالیستی آنچنانی در مورد ایران در من باقی نمانده است که برای آن دلم تنگ شوند!
Anarchy نوشته: یعنی من هم شدم حسین بازجو :e407: ؟ شانس آوردی با بازجوی مهربانی طرف حساب شدی !!
جدا از شوخی ، قصد کنکاش در مسائل شخصی شما رو نداشتم ... فقط این تغییر حالات و نظرات افراد برای من جالبه !!
یک بخشی هم تعجب من هم از این بود که در یکی از آزادترین کشورهای دنیا زندگی میکردم و بی خبر بودم !!
علاقه تازه ای که نیست امیر جان ... من دیدگاه کاملا ایده آلی به غرب و زندگی در اونجا ندارم اما میدونم با این روحیه فرزام گرای فعلیم ، تحمل اینکه هر ننه قمر بی سواد بی تخصصی بیاد برای ما تعیین کنه برام بسیار سخته !!
با عرض معذرت ایران تقریبا شرایط یک طویله بسیار بزرگ رو داره که هر کس مشغول به کار خودش هست و اصولا مهم نیست که اوضاع چطور پیش میره و نتیجه ای حاصل میشه ...
من چه از ایران برم چه بمونم ، نظرم همین هست ...
آنارشی جان همه چیز بستگی به چیزی دارد که شما از زندگی میخواهید. من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم. کاری بسیار برجسته و والا با درآمدی متوسط در آنجا پیدا کردم، تقریبا جای پای خود را محکم کرده بودم، و همه چیز به خوبی پیش میرفت که ناگهان، یا شاید هم آرامآرام، تصمیم من به بچهدار شدن از بین رفت. و دیگر دلیلی برای آنجا ماندن نداشتم. اینست که به ایران برگشتم و یک زندگی نه چندان مولد یا مفیدی پیش گرفتم که به خودم لذت میدهد.
بله ایران هرج و مرج مطلق است و هیچ آیندهای از نظر اجتماعی ندارد، اما به من چه؟ من هرج و مرج دوست دارم.
Ouroboros نوشته: آنارشی جان همه چیز بستگی به چیزی دارد که شما از زندگی میخواهید. من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم. کاری بسیار برجسته و والا با درآمدی متوسط در آنجا پیدا کردم، تقریبا جای پای خود را محکم کرده بودم، و همه چیز به خوبی پیش میرفت که ناگهان، یا شاید هم آرامآرام، تصمیم من به بچهدار شدن از بین رفت. و دیگر دلیلی برای آنجا ماندن نداشتم. اینست که به ایران برگشتم و یک زندگی نه چندان مولد یا مفیدی پیش گرفتم که به خودم لذت میدهد.
بله ایران هرج و مرج مطلق است و هیچ آیندهای از نظر اجتماعی ندارد، اما به من چه؟ من هرج و مرج دوست دارم.
من بیشتر از اینکه نگران بچه دار شدن در ایران باشم ، نگران زندگی خودم هستم :e407: !! صد البته من با دیدن هر نوزادی که به دنیا میاد دچار غم عمیقی میشم ... از اینکه چطور به زودی مورد مغزشویی واقع میشه و شاید اون اندازه خوش شانس نباشه که بتونه از چنگال این مهملات خلاص بشه ...
ولی واقعا کی میدونه دقیقا چی از زندگیش میخواد ؟ با توجه به اینکه با گذر زمان ذهن انسان هم تغییر میکنه و عافیت اندیش تر میشه
!!
Ouroboros نوشته: من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم.
گهتست:
نگاش کن، با این سن و سالش به جای اینکه دیگه تشکیل خونواده بده و پدر "فراهمکننده" و سربه زیر باشه تازه معرکه گرفته و مثل پسربچهها دختربازی میکنه! :e416:
Alice نوشته: با این سن و سالش
مگه چند سالشه؟
ولی خب من مخالف تشکیل خانواده و خصوصن مخالف بچه دار شدنم
kourosh_bikhoda نوشته: مگه چند سالشه؟
ه م م م م! با عرض شرمندگی «سی» سال. :e108:
البته شرمندگی بابت دختربازی!
Alice نوشته: ه م م م م! با عرض شرمندگی «سی» سال. :e108:
البته شرمندگی بابت دختربازی!
مرد تا ٥٠ سالگی هنوز جا دارد, این دخترها هستند ٣٠ سالگی ترشیده میشوند (;
Mehrbod نوشته: مرد تا ٥٠ سالگی هنوز جا دارد, این دخترها هستند ٣٠ سالگی ترشیده میشوند (
آه بله.اگر مردان آنهم مردانی مسئول از ترس بچه دار شدن و اینکه چه خواهد شد به فکر مهاجرت می افتند زنان هر روزی که سنشان بالاتر میرود خوف برشان میدارد که با انگ ترشیدگی چه کنند
من نمیدانم این مسئله به این حد که در ایران مهم است در غرب هم مهم است یا نه.اما در ایران حتی اگر بهترین موقعیت شغلی و مالی و ظاهری را داشته باشید اگر بی همسر باشید قطعا یک زن ترشیده ی ناخواستنی هستید!