دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
Philo نوشته: مزدک گرامی مطمئنید این یک تاکتیک برای نگاه داشتن توازن قوای سابق میان ایران و عراق و در نتیجه طولانی شدن جنگ و تضعیف بیش از پیش این دو کشور نبوده؟
فکر نمی کنید تصمیم گیری های سیاسی یک مقدار پیچیده تر از تصمیم گیری های مبتنی بر دوستی و دشمنی های قبیله ای باشد؟

موافقم... البته دلایل دیگری هم بود ، اما عمده همین هایی بود که شما گفتید :

Israeli support for Iran during the Iran–Iraq war - Wikipedia, the free encyclopedia

نقل قول:
According to Bergman, Israel's goals were to: reestablish some influence in Iran which was lost when the Shah was defeated in 1979; intensify the Iran-Iraq War and weaken both Iran and Iraq, both of whom opposed the existence of Israel; prevent Iraq from conquering Iran as they feared a victorious Saddam Hussein; and create business for the Israeli weapons industry[SUP][10][/SUP]
Trita Parsi writes that Israel supplied Iran with arms and ammunition because it viewed Iraq as a danger to the peace process in the Middle East. Ariel Sharon believed it was important to "leave a small window open" to the possibility of good relations with Iran in the future.[SUP][2][/SUP] According to David Menashri of Tel Aviv University, a leading expert on Iran, "Throughout the 1980s, no one in Israel said anything about an Iranian threat - the word wasn't even uttered."[SUP][2][/SUP][SUP]:104[/SUP] Parsi explained in an interview with Diane Rehm that despite the anti-Israeli rhetoric publicly displayed by Iran, in actuality, the two nations secretly depended upon the support of one another to face the formidable opposition of both Iraq and the Soviet Union. He cites as evidence the fact that this relationship endured despite the ramped up rhetoric that was brought about by the Islamic Revolution in Iran, up until the collapse of the Soviet Union and destruction of the Iraqi military by the U.S. in the first Gulf War, both in 1991. Though he claims that Iran long used Israel as a means to create unified pan-Islamic, anti-Israel sentiment through which all the Muslim countries in the region could be unified under Iranian leadership, Israel and Iran, he argues, only truly began to see each other as strategic rivals after the threat of Soviet Union fell away, and after Iraq no longer could serve as a power check in the region.[SUP][11][/SUP]
Another source argues that Israel saw the Gulf War as an opportunity to ensure the safety of the Persian Jewish community which it believed was at risk. At the time of the revolution in Iran, there were 80,000 Jews in the country. They were a recognised minority along with Christians and Zoroastrians in Iran, which in general had suffered no persecution and had been able to continue their affairs undisturbed. The fundamentalism of Khomeini put all that at risk. Clandestine support of Iran ensured the safety of the Jewish community and allowed thousands to emigrate; it also contributed substantially to Iran's successful defence of its borders.[SUP][12
][/SUP]
Philo نوشته: مزدک گرامی مطمئنید این یک تاکتیک برای نگاه داشتن توازن قوای سابق میان ایران و عراق و در نتیجه طولانی شدن جنگ و تضعیف بیش از پیش این دو کشور نبوده؟
فکر نمی کنید تصمیم گیری های سیاسی یک مقدار پیچیده تر از تصمیم گیری های مبتنی بر دوستی و دشمنی های قبیله ای باشد؟
من دیگر پراسنج هارا پس نمیزنم ولی سمپاتی یهود با ایرانیان ریشه ی
تاریخی و دینی در نزد یهود دارد. همچنین شمار یهود در ایران هم کم نبود
و این یاری میتوانست سپری برای انان باشد که زیر آزار فاشیستهای
اسلامیست نباشند. در این سالها، شمار یهود چنانکه گمان میکنم،
بسیار کمتر شده و هرکه توانسته دررفته است.

پارسیگر
shahin نوشته: مزدک گرامی ، نگرتان درباره فردوسی چیست ،عده ای میگویند شیعه است و عده ای میگویند سنی است و .... ، حافظ و مولانا چه؟
معتزله - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فردوسی گرایش بالایی به اسلام نداشت ولی روشن است که از گروه معتزله که خردگرایانی
"اسلامی" بودند بوده است. این نکته از چند چامه ی وی بدست میاید که برجسته ترین آن
ها این است که گفته است که خدا را نمیتواند دید و دریافت. ( مرنجان دو بیننده را).
حافظ و جلال الدین بلخی هم سنی بوده اند. حافظ سنی زاده بود ولی دیرتر گرایش به
نکوهش دین و بویژه بنیادگرایی دینی یافت(دام تزویر مکن چون دگران قران را) و
همچنبین بسوی دین های کهن ایران هم نگرشی نمود. جلال الدین بلخی هم
همینگونه، "سنی زاده" بود ولی دیرتر به هومنی گرایی گرایش یافت و خواستار
نگرش به درونمایه ی هومنی هر دین شد و نه سویه های بیرونی و آیینی و
سیاسی آن ( هیچ آدابی و ترتیبی مجوی)

پارسیگر
مزدک جان یادآوری میکنم که باقی لیست من هنوز مانده، رو از این نظر که شاید مثل بعضی دوستان با گذشت زمان فراموشت شده باشه.:e303:
دوستان اگر باز هم سوالی دارند بپرسند، مزدک گرامی هم سوالات باقی مانده را تمام کند در این یکی دو روزه و اگر صندلی داغ به همین حالت راکد باقی بماند آنرا خاتمه میدهیم ولی اگر دوباره جان بگیرد مانند روزهای اول مهلتش تمدید میشود.
Russell نوشته: دوستان اگر باز هم سوالی دارند بپرسند
من همینها رو فرصت نکردم بخونم
مزدک عزیز کدام گفتگوهایی که از ابتدا تا کنون با افراد مختلف در فاروم ها داشته اید را "در بالاترین سطح" می بینید؟ و از کدام گفتگوهایتان بیش از بقیه لذت برده اید؟

لطفا لینک هایشان را بگذارید و اگر خواستید یک توضیحی هم درباره شان بدهید.
من یک سوالی دارم که البه آنچنان هم به صندلی داغ ارتباطی نداره... اما میخوام بپرسم از مجموع نوشته هاتون آیا مجموعه ای گرد آوری کردید؟ یا هرگز به فکر نوشتن یک کتاب افتادید ؟
درود مزدک گرامی، 1-شما چگونه هوش کردیدکه فردوسی از معتزله بوده ، تا آنجایی که فهمیدم یک شیعه زاده است ، پس این بیت را (بر این زادم و هم بر این بگذرم/یقین دان که خاک پی حیدرم) چگونه تفسیر میکنید ؟ 2- چرا ، چرا ما اینجاییم ؟ تا کنون هیچ جوابی برایش یافته اید ؟ چرا زندگی میکنیم ؟ E40e (لابد بخاطر فرازیست؟ که چه بشود) 3- اینکه ماده نه به وجود میآید و نه از بین میرود ، پس ممکن است ما بعد از مرگ و تجزیه شدن و.... چرخه . دوباره فرصت زندگی کردن بیابیم آیا میشود که بشود، در کل قضیه چیست؟ E10c
shahin نوشته: -شما چگونه هوش کردیدکه فردوسی از معتزله بوده ، تا آنجایی که فهمیدم یک شیعه زاده است ، پس این بیت را (بر این زادم و هم بر این بگذرم/یقین دان که خاک پی حیدرم) چگونه تفسیر میکنید
شاهنامه شناسان از روی هر چامه پی میبرند که این از خود فردوسی بوده یا از نوسندگانی که در گذشته،
نسک هارا با دستنویسی باز می نوشته اند. برای نمونه میدانیم حافظ سنی و دیرتر بی باور بود ولی در زمان
شاه اسمعیل، برای انیکه دیوان و آرامگاهش از میان نرود گفتن بابا این شیعه است و یکی دو چامه اش را بجای
شیعه بودن جا زدند. این چامه ی "حیدر" هم از همان چامه های برساخته نوسندگان است. برای نمونه واژه ی
حیدر (= کسی که شکار و دشمن خود را زنده زنده[حی] میدرد) یک واژه ی روا در سالهای زندگی فردوسی نیست.
بیشتر این واژه ها مانند صفدر و حیدر، پس از شیعه شدن زورگی ایرانیان ، برای علی ، خلیفه ی چهارم مسلمین و
امام نخست شیعیان سرهم بندی شده. یا چامه ی دیگر که میگوید که هرکس با دودمان علی ناسازگار است،
" بی پدر" (حرامزاده) می باشد که شاهنامه شناسان، به روشنی گفته اند که فردوسی چنین زبان بی ادبانه و لیچارگو
نداشته و این زبان، زبان شیعه های متعصب و فرومایه است. دین پدرانش هم به روشنی در دست نیست و همه
ایشان را به انگیزه ی بزرگی و فرزانگی اش به خودشان میخواهند ببندند. مهند این است که بدانیم که حاکم شرع،
از گورسپاری او در گورستان ملسمین خودداری نمود! پس شیعه هم نمیتوانسته باشد، چون در زمان فردوسی شیعه
هم مسلمان شمرده میشد.


پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40