دفترچه

نسخه‌ی کامل: پدافند از حقوق مردان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
در این جستار به موارد نابرابری در حقوق، موقعیت‌ها و امتیازات اجتماعی، اقتصادی و قانونی برپاد مردان در جهان امروز به طور کلی، و به مرد بودن به طور جزئی‌تر می‌پردازیم. امیدوارم که بتوان راهی برای گفتگوی همراه با آرامش پیرامون موضوعاتی که در این جستار مطرح خواهند شد بیابیم و در جهت درک متقابل موضوعات مهم برای سوی دیگر گفتمان جنسیتی گام مثبتی برداشته باشیم. بخش مختصری از موضوعاتی که بیش از دیگران پیش روی مردان، تنها بدلیل مرد بودنشان قرار دارند را تنها جهت هدفمند کردن جستار فهرست می‌کنم، و به مرور به آنها می‌پردازم:


مردان دورانداختنی
پدران دیونمایی شده
پدران غایب
مردان مرده
مردان ختنه‌شده
مردان معتاد
مردان کتک‌خورده
مردستیزی
اشغال فضای مردانه
مردانگی و همخوانی/ناهمخوانی آن با مرد بودگی
خدمت سربازی
شوالیه‌گری
هایپرگمی
شی‌انگاری
و ....

لطفا برای ارائه‌ی نگاه و نقد فمینیستی به این موضوعات به این جستار بروید، اینجا برای مطرح کردن موضوعات مردان ایجاد شده.
«مردان خشمگین»


اخیرا پس از چندین دهه سرزنش کردن «تستسترون» برای «خشن‌‌تر» بودن مردان(تصوری که هرگز در محیطی مستقل از القائات فرهنگی آزموده نشده)، تردیدهایی پیرامون ارتباط مستقیم یا دستکم قطعی وجود این هرمون و خشونت مطرح شده(*). بدلیل تجربیات شخصی، من از دیرباز در میان کسانی بودم که باور داشتند بخش بسیار بزرگی از آنچه به عنوان پرتره‌ی مرد خشمگین تصویر می‌شود، چیزی فراتر از تصوری عمیقا تحریف‌شده، نادرست و حتی در مواردی تلقینی-تزریقی از طریق اصول دیکته شده بصورت سنتی به پسربچه‌ها نیست. در میان آن «تجربیات شخصی» یک خاطره‌ای هست که بیش از همه بیرون می‌ایستد، یکبار در کودکی مشغول فوتبال بازی کردن بودیم و من سر ماجرایی با پسر دیگری به اختلاف برخوردم. پسربچه‌ی مذکور که کمی هم از من بزرگتر بود پس رد و بدل شدن چند لیچار کلامی با من گل‌آویز شد و شروع به کتک زدنم کرد، از آنجاکه من پیشتر هیچگاه وارد درگیری فیزیکی با کسی نشده بودم و اصلا نمی‌دانستم چه باید بکنم، با شگفتی و ترس زیاد همینطور به او خیره ماندم و برای دفاع از خود حتی دستانم را هم بالا نیاوردم. پدرم که از دور شاهد ماجرا بود با خشمی کم‌سابقه خود را به معرکه رساند، پسربچه‌ی خیکی را به گوشه‌ای انداخت و شروع به فریاد زدن بر سر من کرد که «چرا از خودت دفاع نمی‌کنی و ایستاده‌ای کتک می‌خوری؟» و چیزهایی مشابه به این .. من نمی‌دانستم که چه خطایی کرده‌ام و برای چه سرزنش می‌شوم، و باید بیست سالی سپری می‌شد تا بفهمم آنچه در آن روز پدرم را به خروش واداشته بود، تخطی از کُدی بسیار مهم در جامعه بود.

درس مهمی که از آن روز گرفتم این بود که مردان به خشن‌ترین اشکال ممکن، از بدو ورود به جامعه می‌آموزند که«مرد گریه نمی‌کند»، «مرد نق نمی‌زند»، «مرد موظف به کنترل عواطف خود است» و ... و این سرکوب سیستماتیک همه‌ی انواع ابراز احساسات تا آنجا ادامه پیدا می‌کند، که تنها مُدل معتبر برای یک مرد، که از طریق آن قادر به بیان عواطف خود خواهد بود بن‌بست «خشم» و «عصبانیت» است. من آنروز آموختم که به عنوان یک مرد احساس خستگی، افسردگی، دژم، حسادت، حقارت، ذوق‌زدگی، ذوق‌مردگی، شرمساری، پشیمانی، ترس و تمامی دیگر عواطف خود را تنها و تنها از یک راه می‌توانم و می‌باید بیان بکنم: خشم.

هر نوع دیگری از ابراز احساسات مرا درجا تبدیل به چیزی کمتر از یک «مرد واقعی» می‌کند. جامعه از یک «مرد واقعی» توقع دارد در برابر تمامی فشارها، دشواری‌ها و مصائب مقاومت کرده، هرگز میدان را خالی نکند، حتی اگر قیمت این پافشاری جان او، آسیبهای جسمانی یا اعمال خشونت به دیگر انسانها باشد. جامعه‌ی ما حتی مرز وحشی‌گری از بکارت خوفناک «بجنگ یا بگریز» طبیعت نیز فراتر می‌برد، و مرد گریزان را در میان پست‌ترین موجودات قرار می‌دهد. و «جامعه» در همان زمان که از کودکی بطور مداوم از شما خواسته‌اند تا «مرد بشوید» و «مرد باشید»، هرگاه قصد خروج از نرمهای اجتماعی جهت تعریف سنتی از مرد را کرده‌اید سرزنش و مجازات شده‌اید و هر زمان دربرابر تعرض به جای تعرض متقابل راه دیگری برگزیده‌اید بخاطر «بزدل» بودن ریشخند شده‌اید، و هرگاه از این شرایط انتقادی کرده‌اید به «مظلوم‌نمایی» و «بچه ننگی» متهم شده‌اید، و زمانی که تنها راه بیان استیصال از اینهمه تجاوز آشکار به حریم روانی‌تان «خشم» تلقی شده، چگونه می‌توان داستان‌سرایی‌ها پیرامون «خشونت مردانه» را باور کرد و به آنها اعتنایی کرد؟

* :
1. Does Testosterone Equal Aggression
2. Testosterone: Not Always an Aggression Booster
3. Testosterone and human aggression
4. Study disputes testosterone aggression link
5. Testosterone does not induce aggression
6. Testosterone May Improve Mental Function
7. Sensitive Testosterone Detector Linked to Less Aggression
8. Testosterone Does Not Induce Aggression, Study Shows
پرسش:انتقادات غیرفمنیستی داشتیم چی کار کنیم؟!:))
خب من یک زاویه جالب دارم که به نطر من روی حقوق مردان تاثیر مثبت میزاره ولی خب تا حدی ممکنه با پست دومت مخالفت داشته باشه:)
چندی پیش در برنامه‌یِ The Talk آمریکا که میزبانانش همگی چند زن هستند و اگر آشنایی ندارید: [عکس: 350.jpg]

The Talk (U.S. TV series - WiKi)


در یکی از برنامه‌های این show که میزبانان درباره‌یِ این خبر که یک زن کیرِ دوستْ پسرِ خودش را بر سر دعوای جُدایی یا همچو چیزی با کارد بریده و سپس در زباله‌دانی
انداخته گفتگو میکنند و بریخت بسیار پیش پا افتاده و شوخی‌آمیزی برای کیر بریده شده جوک میسازند و کار زنه را در "ادب کردن مرد" با Fabulous (افسانه‌وار!) خواندن برمی‌ستایند:

2011 Kieu case

In July 2011 "The Talk" panelists, with the exception of Sara Gilbert, were criticized for their conduct when discussing the alleged crimes of Catherine Kieu. Osbourne described Kieu's cutting off of her husband's penis and then throwing it in the garbage disposal as "quite fabulous."[23] She and the others were widely criticized for this particularly by men's rights advocates who responded by boycotting the program. Only Sara Gilbert objected to the laughter, calling it "sexist." On July 19, Osbourne discussed her behavior, stating between spurts of laughter that she was "sorry that she offended people" and claiming that she did "not condone genital mutilation" but that only increased the anger of men's rights advocates' and their boycott of the program.[24]


کلیپِ آن:
YouTube - Mans Penis Cut Off: What is a Man Worth?


نکته‌یِ بسیار ترسناک این داستان اینکه خود من زمانیکه برای یکمین بار و پیشامدانه برنامه را میدیدم هتا یک لحظه هم به این نیاندیشیدم که چه
اندازه همچین رفتاری زننده و نااخلاقی است! مگر هنگامیکه یکی به این نکته‌یِ ساده اشاره کرد که اگر ما همین داستان را وارونه نموده و بگوییم چند میزبان
مرد بیایند در یک برنامه‌یِ تلویزیونی به بریدن کلیتوریس یک زن بخندند, آیا براستی همان روز کارشان را برای همیشه از دست نداده و منفورترین آدمهای روی زمین شناخته نمیشوند!؟


پس از بالا گرفتن داستان و اعتراض‌های گوناگون این میزبانان یک پوزشخواهی‌ای هم کردند که اگر ببینید کوچکترین بارِ پوزش‌خواهانه‌ای ندارد و همچنان به ریشخند مردان اعتراض کرده سرگرمند:

YouTube - hosts apology for laughing at man whose penis was cut off by wife over divorce, but fail!
نقل قول:مگر هنگامیکه یکی به این نکته‌یِ ساده اشاره کرد که اگر ما همین داستان را وارونه نموده و بگوییم چند میزبان
مرد بیایند در یک برنامه‌یِ تلویزیونی به بریدن کلیتوریس یک زن بخندند, آیا براستی همان روز کارشان را برای همیشه از دست نداده و منفورترین آدمهای روی زمین شناخته نمیشوند!؟
راستش من همون موقع هم که خبرش رو خوندم با خودم گفتم عجب وحشی ای بوده دختره:))
ولی الان که این مطلب رو دیدم به نطرم به جای چاقو باید با شاتگان مقابله به مثل کرد!

نکته:حس انتقام چقدر سریع بوجود میاد:)
undead_knight نوشته: پرسش:انتقادات غیرفمنیستی داشتیم چی کار کنیم؟!:))
خب من یک زاویه جالب دارم که به نطر من روی حقوق مردان تاثیر مثبت میزاره ولی خب تا حدی ممکنه با پست دومت مخالفت داشته باشه:)

چیزی که می‌کوشیم از رخ دادنش پرهیز بکنیم فرسایشی شدن بحث‌ها بدلیل اختلاف نظرات ایدئولوژیک است، پستهای طولانی و بحثهای آنچنانی را کسی بجز طرفین درگیر مطالعه نمی‌کند و اغلب همه‌ی طرفها دچار طوفانی از عواطف می‌شوند.
با عنایت به اینها، گفتگوی خود را همینجا مطرح بکنید مشکلی ندارد، اگر فمینیستی بود انتقال می‌دهیم به آن یکی جستار. E414
Ouroboros نوشته: چیزی که می‌کوشیم از رخ دادنش پرهیز بکنیم فرسایشی شدن بحث‌ها بدلیل اختلاف نظرات ایدئولوژیک است، پستهای طولانی و بحثهای آنچنانی را کسی بجز طرفین درگیر مطالعه نمی‌کند و اغلب همه‌ی طرفها دچار طوفانی از عواطف می‌شوند.
با عنایت به اینها، گفتگوی خود را همینجا مطرح بکنید مشکلی ندارد، اگر فمینیستی بود انتقال می‌دهیم به آن یکی جستار. E414
تلاش خوبی میکنی:))
راستش ترجیح میدم بار احساسی و البته نگاه متفاوت این تاپیک رو خراب نکنم و در جای دیگه ای ادامش بدم:)
امیر جان البته خوب ارتباط خشونت و مردان محدود به تستسترون نمیشود که مردان 10-20 برابر زنان یکدیگر را میکشند.بالاخره این تفاوت فاحش بروز خشونت یک پایه بیولوژیکی باید داشته باشد.البته خوب شرایط خاصی میتوانند ماشه مکانیزم خشونت را در مغز انسان بکشد و اینکه مردان خوب بیشتر در معرض چنین موقعیتهایی هستند،ولی این سخن که بیان تمام احساسات توسط جامعه میتواند طوری کانالیزه شود که کم کم جمع شوند و بیکباره فقط از طریق خشونت بروز پیدا کند یکمقدار عجیب بنظر میرسد.هر چند درباره تجربه شخصیت من هم از آنجا که اهل خشونت نیستم میتوانم چیزی شبیه این را در خودم تعیید کنم ولی خوب این مبنای بحث کلی و استقرا بکل بسادگی نمیتواند بشود.
Russell نوشته: امیر جان البته خوب ارتباط خشونت و مردان محدود به تستسترون نمیشود که مردان 10-20 برابر زنان یکدیگر را میکشند.بالاخره این تفاوت فاحش بروز خشونت یک پایه بیولوژیکی باید داشته باشد.البته خوب شرایط خاصی میتوانند ماشه مکانیزم خشونت را در مغز انسان بکشد و اینکه مردان خوب بیشتر در معرض چنین موقعیتهایی هستند،ولی این سخن که بیان تمام احساسات توسط جامعه میتواند طوری کانالیزه شود که کم کم جمع شوند و بیکباره فقط از طریق خشونت بروز پیدا کند یکمقدار عجیب بنظر میرسد.هر چند درباره تجربه شخصیت من هم از آنجا که اهل خشونت نیستم میتوانم چیزی شبیه این را در خودم تعیید کنم ولی خوب این مبنای بحث کلی و استقرا بکل بسادگی نمیتواند بشود.

به چند نکته اشاره کرده‌اید که برسی آنها گفتگوی بیشتری می‌طلبد.
نخست آنکه اکثریت مطلق مردان، به رغم فرهنگی کم و بیش بین‌المللی که ذکر آن رفت و در آن تنها واکنش عاطفی پذیرفتنی از سوی مردان «خشم» است و تمام دیگر انواع با تحقیر همراه می‌شوند، هرگز اشخاص خشنی نیستند. این اولین و مهمترین دروغ در افسانه‌ی «مردان خشن» است، هیچ اپیدمی خشونتی در میان مردان وجود ندارد. و اینهم تنها تلاشی‌ست برای برسی اینکه چرا مردان بطور متوسط از زنها خشن‌تر هستند.

دیگر آنکه ما تاکنون فرهنگی که همه‌ی انواع و ابعاد خشونت برای مردان در آن تقبیح شده باشد نداشته‌ایم تا بتوانیم به راستی میزان تاثیرپذیری شخص از جامعه در اینباره را اندازه‌گیری بکنیم، جوامع مدرن نیز تنها اقدام به «کنترل» رانه‌های فرگشتیکی احتمالی مردان کرده‌اند تا به وقت لزوم از آنها بهره ببرند. همین رانه‌ها اگر وجود نمی‌داشت قطعا هیچ مردی حاضر به دست گرفتن اسلحه و مبارزه در جبهه‌ها نمی‌شد، پس تمام جوامع جهان از وجود سطحی کنترل شده از خشونت‌طلبی در مردان سود می‌برده‌اند. من خاستگاه فرگشتیکی ستیزه‌جو بودن مردان را رد نکرده‌ام(این مشکلی‌ست که به گمانم شوالیه مرده بدلیل انکار وجود حق همسرگزینی برای ماده‌ی انسان باید به آن پاسخ بدهد نه من). آنچه مورد انتقاد قرار داده‌ام نقش انکارناپذیر جامعه و تربیت در تقویت روحیه‌ی برآمده از پاسخ خشونت با خشونت بیشتر میان مردان، و تقبیح و تحقیر تمامی دیگر انواع رفتار عاطفی در ایشان است. خشونت مردانه بی‌شک ریشه‌های بسیار عمیق فرهنگی دارد، زیرا با شاخص نرمخو شدن فرهنگ‌ها، آمار ارتکاب آن از سوی مردان نیز با شدتی بسیار گسترده کاهش می‌یابد، مردان آمریکایی بسیار خشن‌تر از مردان کانادایی هستند، و مانده تا تفاوتهای بیولوژیک آنها مشخص بشود.

در آخر هم اینکه می‌گویید هنجارهای اجتماعی و برخورداری/محرومیت از امتیاز نرم بودن نمی‌تواند نقشی در رفتار شخص داشته باشد برایم بسیار عجیب است و نمی‌توانم آنرا بفهمم. اندکی توضیح بدهید.

undead_knight نوشته: تلاش خوبی میکنی:))
راستش ترجیح میدم بار احساسی و البته نگاه متفاوت این تاپیک رو خراب نکنم و در جای دیگه ای ادامش بدم:)

شما موضوعتان را مطرح بکنید، شاید به درک جنبه‌ی دیگری از مشکل کمک کرد؟ هدف من از بیان آن تجربه افزودن بار احساسی جستار نسبت به وزنه‌ی عاطفی آن نبود، تنها خواستم به مشکل اصطلاحا صورتی بدهم. همه‌ی ما بی‌شمار تجربه‌ی مشابه از «اصلاح رفتارمان» توسط والدین داریم تا آنها را با قالبهای کاذب «زنانگی» و «مردانگی» هماهنگ بکنند، «مرد که فلان کار را نمی‌کند»، «دختر خوب اینطور .... نمی‌کند» و ... مورد من چندان استثنایی نیست.
Ouroboros نوشته: شما موضوعتان را مطرح بکنید، شاید به درک جنبه‌ی دیگری از مشکل کمک کرد؟ هدف من از بیان آن تجربه افزودن بار احساسی جستار نسبت به وزنه‌ی عاطفی آن نبود، تنها خواستم به مشکل اصطلاحا صورتی بدهم. همه‌ی ما بی‌شمار تجربه‌ی مشابه از «اصلاح رفتارمان» توسط والدین داریم تا آنها را با قالبهای کاذب «زنانگی» و «مردانگی» هماهنگ بکنند، «مرد که فلان کار را نمی‌کند»، «دختر خوب اینطور .... نمی‌کند» و ... مورد من چندان استثنایی نیست.

با شرمندگی باید اعتراف کنم خود من یکی از این کسانی بوده‌ام در زندگی که تا همین چند سال پیش پیوسته همه دوستانِ پسرِ خودم
را هنگامِ نمایاندن کوچکترین آسیب یا هتا اعتراضِ ساده به شرایط زندگی نکوهیده و با برچسب‌های گوناگون «مرد باش» و سخت‌تری
چون «چرا این اندازه مینالی» و باز بسیار بدتری سرکوفته‌ام, بی آنکه خودم بتنهایی هرگز پِی‌ببرم بر رفتارِ مردستیزانه‌یِ خودم.

برای من رهایی از دین و اسلام و هتا خدا کارهایی بسیار ساده و پیش پاافتاده بوده‌اند, هر آینه دریافتن مردستیزیِ
خودم یکی از آن یــان‌ها (epiphany) بوده که شانسی و با خواندن چند نوشتار از کسی بنام Angry Harry همراه بوده است:

AngryHarry | Men's Movement Men's Rights Men's Issues - Fathers For Justice

+ این تارنمای بسیار خوب: A Relationship Between Evolution, Genetics, Morality, Ethics, Psychology, Education, and Culture



این دو تارنما بمانند کسیکه تازه درمیابد چه اندازه تشنه و همینجور نادان است, برای نخستین بار مرا به رفتارهای مردستیزانه‌یِ
برآمده‌ از فرهنگ ام آگاهاندند و میتوانم با شرمندگی افزون بگویم که گرچه در دنباله‌یِ روشن شدن به واکاوی بسیاری از چرایی‌هایِ رفتارهای
زنان (و گاه مردان) توانا شدم, ولی هرگز تا پیش از آغاز این جستارها در زندگی‌ام نکوشیده‌ام آنچنان نقشی در آگاهاشِ دیگر مردان داشته باشم!

شاید تنها کار درخوری که هرگز کرده باشم ترزبانی دونوشتار از همین سایت Angry Harry بوده که هر دو اینجا هستند:

آیا زنان براستی می‌خواستند بیرون رفته و کار کنند؟

امروز‌گرایی و زنان


میتوانم بگویم که انگار یک جور گرایش ژنتیکی‌ای نیز در من هست که همچنان و پس از این همه سال نمیگذارد پا از کالبد رفتارهای زورچپانده شده‌یِ زیرنامِ "مردانگی" بیرون بگذارم, بگونه‌ای که
همین چندی پیش بود که با دیرکردی چند روزه ناگهان دریافتم همین رفتارهای زننده و مردستیزانه‌ای که بالا از خودم نامبردم را یکبار دیگر بر سر یکی از دوستانِ نزدیکِ پسرم درآورده‌ام.


به هر روی به گمانم همه‌یِ ما باید از یکجایی بیاغازیم, و این جُستار و کوشش امیر گرامی نیز میتواند آغازی برای خودآگاهاشِ ما مردان به جایگاهِ
راستینِ نادادورانه‌امان در همبود و بدنبال آن کوشش در راهکاریابی برایِ برون‌رفت از این گرفتاریِ نابرابریِ حقوقی/فرهنگی زن و مرد برای همیشه باشد.