دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
homayoun نوشته: پاسختان به کسانی که میگویند:
''زبان عربی کاملترین زبان دنیاست'' چیست؟
یا کسانی که میگویند خیلی زبان خوب و باسوادانه ای است!
همچه سخنی از چند سو کشک است. یکی اینکه باید دید "کامل" به چه میگویند.
برای نمونه آچار پیچ گوشی ابزار کاملی است برای باز کردن پیخ. ولی به درد
نواختن سمفونی پنجم بتهوون نمیخورد. اگر داو این گروه آن باشد که زبان
عربی برای هر زمینه ای از سخنگویی بسنده است و همه فرایافت های جهان
را میرساند، باید گفت که به هیچ روی چنین نیست و هتّا زبان های برتری مانند
آلمانی و انگلیسی هم به این تراز نرسیده و نمیرسند که بتوانند برای هر ریزترین
فرایافت های جهان، یک واژه ی داشته و در آمایش واژه ها نیز فرزام باشند.
برای نمونه در عربی کارواژه ی بودن to be (نه هستن to exist) و داشتن to have
( نه مالک بودن to possess ) نیست! در عربی برابری برای واژه های بیشمار،
مانند هشتپا، دمکراسی، .. در دست نیستند.
اگر کامل بودن را به گویش و واتها میگویند، باید گفت که بسیاری از آواها
و وات ها در عربی نیستند، مانند چ، ژ، پ، گ، و "تس" (z آلمانی یا ц روسی)
و شچ (щ یک وات روسی )
اگر "کامل" به این میگویند که دستور زبانش در برگیرنده ی همه ی ایستار های
دستوری میباشد، بازهم نادرست است، چون برای نمونه زبان آلمانی، مادینه و
نرینه و میانه (خنثی) دارد ولی زبان عربی تنها مادینه و نرینه دارد.
از این گذشته چون زبان عربی دارای توان واژه سازی وندی نیست و تنها، واژه ها
با کالبد های ویژه و مرزمندی مانند " فاعل، مفعول، استفعال، .."، میتوانند ساخته شوند،
همواره نیاز به افزودن ریشه های عربی ( مانند ذهب، قتل، مزح، طلب، خدم، ...) برای
ساختن واژه های نوین است. برای نمونه ، شما باید ۴۰۰۰ ریشه ی عربی را یاد بگیرید
که بتوانید به ان زبان بخوبی و ادبورانه چیره باشید ولی در آلمانی، شاید ١۰۰ کارواژه
برای اینکار بسنده باشد. در خود پارسی هم اگر "کندن" را بدانید و چم پیشوند هارا
هم بدانید، میدانید که آکندن، پراکندن، واکندن برکندن و .. چه چمی دارند ولی در
زبان عربی هرکدام از اینها یک ریشه جداگانه دارد.

----
زبان عربی بدست دانشمندان و اندیشمندان پارسی گو و ایرانی نژاد ، پس از یورش
اسلام به ایران، پرورده شد و زبان فلسفه و دانشهای آنزمان گردید ولی همین
مرزمندی و دشواری یادگیری آن، و از آنجا که زبان، هم پایه اندیشه و هم جامه ی
اندیشه است، از خود از بیخ عربها، هیچ فیلسوف و دانشمند و اندیشمندی که شایان
یادآوری باشد، بر نخواست و به گفته ی ابن خلدون، (در مقدمه ی تاریخ)، بیش از
۹۰% دانشمدان و اندیشمندان و هنرمندان "اسلامی" ایرانی و ایرانی تبار بوده و
زبان مهادین و مادریشان پارسی بوده و عربی را در جایگاه زبان دوم آموخته بودند.
اینها ب.ن. واژه هایی مانند "جبر" را برای رشته های مزدائیک بکار بردند و گرنه جبر
چم دیگری داشت.
--
زبان عربی در زمان عباسیان زبان "باسوادانه" ای بود، آنهم از سر کوشش ایرانیان.
اکنون انگلیسی زبان با سوادانه است و عربی زبان شتردوانی میباشد.


پارسیگر
Dariush نوشته: فرض کنید رئیس جمهور یک کشور کمونیستی شده‌اید، آیا اجازه می‌دهید احزاب لیبرال، کاپیتالیست و اسلامی در آن به آزادی فعالیت داشته باشند؟
باهماد ها گروه های همسود هستند که برای این درست شده اند
که برای خودشان، بهره و سود بیشتری از همه ی فراورده ها
و بنمایه های یک همبود، دست و پا کنند. سیاست چیزی جز این
نیست. باهماد بازاریان برای بیشتر خوردن بازاریان سینه چاک
میکند و باهماد بساز و بفروش ها که نمونه وار "سازندگان" نام
دارد، برای بهره ی خود. باهماد های کارگری هم برای اینکه کارگر
بهره ی بیشتری از زندگی ببرد. پس همه ی اینها در اندیشه ی بخور
بخور خود هستند، چه دادوند و چه نادادوند، چه با زور و چه با ترفند.
ایئولوژی و جهان بینی هرکدام هم برای خوردن خودش درست شده.
یکی میگوید من نماینده ی خدا و امام زمان هستم که برابر با اینکه
من باید فرمانروا باشم و گروه ما باید بخورند و دیگران باید ریزه خوار
سفره ی ما باشند. ایدئولوژی ماتریالیستی هم میگوید که خدا و امام
نیست و شما نباید بخورید، بساکه کسی که کار میکند باید بخورد.
از دید هر کدام هم آزادی چیزی دیگر است: برای "لیبرال" ها که نام
خوش آهنگی دارند، آزادی همان آزادی در بخور بخور، بی هیچ
پایبندی به خویشکاری های همبودین، مانند بیمه و ... میباشد.
آزادی ای که لیبرال ها و سرمایه داران از ان سخن میگویند همان
آزاد بودن دست خودشان در بستن مردم به گاری و سواری گرفتن
از آنان است! ولی آزادی ای که کارگران از آن سخن میگویند، آزادی
از یوغ بهره کشی و سواری دادن به این انگل هاست. آزادی اسلامیستها،
همان آزادی چپاول کردن و برده کردن دیگران و چپاول نفت و .. است.
بر این پایه، در هنگامی که دولتی کمونیستی سرکار امده، به این چم است
که نمایندگان رده ی سرمایه دار و بهره کش، فرمانروایی را از دست داده اند
و در چنین کشوری، بهره کشی هومن از هومن، یک تابو و یک کار هنجارشکن،
مانند دزدی و برده داری و بچه بازی به شمار میرود و هیچ دولت کمونیستی
به هیچ باهمادی که خواهان برپایی دوباره ی "آزادی بهره کشی" باشد، میدان
و پروانه ی کار نخواهد داد. از سوی دیگر چون نبرد رده ای با از میان رفتن
سرمایه داران از میان رفته، دیگر باهماد راست یا چپ یا بازاریان و .. چم و
کارکرد ندارد و بجای آن، کوشش و اندیشه ی همه در چنین کشور در این است
که بهترین راه را برای بهروزی مردم ( کارگران و فراآورندگان و کاریاران)
بیابند نه اینکه این گروه بیشتر بچاپد و ان گروه بیشتر بخورد یا نه.
بر این پایه همان سازماندهی "باهماد کمونیستی" میتواند در بر گیرنده ی همه ی
نیروهای کارگری و کاریاری باشد که تنها همپیشی میان آنان، در پیدا کردن
بهترین راه و برنامه ی بهروزی و یافتن ایده های نوین برای بالابردن
هر چه بیشتر تراز زندگی و خوشی مردم است.
+++
پس کمونیست ها هرکس را که بگوید نماینده ی خداست و "مذهب حـَقه" دارد
و باید فرمانروایی کند را از میان میبرد، اگر کسی بگوید که خواهان " آزادی"
لیبرالی است که مردم را به گاری ببندد، کمونیست ها او را از میان میبرند.
اگر کسی بگوید که بگذراید کمی بهره کشی کنیم او را باید از میان برد.
...
اقتل الموذی قبل ان یوذی
[ATTACH=CONFIG]3056[/ATTACH]

پارسیگر
Dariush نوشته: نظرتان در مورد سروش دباغ چیست؟
اَه اَه شارلاتان بزک ساز چهره ی پلید اسلام و کمونیست ستیز خود فیلسوف نامیده ی نوکر انگلیس!
مزدك بامداد نوشته: نوکر انگلیس!

نوکر انگلیس دیگه چرا ؟
Anarchy نوشته: نوکر انگلیس دیگه چرا ؟

اینها خانوادگی کارگزار انگلستان هستند و از سوی آنها پرورده میشوند که با ایدئولوژیهای
مارکسیسم و ماتریالیسم زیر پرچم دروغین دین جنگ کنند.


+
WIKI
در تمامی این سال‌ها در محضر پدر* به فراگیری دروس و علومی هم چون فلسفه غرب، تاریخ فلسفه، فلسفه علم، فلسفه تحلیلی، فلسفه زبان و علوم اجتماعی، معرفت‌شناسی و عرفان اسلامی مشغول بود تا اینکه در اوایل سال ۱۳۸۱ جهت ادامه تحصیل عازم انگلستان شد و در دانشگاه وارویک در مقطع دکتری فلسفه اخلاق با گرایش تحلیلی مشغول به تحصیل شد. در آن دانشگاه از اساتیدی هم چون مایکل لانتلی، راجر تیرید و تیم تورنتون بهره گرفت.


*
عبدالکریم سروش (به نام پیشین: حسین حاج فرج دبّاغ) (زادهٔ ۱۳۲۴ خورشیدی، تهران)، نواندیش دینی، فیلسوف[SUP][۱][/SUP][SUP][۲][/SUP]، مولوی شناس، نظریه پرداز، متکلم، فعال حقوق بشر، مدرس دانشگاه، شاعر و مترجم ایرانی است.[SUP][۳][/SUP] او در دانشگاه علوم پزشکی تهران داروسازی و در لندن در رشته شیمی تجزیه و فلسفهٔ غرب تحصیل کرده‌است. او نظریات خودش را کلام جدید می‌نامد و مرام کلامی خود را نو معتزلی می‌داند. وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی در گزارشی وی را مناقشه برانگیزترین روشنفکر دینی و یکی از تاثیرگذارترین متالهان شیعی نزدیک به سه دهه اخیر ایران ورهبر جریان روشنفکری اصلاح‌طلب ایران دانست.[SUP][۴][/SUP].
توصیه سید روح‌الله خمینی و تأثیرات آشکار سروش از فلسفهٔ علم و فلسفهٔ سیاسی کارل پوپر باعث شد وی به عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم پس از پیروزی انقلاب ۵۷ مطرح شود.
پس از انقلاب فرهنگی او به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. بسیاری ستاد انقلاب فرهنگی را متهم به اخراج اساتید و دانشجویان و بستن دانشگاه‌ها می‌دانند ولی سروش همواره این سخنان را تکذیب کرده‌است. او در ابتدا از حامیان روح‌الله خمینی بود
مزدك بامداد نوشته: اینها خانوادگی کارگزار انگلستان هستند و از سوی آنها پرورده میشوند که با ایدئولوژیهای
مارکسیسم و ماتریالیسم زیر پرچم دروغین دین جنگ کنند.


+
WIKI
در تمامی این سال‌ها در محضر پدر* به فراگیری دروس و علومی هم چون فلسفه غرب، تاریخ فلسفه، فلسفه علم، فلسفه تحلیلی، فلسفه زبان و علوم اجتماعی، معرفت‌شناسی و عرفان اسلامی مشغول بود تا اینکه در اوایل سال ۱۳۸۱ جهت ادامه تحصیل عازم انگلستان شد و در دانشگاه وارویک در مقطع دکتری فلسفه اخلاق با گرایش تحلیلی مشغول به تحصیل شد. در آن دانشگاه از اساتیدی هم چون مایکل لانتلی، راجر تیرید و تیم تورنتون بهره گرفت.


*
عبدالکریم سروش (به نام پیشین: حسین حاج فرج دبّاغ) (زادهٔ ۱۳۲۴ خورشیدی، تهران)، نواندیش دینی، فیلسوف[SUP][۱][/SUP][SUP][۲][/SUP]، مولوی شناس، نظریه پرداز، متکلم، فعال حقوق بشر، مدرس دانشگاه، شاعر و مترجم ایرانی است.[SUP][۳][/SUP] او در دانشگاه علوم پزشکی تهران داروسازی و در لندن در رشته شیمی تجزیه و فلسفهٔ غرب تحصیل کرده‌است. او نظریات خودش را کلام جدید می‌نامد و مرام کلامی خود را نو معتزلی می‌داند. وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی در گزارشی وی را مناقشه برانگیزترین روشنفکر دینی و یکی از تاثیرگذارترین متالهان شیعی نزدیک به سه دهه اخیر ایران ورهبر جریان روشنفکری اصلاح‌طلب ایران دانست.[SUP][۴][/SUP].
توصیه سید روح‌الله خمینی و تأثیرات آشکار سروش از فلسفهٔ علم و فلسفهٔ سیاسی کارل پوپر باعث شد وی به عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم پس از پیروزی انقلاب ۵۷ مطرح شود.
پس از انقلاب فرهنگی او به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. بسیاری ستاد انقلاب فرهنگی را متهم به اخراج اساتید و دانشجویان و بستن دانشگاه‌ها می‌دانند ولی سروش همواره این سخنان را تکذیب کرده‌است. او در ابتدا از حامیان روح‌الله خمینی بود

یعنی شما هم میگید کار ، کار انگلیساست ؟

من زیاد شنیدم مثلا میگن خانواده لاریجانی کلا دست پرورده انگلیس هستن و ازش خط میگیرن !! یا مثلا میگن عناصر موثر در انقلاب و اوایل انقلاب ، رشد یافته و مهره آمریکا بودن مثل سازگارا یا ابراهیم یزدی...

واقعا چقدر میشه گفت اینها مستقیما ماموری چیزی هستن ؟ به صرف تحصیل که نمیشه گفت...

البته من مطلبی میخوندم از رفت و آمد افرادی مثل "ریچارد کاتم" -که از مهره های موثر سیا در 28 مرداد بوده- به بیت حضرت عمام رضوان الله در نوفل لوشاتو !!

سایت جماران - 7/10/1357 گفتگو با ریچارد کاتم در مورد مسائل ایران286

خلاصه که سر در نیاوردیم این قدرت های جهانی چقدر در تغییرات و تحولاتی که در کشورهای دیگه اتفاق میوفته نقش اساسی و مستقیم دارن...
نقل قول:یعنی شما هم میگید کار ، کار انگلیساست ؟
اصلا تئوری توطئه دوستی ایرانیا معاصر رو بعضی متاثر از حزب توده میدونند:))
undead_knight نوشته: اصلا تئوری توطئه دوستی ایرانیا معاصر رو بعضی متاثر از حزب توده میدونند:))

البته من رد هر نظری با این انگ که "تئوری توطئه" هست هم مخالفم !!

توهم توطئه عبدالله شهبازی در راه است

نقل قول: عبدالله شهبازی، نویسنده این کتاب گفت: «نظریه توطئه» مفهومی جدلی و تبلیغاتی است که در دو دهه اخیر در فرهنگ سیاسی و مطبوعاتی و حتی محافل دانشگاه ایران به شدت رواج یافته است. برخی تحلیلگران زمانی که در تبیین پدیده‌ها و تحولات قاصرند به «توهّم توطئه» روی می‌آورند و می‌کوشند حوادث را به «دست پنهان توطئه‌گران» منتسب کنند.شهبازی در ادامه توضیح داد: «اساس نظریه توطئه» درست است، اما گاه تصویری بسیار ساده از واقعیت‌های تاریخی و سیاسی به دست داده می‌شود. معضل اصلی اینست که این مفهوم کاربرد جدلی وسیعی پیدا کرده و به کرات برای تخطئه نقش استعمار و کانون‌های قدرت جهانی و توطئه‌هایی که واقعیت هم دارند به کاربرده می‌شوند. به راستی مفهوم «نظریه توطئه» در شکلی مبتذل به کار گرفته شده، گویی عاملی بنام توطئه در تحولات سیاسی جاری یا تحولات تاریخی ایران و جهان کم‌ترین جایگاهی ندارد.»


همچنین :

Conspiracy Theory and the Poverty of Methodology in Iranian Historiography 1
Conspiracy Theory and the Poverty of Methodology in Iranian Historiography 2

Iranian Historiography, Conspiracy Theory and Imperialism I
Iranian Historiography, Conspiracy Theory and Imperialism I
Anarchy نوشته: یعنی شما هم میگید کار ، کار انگلیساست ؟
خب، هر گردی گردو نیست.
اگر درست نگاه کرده باشید، خویشکاری خانواده ی سروش در نبرد با مارکسیسم است
و اسلام تنها یک لایه ی نازک و یک پرده برای لاپوشانی این نبرد مهادین است.
در همین راستا میتوان کارهایی مانند "مناظره ی تلویزیونی با حزب توده" یا بیرون
کردن استادان و دانشجویان چپ از دانشگاه را در زمان سرپرستی انقلاب فرهنگی!
را دریافت. در همین راستا ایشان همواره خواهان دوستی با باختر زمین و "رهبر
روشنفکری اصلاح طلبان ( که یک ویژگی شان دوستی با باختر زمین است) از سوی
بی بی سی نامیده شده.
روشن است که انگستان با اخوند ها سر و رازی داشته ولی همواره چنین نبوده که
هر آخوند نیز سرسپرده ی انگلستان باشد، بساکه در سیاست همواره چنین است که برخی
سود های همباز بیشتری در یک بازه از زمان، و سود های همباز کمتری در یک بازه ی
دیگر از زمان دارند. گاه بیشتر و گاه کمتر با هم همکاری میکنند. نگرانی باختر زمین هم
در آغاز واژگشت 1357 ، رخنه ی حزب توده ی ایران بود و این یارو سروش (پدر) از کارگزاران
ایدئولوجیک و اندیشه ساز آنها برای نابودی حزب بود. اسلام در این راستا در جایگاه دوم و
سوم گرانسنگی بود و تنها زمانی بدرد میخورد که برای نزدیکی به باختر زمین باشد و نه دوری
از ان. اسلام بهسازی شده ی ایشان هم در همین راستاست و اسلامی است که بهتر و آراسته تر
می تواند در باربر ماتریالیسم پایداری کند . اسلام کنونی تنها برای گول زدن هامه بی سواد
بدرد میخورد و این را سرمایه داری میداند و اندیشه پردازان (ایدئولوگ) های آن هم اینرا
میدانند و در پی یافته چاره برای بزک اسلام هستند و بودند، این روند دیر زمانی است که
برای نمونه بدست مطهری و بویژه شریعتی شارلاتان آغازید و اکنون خاندان سروش
مرده ریگ بر آن و رهبر این رَوَند هستند.
[SIZE=3][/SIZE]
پارسیگر
Anarchy نوشته: به صرف تحصیل که نمیشه گفت...
WIKI
در سال‌های آخر حکومت پهلوی بود که کتاب «تضاد دیالکتیکی» وی به تالیف در آمد. این کتاب حاشیه تحسین‌آمیز مرتضی مطهری را در پی داشت و محمد علی رجایی پیرامون آن گفت: «کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتش‌ها ریخت و بچه‌های مسلمان را به سلاح تازه‌ای مسلح کرد.» این کتاب دستمایه‌ای علمی و آکادمیک برای مقابله با ادعاهای ماتریالیست‌ها در زندان شد.[SUP][[/SUP]

--------------------------
در واقع از یک‌سو این خمینی (مدرس سابق فلسفه اسلامی و صدرایی) بود که او را به نقد مارکسیسم فرا می‌خواند و از سوی دیگر تأثیرات آشکار سروش از فلسفهٔ علم و فلسفهٔ سیاسی کارل پوپر سبب می‌شد به عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم در ایران پس از ۱۳۵۷ جلوه‌گر شود.

------------------------
در سال ۱۳۶۰ سروش کوشید با بهره‌گیری از فلسفه آنالیتیک، مقولاتی را در نقد مارکسیسم طرح کند

------------------
در دهه ۶۰ نوشته‌های او و غلام‌علی حدادعادل به عنوان کتاب درسی «بینش اسلامی» در دبیرستان تدریس می‌شد

----------------------
... حکومت را خوش می‌آمد زیرا سروش که خود زمانی ایدئولوگ نظام معرفی شده بود، و در نقد اندیشه مارکسیستی رایج میان روشنفکران در تلاش بود


----------------

بعضی از منتقدان، سروش را به عنوان یکی از عوامل وقوع انقلاب فرهنگی ایران می‌دانند و عقیده دارند که عبدالکریم سروش خود در پی ریزی انقلاب فرهنگی، که دریچه‌های علم و اندیشه را از مراکز آکادمیک ایران بست، نقش موثری داشته‌است

-----------------

وی در نشستی در دانشگاه سواس لندن درمورد تحلیل آیندهٔ جنبش اعتراضی و جنبش سبز، صدای مردم را صدای خدا دانست که چون سایهٔ مبارکی باید جامعه را فرا بگیرد. سروش «تقلب خونین» در انتخابات را «معصیت خجسته» نام نهاد و گفت: «معصیت از آن جهت که گناه حاکمان بود و خجسته از آن جهت که مردم راه خود را یافتند.»[SUP][۱۸][/SUP]

به عقیدهٔ سروش، مهمترین دست‌آورد جنبش سبز دو مساله «حق» و «آزادی» بوده‌است. بعد از انقلاب ایران (۱۳۵۷) که استقلال کشور تا حدود زیادی تامین شده‌است «استبداد» اهمیت و برجستگی بیشتری پیدا کرده و جنبش سبز هم به دنبال این است که به طور کلی تمامی ریشه‌های استبداد را تحت هر نامی که باشد از کشور بزداید. وی معتقد است:
در حال حاضر اسلام حاکم دو مشخصه دارد: اول اینکه اسلام استبدادی است و دوم اینکه اسلام خرافی است. با خرافه‌زدایی و استبدادزدایی به سوی یک «تفسیر سبز» از اسلام خواهیم رفت.[SUP][۱۹][/SUP]


صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40