دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
یه نفر نوشته: سپاس آریا جان.
به نگرم شما فرد مناسبی برای جایگزینی مهربد .......... (وارسته) هستید :-)

نه اینجور نیست، هرکس جایگاه خودش را دارد که مهربد کارش در پارسی ستودنی ست
درست سخن می گویم!
......... یه نفر
Anarchy نوشته: 14) دیدگاه شما در مورد تئوری توطئه های مطرح شده پیرامون یازدهم سپتامبر چیست ؟
+
Anarchy نوشته: ) دیدگاه شما در مورد تئوری های مطرح شده در خصوص کنترل دنیا توسط انجمن های مخفی فراماسونری و دست های پشت پرده چیست ؟
یاوه بافی های گروهی ناخرسند ولی نادان است. ناخرسندی مردم، بویژه در کشور های سرمایه داری
از فرمانروایی دیرنده ی بیدادگرانه، و باور به اینکه آنها نمیتوانند هیچ چیز را دگرگون کنند، آنهارا بسوی
کژباوری های نوین و دام شکارچیان نادان ها میاندازد. این شکارچیان با نوشته و نسک های خود پول
هنگفتی را از این بدبخت ها در میاورند و میتوان گفت همانند امامزاده های خودمان هستند که مردم
ناآگاه و کودن را میدوشند. این نوشته ها و کژاگاهی ها این سهش را به این مردم میدهند که گویا از
چیزهایی آگاهی دارند که فرای دانش مردم " معمولی" است. این سهش بسیاردانی به آنها خودباوری
بیشتری میدهد و از اندوهان زندگی شان میکاهد.
این تئوری ها، از ساختگی بودن پرواز به ماه گرفته تا پیش بینی های نوستر آداموس در باره ی رویداد های
کنونی، نیروی شگفت آور فراماسون ها و ایللومیناتی ها و صهیونیست ها و ... در کنترل جهان ، در بازه ای
از خنده دار بودن تا مرگبار بودن جای دارند و همچون بیماری انگلی مانند خوره، در کنار دین ها به مغز مردم افتاده است.

پارسیگر
Anarchy نوشته: 16) بزرگترین و باسواد ترین اسلام ستیز/خردگرای ایرانی را چه کسی می دانید ؟ برای نمونه نظر شما در مورد فرود فولادوند و روش مبارزه او چیست ؟
اسلام ستیز و خردگرا دو چیز گوناگون هستند، اسلام ستیز های بیخرد هم داریم.
برای نمونه فولادوند گرچه دلاور بود که با جمهوری اسلامی درافتاد ولی بنام انجمن
پادشاهی و نه از کنج خردگرایی بود . ایشان شوربختانه برآورد درستی از فربود ها
نداشت و سهش جاه خواهی و فرمانروایی به گول خوردن او بدست سربازان گمنام
فاشیست ، رهسپاری به ترکیه و ربوده شدن او انجامید و به شکنجه و با گرایندی به
مرگ آن نگون بخت.
[ATTACH=CONFIG]2503[/ATTACH]
از اسلام ستیزان کارآمد ، صادق هدایت بزرگ اندیشه و احمد کسروی گرانمایه بودند.
کسانی مانند علی دشتی هم کارهای اندکی نکردند. آنها پیشگامان اسلام ستیزان
و خردگرایان نوین کنونی بودند. شجاع الدین شفا هم پژوهشگر برجسته ای بود که
شوربختانه تنها پس از سرنگونی پهلوی، در اندیشه ی خردگرایی و اسلام ستیزی افتاد،
ایکاش پیش از آن، در این باره به پهلوی هشدار داده بود!
[ATTACH=CONFIG]2504[/ATTACH]
اینجا ، جا دارد از آرش بیخدا که شوربختانه گرفتار است نیز یادی کنیم که انجمن بیخدایان
و اسلام ستیزان را روایی و بازار گرمی بخشید و جوانی بسیار پرکار و پرانرژی بود.
یکی از اسلام ستیزان سرسخت (و میشود گفت باسواد)، هم خود من بودم که من هم
کم کم دارم از میان شما میروم !

پارسیگر
سامان نوشته: ۱- آیا در هیچ شرایطی حاضر به کشتن یک انسان هستید؟
در سامه هایی که قانون پروانه میدهد، مانند پدافند از خود.
اگر کسی را در پدافند از خود بکشید ( که به ناچار است)
هردادگاهی شمارا بیگناه می یابد( مگر شاید چند تا حاکم
شرع احمق) برای نمونه اگر کسی بخواهد خانواده ی مرا
از میان ببرد و من بتوانم تنها با کشتن، از این جلوگیری
کنم، در کشتن او گمان بخود راه نمیدهم، ولی اگر کسی
بخواهد خود مرا بکشد، کوشش چندانی نمیکنم. جز این
رهگذر که دارای پروانه ی قانونی و دادیک هستیم، در
جای دیگر کشتن را نباید روا دانست. با پادافره قانونی
مرگ هم ناهمداستانم. میشود بجای ان زندان با
کارهای سازنده را نهاد. برای نمونه میشود آخوند هارا
در اردوگاه کار در نزدیکی سمنان برای آبادی کویر بکار
بست!! درست است که من میکوشم خردگرا باشم
ولی گاهی که به کسی مانند لاجوردی میاندیشم،
خردم از من رخت میبندد و میخواهم او را مرده ببینم !
اینجاست که ژن های گوریلی ما به من چیره میشود!


پارسیگر
درود دوباره. نظرتان درباره‌یِ شخصیت‌هایِ زیر (نظر و عملشان) چیست؟
1-مارکس
2-لنین
3-تروتسکی
4-استالین
5-مائو
6-گورباچوف

7-رضا شاه
8-محمدرضا شاه
9-مصدق
10-جلال آل احمد
11-علی شریعتی
12-عبدالکریم سروش
13-هاشمی رفسنجانی

14-کریستوفر هیچنز
سامان نوشته: ۲- آیا به قهرمان سازی تاریخی معتقد هستید؟ مثلا درباره ی کوروش هخامنشی چه رویه ای باید در پیش گرفت؟
هومن همواره نیاز به کهرمان داشته و تا زمین که ستم و بیداد هست،
کهرمانان نیز پدید میایند و اگر کهرمان راستین هم نبود، آنها را پدید میاورند.
برای نمونه از علی که تنها کارشناس شقه کردن بود، نماد همه ی خوبی ها
و نیکی ها و جوانمردی ها و دلیری ها و .. را برساختند تا نیاز روانی هومن را
به باور اینکه راستی و نیکی براستی هست و میشود که باشد برای این بخش
از جهانیان برآورده سازند، ترسایان مارتیر (شهید) های خودشان را دارند که
( که به وارون شهیدان اسلام آدمکش نبودند) و بدست ستمگران و زیر شکنجه
کشته شدند. رنجبران، کهرمانان خود را مانند اسپارتاکوس و مزدک و بابک و
خسرو روزبه و .. دارند و اکنون، بیدادگری های جمهوری اسلامی و فاشیستهای
قرانی، ّپدید امدن کهرمان کهنی از از فرای گرد و خاک تاریخ نیازین ساخته است
و بهترین نامزد آن، کسی نیست جز کوروش که یک استوانه ی گلی ، که همچو
خاری در چشم اسلامیون است، او را به جایگاه هومنی و والایی کهرمانی برکشیده
است و همچون ستاره ای از دور دست ها به درخشیدن آغازیده. درست است
که اکنون گروهی میکوشند انگل‌وار(!) از نام نیک و چهره ی درخشان او برای جیب
خود کژسود ببرند ولی این چیزی از را در انگیزه های پیدایش و "بازیابی" چنین
کهرمانانی دگرگون نمیکند. بیگمان زمانی خواهد رسید که از علی به زشتی
آنچه بود یاد خواهد شد و از کوروش نیز چهره ی فربودین تری خواهیم داشت
و ان زمانی است که این کهرمانان خویشکاری روانی و سیاسی خود را انجام
داده باشند و "دوباره" به تاریخ پیوسته.

تاریخ که بر باد رود رنج و سرورش
نازد به سزاوار به گردان غیورش
یک گـُرد که درمعبد تاریخ فنا گشت
همپایه به میدان به هزار و به کرورش
جاوید شد ان گرد که جان بهر وطن باخت
پر فخر شد ان خلق که خسرو شده پورش
لرزید دل خصم که از چوبه اعدام
بشنید غریو سخن پر شر و شورش
بی مایه شد ان عربده اش نزد نهیبش
بی جلوه شد ان طنطنه اش نزد غرورش
او باره همت زسر ابر جهانید
دشمن به وحل مانده همه بار و ستورش
او راه فنا رفت به چشمان گشاده
زد خنده به خصم وطن و باطن کورش
دیروز عدو سینه او خست به پولاد
امروز جهان گل بنهد بر سر گورش
در شهر شهیدان بود او خسرو جاوید
تابنده بر اطراف وطن منبع نورش
احسان طبری
[video=youtube;XyfChQKab_M]http://www.youtube.com/watch?v=XyfChQKab_M[/video]


پارسیگر
سامان نوشته: ۳- کدام شخصیتهای ایرانی (معاصر و تاریخی) را میپسندید؟
همزمانه (معاصر) : احسان طبری، پروفسور حسابی، دکتر تقی ارانی، علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار،
محمد علی افراشته، رضا شاه بزرگ،بیژن جزنی, شاپور بختیار، احمد کسروی، صادق هدایت، خسرو روزبه،
علامه طباطبایی، دکتر حسین فاطمی، صادق چوبک، ایرج پزشکزاد، به‌آذین، امیر نیک آیین، حیدر مهرگان،
تیمسار رحیمی ، تیمسار خسرو داد، موسی خیابانی ، هوشنگ ابتهاج، سعیدی سیرجانی ، رهی معیری،
هایده (خواننده) ، عماد رام ( خواننده و خنیاگر)
...

تاریخی : وزیر فرزین بزرگمهر بـُختگان، موبد موبدان مزدک بامدادان، زرتشت سپیتامان، کوروش هخامنش،
خشایارشا، سورنا سورن پهلو، بهرام چوبینه مهرانی، آذرپاد مهراسپندان ، شاپور اردشیران (شاپور یکم) ساسانی،
آریو برزن آریاوند، برزویه ی پزشک، ابن مقفع دستور، وزیر جعفر برمکی، خلیفه مامون عباسی، پور سینای بلخی،
فردوسی توسی ، خیامی نیشاپوری، ناصر خسرو کوادیانی ، بابک خرمدین، مازیار مازنی کارن وند،
ابومسلم خراسانی، ابو شکور بلخی، عماد الدین نسیمی، ماکان کاکی، نادرشاه افشار، خاقانی شروانی، ...

* * *
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست


آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست


این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست


تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست


من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست


آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست


امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست


در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
سامان نوشته: ۴- نظرتان راجع به این افراد چیست: امیرکبیر- رضا شاه- مصدق- رضا پهلوی دوم- میرحسین موسوی.
١- امیر کبیر: مردی باهوش و کاردان و سربلندی شهر اراک، که از کارهای برجسته ی
او بنیاد آموزشگاه "دار الفنون" ( سرای فند ها= پلی تکنیک!) و نبرد با قمه کشان و
قمه زنان و روضه خوانان بود و تنها کار ناشایسته ی او کشتار اپوزیسیون بهایی.
ولی کار او در پیشرفت دانش و فند و رهایی ایران از دام دین گندوی اسلام، بزرگتر از
این یک لغزش وی است.
٢- رضا شاه بزرگ، مردی خودساخته و دارای هوش سرشتین بی اینکه آموزشگاهی
دیده باشد با همان تیزهوشی و تیزبینی روستایی خود به شاهی رسیده و کارهای
سترگ ارزشمندی برای ایران نمود که همین که من و شما داریم در اینجا سخن
مگوییم، از پی کارهای او ست و گرنه باید مانند افغانستان در لجن ژرف دست و
پا میزدیم. او را میتوان به راستی پدر ایران نوین دانست که دست آخوند را از
اموزش و پرورش، دادگاه ها و .. کوتاه کرده نخستین دانشگاه های راستین را
ساخته و جوانان ایران را برای آموزش به برون مرز فرستاده و بار دیگر ارتش
یکپارچه ای برای ایرانی یکپارچه فراهم آورد. فرنام بزرگ شایسته ی او ست،
گرچه گناهانی مانند کشتن دکتر تقی ارانی ( از گروه ۵۳ تن کمونیست) بر
شانه ی او سنگینی میکند ولی بازهم کارهای هایسته و شایسته ی او
بسی بر این گناه که هر شاهی ناچار از ان است، میچربد. گرچه از او پس
از جمهوری اسلامی به بدی یاد شده و خلخالی، این نماد راستین اسلام گندو،
ارامگاه او را به شاشگاه تراساخت ، ولی تاریخ او فرزند برومند ایران خواهد دانست.

۳- مصدق السلطنه، ایران دوستی بزرگ ولی دور از فربود ، همچون بسیاری دیگر
از کهرمانان که هنایش ژرفی بر تاریخ ایران نوین داشت . شوربختانه او به سازماندهی
حزبی و سیاسی ارزشی نمینهاد و نمیدانست که مردم زمانی میتوانند از مردمسالاری
پدافند کنند که دارای سازماندهی ( تشکیلات) باشند. اوآرمان بزرگ ولی خوابگون در
سر میپرورانید و یک کهرمان پژمان ( تراژیک)، که اسلامیست ها و آمریکایی ها به وی
از پشت خنجر زدند، کهرمانی که که دلهای ایراندوست بسوی او گراینده ولی خرد
سرزنش کننده اوست. او در تاریخ همچنان تابناک خواهد ماند.

۴- شاهزاده رضا کوروش پهلوی، تیری در ترکش سرمایه داران و "بزرگان" ایرانی
آنگاه که اسلامیست ها به پایان راه رسیده باشند.

۵- میر حسین موسوی :
اگر بار خار است خود کـِشته ای
و گر پرنیان است، خود رشته ای
فردوسی پاکزاد


پارسیگر
سامان نوشته: ۵- اصلاحات درون رژیمی را برای بهبود شرایط ایران موثرتر میدانید یا انقلاب یا حمله ی خارجی؟
از آنجایی که دیگر روزگاری از این بدتر نمیشود، هرکدام از این سه، گونه ای بهبود هستند!
ولی جدای شوخی، واژگشت بهترین این راه ها + مینماید، چرا که فاشیسم اسلامی
توان خودبهسازی ندارد، چرا که آموزه های ان خداوندی و دگرگونی ناپذیر شمرده میشوند
و تا اسلام در فرمانروایی هست، همان چپاول ها و بدبختی ها درکمین هستند و گرچه
شاید در بازه ای زمان، به انگیزه ی " حفظ نظام" ( = پاسداشت جیب مافیای آخوندی) ،
یک مانور هایی انجام بدهند و نرمش های قهرمانانه!ای بورزند و بنرمند ولی چون سرشت
تلخشان بجاست، بار دیگر که خود را ایستاور دیدند، مارهای ضحاکی شان از دوشهایشان
بیرون خواهند خزید:
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی فردوس هنگام آب
به بیخ انگبین‌ریزی و شیر ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه‌ی تلخ بار آورد.
فردوسی

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40