رویا نوشته: رویا 83
هممیهن هم که هیچ پستی نزدهاید رویا جان! (((:
Mehrbod نوشته: هممیهن هم که هیچ پستی نزدهاید رویا جان! (((:
چرا اونجا کم و بیش پست میزدم اما همون موقع ها
خیلی وقته اونجا هم نرفتم
رویا نوشته: چرا اونجا کم و بیش پست میزدم اما همون موقع ها
خیلی وقته اونجا هم نرفتم
خب پس خوش باز آمدید!
بکوشید در گفتگوها نیز همراه شوید تا ما هم هر چه بیشتر با شما آشنا شویم رویا جان, اگرنه من
هم بمانند دوست امان [MENTION=31]Anarchy[/MENTION] باید چند باریکهای خوب میاندیشیدم تا شما را به یادآورم!
پ.ن.
اگر لغزش نکنم شما هم ایران نبودید؟
پارسیگر
Mehrbod نوشته: خب پس خوش باز آمدید!
بکوشید در گفتگوها نیز همراه شوید تا ما هم هر چه بیشتر با شما آشنا شویم رویا جان, اگرنه من
هم بمانند دوست امان @Anarchy باید چند باریکهای خوب میاندیشیدم تا شما را به یادآورم!
پ.ن.
اگر لغزش نکنم شما هم ایران نبودید؟
پارسیگر
اخه من مثل شما زیاد چیزی در مورد بحث هایی که میشه نمی دونم به خاطر همین وقتی چیزی نمی دونم نظری هم نمی دم اما با حرفهای شما موافقم
بله من ایران نیستم انگلیس هستم(جالبه که این یادتون بود):e057:
رویا نوشته: اخه من مثل شما زیاد چیزی در مورد بحث هایی که میشه نمی دونم به خاطر همین وقتی چیزی نمی دونم نظری هم نمی دم اما با حرفهای شما موافقم
تا زمانیکه سخن نگویید که نمیگیرید کجا لغزش دارید.
من هم بیشتر از ٦٠% نوشتههایِ پیشینم را که میخوانم بیخود و نادرست به چشمم میایند و بیگمان
اینهایی که اکنون مینویسم هم درستِ درست نیستند, ولی با همین نوشتن گرفتن بازخورد دیگران یک چیزهای خوبی
هم دربارهیِ خودمان میاموزیم, هم گفتگویهایِ انجام شده و در گذر زمان لغزشهای کمتر و کمتری خواهید داشت.
رویا نوشته: بله من ایران نیستم انگلیس هستم(جالبه که این یادتون بود):e057:
آری, چون خود ام انگلیس هستم! (:
Mehrbod نوشته:
تا زمانیکه سخن نگویید که نمیگیرید کجا لغزش دارید.
من هم بیشتر از ٦٠% نوشتههایِ پیشینم را که میخوانم بیخود و نادرست به چشمم میایند و بیگمان
اینهایی که اکنون مینویسم هم درستِ درست نیستند, ولی با همین نوشتن گرفتن بازخورد دیگران یک چیزهای خوبی
هم دربارهیِ خودمان میاموزیم, هم گفتگویهایِ انجام شده و در گذر زمان لغزشهای کمتر و کمتری خواهید داشت.
آری, چون خود ام انگلیس هستم! (:
درسته
جالب شد اخه من فکر میکردم شما آلمان هستید
رویا نوشته: یعنی منو نشناختید یا خاطره ای از من تو ذهن ندارید؟
به هر حال من زیاد پست نمی زنم تو دفترچه به خاطر همین خاطره ای ندارید من فقط از نوشته ها و اطلاعات شما استفاده می کنم و می خونمشون
اما اگر نشناختید باید بگم شما ادرس سایت دفترچه رو به من دادید تو سایت هم میهن ومن از طریق شما با دفترچه آشنا شدم به هر حال خوشحالم از اینکه باز برگشتم به دفترچه
چرا یادم بود شما رو ... منظورم همین بود که مدت هاست دیگه اینجا لاگین نکرده بودید
!!
به هر حال خوشحالم از بازگشتتون...
Ouroboros نوشته: این احتمالا به قدمت تاریخ مکتوب بشر است و برآمده از Right of passage برای مردان است، که در تقریبا تمام قبایل و جوامعی که من خواندهام مبتنی بر یک عمل بوده(حال آنکه برای زنان یا وجود نداشته، یا رسیدن به یک موقعیت جسمانی بوده نه رفتاری). مردان در کنار هم که قرار میگیرند نیز بیشتر کارهایی که میکنند و حرفهایی که میزنند برای اثبات مردانگی و اینکه ابنهای و ... نیستند به یکدیگر است!
فمینیستها هم بدلیل فقر فلسفی وقتی با این موضوع روبرو میشوند اینکه آشکارا از مردان درخواست میکنند بخاطر منافع زنان از منافع خودشان بگذرند را اصلا ریاکارانه نمییابند، و «مرد خوب» و «مرد واقعی» و ... هم باز به نظرشان اصلا مشروط کردن وجود یک انسان دیگر به پیروی از الگوهای رفتاری که آنها میپسندند نیست. من اما اگر بگویم «زن خوب»(و هرچه درپی آن بگذارم)، یا از آنهم جالبتر، «زن واقعی»، چنان به سرعت به سکسیسم و زنستیزی و عقدهای بودن بخاطر بکارت و چه میدانم، نداشتن یک بیضه و ... متهم میشوم که نمیتوانید بگویید یک دو سه: زن واقعی فوتبال بازی میکند. زن خوب جارو میکشد. زن حقیقی که از این حرفها نمیزند.
درک و بازشناسی این تضادها در برخورد جامعه با تبعیض جنسیتی که توسط زنان روا داشته میشود با تبعیض جنسیتی که بر زنان روا داشته میشود، نخستین گام برای شناخت زنمحوریست.
با تشکر از توضیحاتت ولی منظور من گسترده تر بود، همینکه کلا (خیلی وقت ها هم نه چندان ارادی) به جای اینکه تفاوت ها به رسمیت شناخته بشند اشخاص با استفاده از کلماتی مثل "خوب" یا "واقعی" سعی میکنند آلترناتیوهای دیگه رو از اعتبار بندازند.
نه فقط در مرود نقش های جنسیتی و ن هفقط در اختلافات ایدولوژیک بلکه در زندگی روزمره هم جریان داره.
کلمه خوب بیشتر بار اخلاقی داره وسعی میکنه طرف های مخالف رو تحت فشار اخلاقی بزاره و کلمه واقعی سعی میکنه ژست منطق گرایی بگیره، راستش هرچند هردوشون از دید من منزجرکننده هستند ولی دومی خنده دار هم هست چون اول وجود اون چیز رو به رسمیت میشناسه و بعد وجودش رو تکذیب میکنه:))
Mehrbod نوشته: میتواند نیست, باید همان باشد!
مقصودم چنین بود که به هر حال، هر دوی آنها؛ "خوشی" هستند. من هم در بسیاری از موارد
برای خوشی های بیشتر؛ در جهت سلامتی و فرازیست تلاش می نمایم و از آن خوشی هم می برم.
اما برایم بی معناست که بخواهم هدف اساسی زندگی را فرازیست بدانم.
Mehrbod نوشته: اگر گهگاهی میبینید نیست از روی لغزشهایِ فرگشت[4] است. کسی را بیانگارید که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد و نیاز بی همسری و تنهایی را نمیسُهد[5], چنین کسی خودبهخود نفرازیسته[6] و در زادمان[7] پسین کسانی همچو وی کمتر و کمتر یافت میشوند تا زمانیکه از بیخ چنین
رویکردی به زندگی نابود شود (کسی دیگر فلسفه را آن اندازه خوشیآور نیابد), پس از این دیدگاه فلسفه ارزش نیست, خوشی بردن از فلسفه هم ارزش نیست, فرازیستن ارزش است.
شما همچنان مطالب واپسین خود را تکرار می کنید!
چرا ما باید از دیدگاه روند فرگشت؛ "
ارزشمندی" را معنا کنیم؟ چه لزومی به پیروی از آن می باشد؟!
ضمنا؛ فرگشت فرازیست
شما را تضمین نمی کند؛ فرازیست
ژن هایتان را در تولید مثل تضمین می نماید.
Mehrbod نوشته: این کار سرگرم کنندهای میتواند باشد, با این دگرسانیِ[8] که چیزیکه دردناک نباشد ولی همچون درد کارکرد داشته باشد, تنها همان درد میتواند باشد و بس. برای
اینکه لغزش خودتان را بهتر بگیرید, بیاندیشید[9] میخواهید سُهش[10] خوشی را با یک چیز دیگر جایگزین کنید که کارکرد خوشی را داشته باشد, ولی همان خوشی نباشد, خوب نون[11] چه میکنید؟ (:
گمان نمی بردم تا این اندازه در گرو دریافتن مقصودم، به خطا رفته باشید!!!
درد چیزی جز سیگنالی عصبی در شرایط خلاف فرگشت(آسیب،خطر و...) برای یک موجود بیولوژیک نیست.
این در حالی است که آگاهی از خطرات؛ به خودی خود سودمند است و در راستای خردگرایی می باشد.
ولی آنچه نارساییست، شکل
رنج آور آن است. حال چرا نمی توان این ابزار سودمند(اعلام خطر و آسیب) را به شکل سیگنالی
بدون رنج دگرگون نمود؟!
Mehrbod نوشته: برای من اینجور است, گزینش راه دراز و سخت و دردناک, همزمان برای من خوشیآورتر از گزینش زندگی کوتاه و خوشیآور است,
چرایش را شاید باید از سرشت یا ژنهای من بپرسید که چرا اینجور هستند, ولی خوشی و دردناکی برای من و هر آدم خردگَری آماج[12] نیستند, راهنما هستند و بس.
حکم خرد می تواند بسیار متفاوت با حکم ژن ها(غرایز ناخودآگاه) باشد.
در اینجا واضح تر شد که با فرض ارزش اصیل چیزی دیگر بر خرد؛ کارایی خردتان را هم محدود نموده اید. کاری که در شکل ها و تراز هایی دیگر، افراد دیندار با خرد خود انجام می دهند!
undead_knight نوشته: Aristotle maintained that women have fewer teeth than
men; although he was twice married, it never occured to
him to verify this statement by examining his wives'
mouths.
— Bertrand Russell
.It's called naïve rationalism: one simply disregards reality, while maintaining a "purely rationalistic attitude" towards it