دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
Mehrbod نوشته: ٢. خواستنی‌ترین شهر ایران برایتان کدام است و چرا؟
رضاییه، چون ما خویشاوندی آنجا داشتیم و گاهی تابستانها به باغ او میرفتیم و مهمان
بودیم ولی به من که بچه بودم آنجا بسیار خوش میگذشت. در دریاچه هم آبتنی میکردیم
و گرچه چشمانمان میسوخت ولی بازههم از رو نمیرفتیم. چه انگور های خوشمزه، سیب ها
و گوجه فرنگی ها و آلوچه ها و پلپل های خوشمزه و خوبی داشت و مردمش ( پیش از انیکه
به چاه اسلام گندوگوز بیفتند) چه مهربان و میهمان نواز بودند. چه کنده کاری های چوبی
زیبایی داشت و چه چایی خوشمزه ای بهمراه عرق "شاهسبرن" ( که آذری شده ای
"شاه اسپرغم " ( یک گیاه خوشبوی بومی) بهمراه نقل های رضاییه میخوردیم.
یادش به نیکویی جاودان باد!
[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]
Mehrbod نوشته: ٣. سه چامه‌سرایی که بیشتر از همه میپسندید, کدامند؟
فردوسی ایران پرور
خیام فرزان پرور
حافظ روان پرور

[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]
Mehrbod نوشته: ٤. بزرگترین دستآورد زندگی اتان را چه میدانید (اگر داده‌یِ خودینه[2] نیست).
یک دستاورد برجسته در زندگی ام ندارم. بیشتر "از دست دادن" ها بوده!
ولی دستاورد های پرشمار کوچکی دارم که اگر باهم یکجا شوند،
شاید بزرگ بدید برسند. برای نمونه کسان بسیاری که پس از
آشنایی با من، راه زندگی شان را بسوی بهکرد دگریسته اند.

پارسیگر
با درود فراوان بر مزدک گرامی :e303: بارها دیدم که تو نوشته هاتون از شطرنج نام بردید ، کنجکاو شدم چند تایی ازتون سوال بپرسم 1-بصورت حرفه ای بازی میکنید یا میکردید یا تنها تفریحی؟ 2- شما شطرنج رو چی میدونید ؟ (و.علم ، هنر ، ورزش ..) 3- قهرمان مورد علاقتون کیه؟ 3- به کدوم مهره بیشتر علاقه دارید ؟ 4- به نظرتون آدم باید چه خصوصیت هایی داشته باشه تا یک شطرنجباز خوب باشه ؟ 5- از شطرنج چه چیزی یاد گرفتید ؟ 6- چقدر دوست داشتید که استاد بزرگ بشید ؟ 7- در مچ قهرمانی جهان که چند وقت دیگه در هند برگزار میشه طرفدار آناند هستید یا کارلسن ؟ 8- یک پند؟ با سپاس فراوان E032
Mehrbod نوشته: ٥. چرا و چگونه در زندگی به باورهای امروزتان رسیدید؟
خانواده ی ما دین زده نبودند. یک باور هایی، بویژه مادرم داشت ولی به هیچکس زورچپان نمیکرد.
پدر و مادرم هر دو دانش آموخته بودند، آنهم در زمانی که شش کلاس (سیکل یکم) برابر با دکترای
امروز دانشگاه های قراضه ی ایران بود! این است که اندیشه ی من از بخت خوب ( یابد) از همان
آغاز بلوکه نشده بود. من در آموزشگاه هایی بودم که آموزگار دین و قران و .. ما آخوند بودند.
من خودم بهترین ها در خوشخوانی ( تلاوت) قران بودم، چون پاداش ( جایزه) داشت و هتّا نزدیک
یک سوم ( ده بخش از سی بخش قران) را هم در بچگی اَزویر بودم. دیرتر این انگیزه ی شناخت
بیشتر من از این دین گندوگوه گردید. در زمان جوانی با گروه های سیاسی بویژه حزب توده ی ایران
آشنا شدم، با آنهم همکاری میکردم ولی هرگز هموند آن نشدم، چرا که من اسلام ستیز بودم
و راه حزب، در این راستا نبود. پس از ١۳۵۷ هم من همواره به آنها میگفتم که به این مسلمین
و اسلامیست های گندوگوز دل استوار نباشید، اینها ناروگرند، ولی آنها میگفتند که گمان نمیکنند
که آنها، هموندان حزب را بکشند، شاید زندانی کنند،، چرا که در ساختن قانون اساسی و در روند
واژگشت ۵۷ و .. به آنها یاری کرده و هتّا جان آنهارا با ناکار کردن کودتای نوژه رهانیده ایم. و اینکه
میگفتند که ما دیگر پیر شده ایم و میخواهیم همینجا مانده و همینجا بمیریم و توان بازگشت به
برون مرزها دیگر در ما نیست. میکوشیدند که از بیدادستیزی حضرت علی ! سخن برانند که مگر
اسلامیست ها به آنان گیر ندهند ولی خب، سودی نکرد و بیشتر آن فرزانگان دچار شکنجه و مرگ
زورگویانه گردیدند. من همه ی آنها را دوست داشتم ، چون همگی فرهیخته، ادبوَر، ترزبان، پزشک،
هنداسگر، روزنامه نگار و .. بودند، برای نمونه رحمان هاتفی یا همان حیدر مهرگان، جوانشیر
( نویسنده ی نسک "حماسه ی داد" و ... اینها هتّا زندان ها را نیز چون دانشگاه کرده بودند ،
زبان های بیگانه یاد داده و یاد میگرفتند، آموزش و نسک خوانی داشتند و هرگز از پای نمی نشستند.
همه این روند ها و رویداد های پس از آن انگیزه ی آن شد که بیش از پیش به درستی باور های
خود پی ببرم و بویژه در اسلام ستیزی پای استوار بمانم.


پارسیگر
shahin نوشته: با درود فراوان بر مزدک گرامی :e303: بارها دیدم که تو نوشته هاتون از شطرنج نام بردید ، کنجکاو شدم چند تایی ازتون سوال بپرسم 1-بصورت حرفه ای بازی میکنید یا میکردید یا تنها تفریحی؟ 2- شما شطرنج رو چی میدونید ؟ (و.علم ، هنر ، ورزش ..) 3- قهرمان مورد علاقتون کیه؟ 3- به کدوم مهره بیشتر علاقه دارید ؟ 4- به نظرتون آدم باید چه خصوصیت هایی داشته باشه تا یک شطرنجباز خوب باشه ؟ 5- از شطرنج چه چیزی یاد گرفتید ؟ 6- چقدر دوست داشتید که استاد بزرگ بشید ؟ 7- در مچ قهرمانی جهان که چند وقت دیگه در هند برگزار میشه طرفدار آناند هستید یا کارلسن ؟ 8- یک پند؟ با سپاس فراوان E032

یشتر آماتور بازی میکردم، در هماوردی های آموزشگاهی/دانشگاهی.
در برخی کلوب های برون مرزی هم هموند بودم، ولی اکنون کمتر بازی
میکنم و اگر هم بازی کنم، با "فریتز" ( شترنگ باز رایانه ای) بازی میکنم،
یا در پارک، با چند دوست کهنسال دیگر برای سرگرمی و زنده نگاه داشتن
یاخته های مغزی. شترنگ برای من یک جور ورزش اندیشه، فند ارتشتاری
و راهبردی بود و گاه یک هنر هم هست چون گاه به برخی بازی های
شگرف که نگاه میکنید، از هوشمندی به هنرمندی فرارسته است! من
در کودکی با نسک ها و بازی های "الکساندر آلـِـخین" نامی که اکنون
کسی نمیشناسد، آشنا شدم. از گشایش اسکاتلندی خوشم میامد
ولی بیشتر با گشایش اسپانیولی کار میکردم.( بسته به این که چه اندازه
از هماورد خود بیمناک بودم یا نه!). برای این بازی باید بردبار بوده و شتابزده
کار نکرد. بسیار خونسرد ولی در همان زمان، با تندای بسیاری جنبش های
آینده خود و هماورد را داده‌پردازی نمود. هرچه آروین و پیشینه ی بازی کردن
شما بیشتر باشد، همان اندازه تندای داده پردازی شما بالاتر است،
چون برخی جنبش ها، دیگر مانند دوچرخه سواری در مغز شما جایگیر
شده اند ولی گاهی هم به جاهایی میرسید که در هیچ بازی پیشینی
نبوده و آنگاهست که توان مغزی شما کارآیی خود را نشان داده و آشکار
میکند ( یا نمیکند!). اینگونه شما میتوانید در زندگی روزانه هم با مغزی
برزیده با کسان دیگر برخورد کرده و واکنش ها و آینده را اندکی پیش بینی
کرده و یا برای هر پیشامد گرایند، پاسخ و واکنشی در رزرو خود بپرورید
و آماده داشته باشید. هتّا در فاروم ها و گفتگ ها هم میتوانید دیگران را
به انجام کارها و گفتار هایی وادارید که دیرتر، گریبان خودشان را گرفته و
در گفتگو دچار شکست شوند. اگر بازی سیمولتان ( همزمان با چند تن)
را انجام داده باشید ، میتوانید در یک سخنگاه، یا در فیسبوک و یا هرجای
دیگر چند هماورد را از همدیگر بازشناخته و به تندی پاسخ همه را جوری
بدهید که همگی دچار شکست شوند. مهره ی دلخواه و مهریسته ی من
هم رُخ است و پس از آن، اسب. من هم دوست داشتم استاد بزرگ
شترنگ بشوم ولی فراز و نشیب روزگار، کارهای بایسته تری را پیش آورد.
( که شاید هم بهتر بود چون ناشایستگی مرا برای این جایگاه هویدا نمیکرد)
اکنون که دیگر اَبَررایانه ی "ژرفابی" (Deep Blue) استادان جهان را هم شکست
داد، دیگر برایم مهند نیست چه کسی برنده میشود، مهاد این است که خوب
بازی کنند. پند من این است که در میان کودن ها، هوشمندی خودرا لگام بزنید،
چرا که این کار هوشمندانه، میتواند جان شمارا رهایی بخشد ( در شهر کوران یک چشم باش)
[ATTACH=CONFIG]2455[/ATTACH]

پارسیگر
1. در جوانی سیگاری/قلیانی بودید؟! رویهم رفته چرا به دود دیدگاه خوبی ندارید؟ آیا برای تندرستی روان آن را سودمند نمی یابید؟
2. سیستم ازدواج و تک همسری را می پسندید یا تن کامگی و بی بند و باری؟
3. اگر تن پروری گریبان شما را سخت بچسبد، برای رهایی از مغاک سستی چه راهی برمی گزینید؟
4. اگر همین دم عاشق و دلباخته دختری جوان و زیباروی بشود، حاضرید با او پیوند زناشویی ببنید و برمانده عمرتان با او باشید؟!
5. رازهای کامیابی و بهروزی شما در کار و آرمان های زندگی چه بوده؟
6. پنج دشنام تورکی به همراه چم های آنان به ما یاد بدهید!
7. در فوتبال ایران و جهان هوادار چه تیمی هستید؟
8. از برآورد کار و کنش هایتان تاکنون چه لقبی را شایسته خود می بینید؟
9. در جوانی چه انگیزه و آماجی برای زندگی داشتید؟!
10. نگرشتان به زندگی را در تنها یک واژه چکیده بفرمایید!
آلیس نوشته: 1. در جوانی سیگاری/قلیانی بودید؟! رویهم رفته چرا به دود دیدگاه خوبی ندارید؟ آیا برای تندرستی روان آن را سودمند نمی یابید؟
نه من هیچ دود را دوست ندارم. نیکوتین هم زهری روانکاه است که مغز را از میان میبرد.
فزون بر این، دود آن بوگندو و قیر آلود و ناپاک و چسبنده و پلیدی ساز است آدم های سیگاری،
کسانی هستند که سست روان بوده و به تندرستی دیگران هیچ ارجی نمیهند و تنها خوشی
مرگبار خودشان برایشان مهند است. من به هیچ سیگاری پشتگرمی (اعتماد) و دل استواری
ندارم، چرا که چنین کسی که نمی تواند روان خود را کنترل کند، نمیتواند پیمان را هم نگه دارد.
چه بسا خانواده ها که از کژخوگرفتگی ها از هم پاشیده و .. خوشبختانه در کشور های پیشرفته،
نبرد با سیگار و داروهای روانگردان همچنان در میان است ولی بدبختانه، از آنجا که سامانه ی
سرمایه داری، سود را بالاتر از هومنی میداند، هنوز نتوانسته اند این بدبختی را ریشه کن کنند،
چرا که جوانان از ناامیدی و سرخوردگی از این سامانه، رو بسوی این دارو های "آرام بخش و
خوشی آور دروغین" میروند. کشورهای درب و داغون اسلامی مانند افغانستان هم که بزرگترین
فراورنده ی تریاک و افیونند!

پارسیگر
آلیس نوشته: 2. سیستم ازدواج و تک همسری را می پسندید یا تن کامگی و بی بند و باری؟

گزینش طبیعی، ژن یا استخر ژنتیک کس یا گروهی را نگه میدارد
که بتوانند فرزندانی پدید آورده به آنان بخت زیست و بهزیستی و
فرازیست ببخشند. تن کامان و بی بند و باران گرچه خوشی ها
میبرند، ولی چون هزینه ی این خوشی ها را، که پروردن فرزند
است به طبیعت نمیپردازند، طبیعت آنها را میزداید. این است
که چنین کسان و چنین همبودهایی خودبخود در پیامد نابکاری
ناطبیعی خود از میان میروند !


پارسیگر
آلیس نوشته: 3. اگر تن پروری گریبان شما را سخت بچسبد، برای رهایی از مغاک سستی چه راهی برمی گزینید؟
به آرمانِ دوستانی که در زیر شکنجه و ستم مردند می اندیشم،
به امید رهایی و بهزیوی میاندیشم و اگر اینهم بسنده نبود،
برترین نیروی سهشی را که بدترین آنها هم هست، بیدار کرده
و بسوی خود فرامیخوانم: بیزاری و کینه جویی.
سینه های تهی از کینه ها، سینه های کودکان
و دل های تهی از امید ها، دل های مردگان اند.


* سهش (sohish) = احساس

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40