دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
درودی دیگر
جناب مزدک باتوجه به سن بالایتان اگر قرار باشد مقایسه ای بین حکومت قبلی و ج.ا.ا داشته باشید چه میگویید؟ آیا این درست است که زمان شاه با همه خوبی هایش باز ایران زیر دست غرب بوده؟
استقلال از نظر شما چه مفهمومی دارد؟
اینکه ملت یا آدم دنبال حق و غرور و استقلال خود باشد هدف مهمتر است یا وسیله؟
قدیما یخچال نبود. یخ نبود. برف با شربت میخوردید؟ طعم اون روزگار هنوز درخاطر دارید؟ کمی بگویید
اولین خاطره ای که از تماشای تلوزیون دارید چیست؟
بنظرتون بچه های امروز چه خصوصیات خوب و بدی نسبت به بچه های 20 سال پیش و 40 سال پیش و 60 سال پیش دارند. با تفکییک سال پاسخ دهید ممنون میشوم

همکلامی با شما لذت بخش است. سپاس
Anarchy نوشته: 1) به جز "ابرمرد" که وصفش رو بسیار شنیدم ، کدام یک از کاربران قدیمی یا جدید در فضای مجازی فارسی شما رو بیشتر جذب کرده ؟ راستی از دوستان قدیمی مثل "لا مذهب " هم خبری دارید ؟
2) از نظر شما بهترین راه گسترش خرگرایی چیست ؟
3) سرنوشت جمهوری اسلامی رو چی میدونید و فکر میکنید بالاخره به چه شکل سقوط خواهد کرد ؟ حمله خارجی یا شورش مردم از داخل ؟
4) دیدگاه شما در مورد آنارشیسم چیست ؟
5) چه پیشنهادهایی برای بهبود کیفیت انجمن دفترچه و جذب کاربران بیشتر دارید ؟
...؟
١- آری من جز ابرمرد، از لامذهب، روزبه، موج نو و فریمن ( در سخنگاه "باشگاه جوانان ایرانی" )
باشگاه جوانان ایرانی / تالار گفتمان ایرانیان - نتایج گفتگو
هم خوشم میامد. در هم میهن هم یک چند تن فرهیخته بودند (من که از آنجا بیرون کرده شده ام).

٢-خرگرایی که خودبخود بی هیچ کوشش گسترش می یابد ولی اگر فردیدتان، همان " خردگرایی" است،
باید گفت که کسترش هر ایده ای رهایی بخشی در میان هومن، برخاسته از بدبختی هایی بوده که او
را به اندیشه واداشته است. زیرا ما ها شوربختانه مانند هر سامانه ی دیگر مادی، دوست داریم در کمترین
تراز انرژی باشیم و تنها آن زمان از تنبلی تن و اندیشه دست برمیداریم که یک بدبختی سرمان بیاید یا
دو سانتیمتر مانده باشد که سرمان به دیوار بخورد.

۳- اینگونه کشور ها که اپوزیسیون و حزب و نهاد های همبودین ندارند، از درون بدست "یاران پیشین"
سرنگون میشوند، آنهم بیشتر با خونریزی و سرکوب. ولی زمان سرنگونی بستگی به دورای واپسماندگی
از کشورهای سنجش پذیر جهان میباشد. برای نمونه ایران و ترکیه و کره و .. چندی پیش، هم پایه و دارای
سامه های یکسان بودند، اکنون آنها به جایی رسیده اند و جمهوری اسلامی همان گندی مانده که بود.
قاجاریه هم اینگونه از هم پاشید، چون در پی واپسماندگی، ار روس و .. شکست خورد، گرچه پیشتر,
روسها از نام نادرشاه هم میترسیدند. یا باری نمونه یکی از انگیزه های واژگشت روسیه تزاری، شکست
ناوگان آنها از ژاپن بوده. اکنون هم جمهوری اسلامی در هر پروژه ی خود شکست خورده، جهانی از آنها
بیزار است، در خاورمیانه هم بیشتر نفرین میگیرد یا آفرین. در عراق هم شیعیان آنجا ، تنها چون شیعه
هستند، پیرو ایران نخواهند بود، بساکه بزودی دو جور شیعه ی هماورد خواهیم داشت. بدتر از همه،
ایستار درونی کشور است که همانگونه که میبینیم، هر از چندگاهی گروهی از تنه ی رژیم فرو میریزند،
از ملی مذهبی های سالهای نخست گرفته تا بهبودخواهان و سبزها و .. که هرکدام بگونه ای از خوان
چپاول نفتی مافیای تنگ چشم ، کنار نهاده میشوند. برای همین جمهوری اسلامی روی آرامش دیرنده
را نمیبیند و هر چند سالی یکبار یک هنگامه ای دارند، از هیژده تیر دانشجویان گرفته تا شورش سبز و "فتنه" و ...

۴- آنارشیسم راستین تنها در پی برپایی کمونیسم و سوسیالیسم پیشرفته شدنی است،
زیرا کار هر رژیم/فرمانروا، کنترل دگرسانی پتانسیل است. دگرسانی پتانسیل به چه چم است؟
زمانی که شما در یک جا بار کهربایی نایی و یک جای بار کهربایی بایی دارید، مانند یک انباره ی
کهربایی ( خازن الکتریکی)، نیاز به یک نارسانا دارید که نگذارد بارهای نایی به سوی بارهای بایی بروند.
در کشوری هم که هنوز در آن مفتخور هست، دزد هست، بهره کش و بهره ده هستند، نیاز به پلیس
و ارتش و ساواک و ساواما و .. میباشد که پولهای بهره کشان را از دستبرد دیگران پاسداری نماید.
تنها آنگاه که مردم به آن تراز فرهنگی و سرایداشتی رسیده باشند که کسی در پی کشتن و دستبرد
و سروری زورگویانه به دیگران نباشد، نیاز به پلیس و فرمانروا و داور از میان میرود و ما هومن ها هنوز
از این آرمان، سده ها بساکه هزاره ها دور هستیم.

۵- ما نمیتوانیم اکنون با فیسبوک هماوردی کنیم ، ولی فسبوک هم بیشتر روی پرشماری هموندان،
سرگرمی و پیوند های همبودین کار میکند و نه بر روی تراز گفتار ها و نوشته ها. پس ما باید اینجا
چیزی را پیش بیاوریم و به دیگران بنماییم که فیسبوک ندارد. و آنهم همان والایی هوداد (کیفیت) ،
سهش "در خانه ی خود بودن"، فرهنگ و فرهیختگی است. ما یک گروه فرزانه ( الیته) خوب در اینجا
داریم که از آروین های چندین سخنگاه گذشته و بسیار آموخته است و همین ها باید با به آهستگی
( برای پیشگیری از خستگی و سرخوردگی و وازدگی) گفتگو هایی را که در دیگر جاها شدنی نیست ،
( از دید آگاهی یا شایندگی های رسانه ای و ..) پی بگیرند. هتّا یک پیک در دو روز هم برای خودش نیکوست:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.
از سوی دیگر، فراخوان دوستان و آشنایان به این سخنگها هم میتواند اندک اندک به هموندان کنشگر و
یا هتّا نگرنندگان بی کنش هم بیفزاید که تنها باری خونادن سخنان اینجا میایند.

پارسیگر
Anarchy نوشته: 6) دیدگاه شما در مورد عشق انسان به انسان چیست ؟ آیا در طول زندگی پیش آمده از شریک زندگی خسته شده به فکر رهایی از این بند و اسارت بیوفتید ؟
7) دیدگاه شما در مورد پورنوگرافی چیست ؟
8) در یکی از پیک های پیشین همجنسگرایی را بیماری دانسته بودید ، چرا چنین باوری دارید ؟
۶-مهر هومن به هومن از روند فرگشت و برای نگهداشت زادمان هومنی پدید امده.
مهر میان زن و مرد برای اینکه دارای فرزند شده و دوتنه و در بستر خانواده از او
نگهداری نمایند. چرا؟ چون زاد و زای هومنی هر بار یکی دو تا بیشتر نیست،
ولی لاکپشت برای نمونه ۵۰۰۰ تخم میگذارد و از اینها، با مرگ و میر و بخور بخورهایی
که دچارش میشوند، باز هر بار سدها بچه لاکپشت به دریا میرسند و پس از
بخور و بگیر های آنها هم باز ده ها لاکپشت میتوانند فرابزیند. پس اینجا دیگر
لاکپشت مادر، نیاز به مهر مادری و نشستن وروی تخمها و پاسداری از انها ندارد.
پس هرچه شمار تخم ها/بچه ها، کمتر باشد و هرچه زمان رُستن این بچه ها
و رسا و برنا شدنشان بیشتر باشد، "مهر" هم در ان گونه ی جانوران بیشتر و بیشتر
در ژن ها بازتاب می یابد. مهر به همسر در زندگی هم از ان جا آغاز میشود ولی
شما باید کم کم اینرا به مهربانی های دیگر، با سرگرمی ها و گفتگو های دوتنه،
کارهایی که باهم انجام میدهید، گردش باهم و .. فرابرویانید، تا پس از رفتن کودکان
و در سالهای کهنسالی نیز بهانه ای برای دوستی و مهر بجای بماند. از گفتن همه
چیز و رو کردن همه ی درون خود هم خودداری کنید ، بساکه دیر به دیر چیز نوی از
خود آشکار نمایید تا همچنان گیرا بمانید. چون یک انار آبلمبو شده ی چروکیده برای
هیچکس گیرا نیست. فزون بر این یک چند آزادی هایی برای همسر خود بگذراید،
چرا که میگویند همسری مانند نگهداشتن سابون است، اگر فشار افزوده بدهید،
له میشود و اگر شـُـل بگیرید از دستتان بیرون میلغزد. با چنین کاری سخن از
دربند بودن ( اسارت) خودبخود از میان میرود، از این گذشته، دربند بودن هم برای
خود نیکوییهایی دارد، بویژه که در بیرون از زندان بدبختی و سرما و تنهایی و ...
باشد و در درون زندان، همسخن و گرمی و سهش آرام و آشتی.

۷- این پدیده از آغاز تاریخ بوده ( از نسک ها و نگاره های کاماسوترای هند کهن و ..)
و کارکرد آن در راستای شورانگیزی در راه زاد و زای است، بویژه برای کسانی که
سرشتی سرد دارند. ولی مانند هر چیز یا داروی دیگر، کاربرد فزاده بر نیاز آن،
مایه ی واژگونی اماج میگردد. سویه ی دیگر بررسی باید آماج های بهره‌کشانه
از نیاز های طبیعی هومنی است : سرمایه داران با بهره کشی ، بویژه از زنان و
دختران جوان، پیشه و ساختاوری* مَرزِش‌نگاری (پورنوگرافی) را برای پولدار شدن
هرچه بیشتر به بهای مچاله کردن زنان و دختران جوان و زیبا , که در آن همبود ها
پیشه و کار درستی پیدا نمیکنند، براه انداخته اند که اینجای داستان نکوهیده است.

۸- بیماری به چه میگویند؟ بیماری چیزی است که روند طبیعی زندگی یک جانور
را دچار دشواری و گره سازد، از زیست و فرازیست او جلوگیری نماید. خب،
همجنس گرایان هم, درست است که زیست دارند ولی فرازیست ندارند!.
درست مانند کسی که بیمار است و بچه دار نمیشود.
طبیعت هم ژن بیمار را اینگونه بازمیشناسد و از میان میبرد، بدست خود!

*ساختاوری = صنعت Industry
پیشه = شغل

[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]


پارسیگر
Anarchy نوشته: 9) چرا در این زمان کهنسالی همچنان دست از گسترش خردگرایی و انجمن نویسی برنداشته اید و چطور دانسته های خودتون رو حتی در علوم جدید ، به روز نگه داشته اید؟
10) برای پاسخ به پیک های دوستان (در زمینه های مختلف) چه مقدار فکر میکنید و همه رو از بر جواب میدید یا اینکه کمی هم به جستجو در همین فضای مجازی در خصوص سوالات می پردازید ؟
۹- خب من کمی گردش میکنم، گاهی شنا و .. میروم ولی سرانجام
زمان آزادم کم نیست و بجز سرپرستی تاربرگ های فیسبوکی "
برابر پارسی واژه های بیگانه" و چند تاربرگ دیگر و همچنین کارهای دیگر،
هنوز زمان برایم میماند که کار دیگری در راستای آرمان هایم انجام دهم
و هم اینکه مغز و اندیشه ام را جوان نگه دارم و هم اینکه از جوانان و
ایده های نوین انان چیزی بیاموزم .
خب اگر همه اش بخورم و بخوابم و بگردم و ... که زندگی ام پوچ میشود!
دانسته های خود را هم از ماهنامه هایی که آبونه شده ام بیشتر میگیرم
و چند برنامه ی تلویزیونی هم هست که از تازه ترین های دانش و فند
آگاهی میدهند. برنامه هایی را هم که در باره ی هنر و فلسفه، تازه های
اندیشه و .. هستند نیز نگاه میکنم، کار دیگری که ندارم بکنم !

١۰- بیشتر از ویر خودم است ( ازویر=> ازبر) . گمان نکنم اگر شما نوشته های
مرا به موتور های جستجو بدهید، جز خودم کسی ر ا پیدا کنید! E415
گاهی برای انیکه فرتور درخوری برای نوشته های خود بیاورم، به کوتاهی
جستجویی میکنم. در برخی گفتمان های بسیار سنگین دانشیک، برای نمونه
در سخنگاه فیزیک هوپا، برای دل استواری بیشتر و کله پا نشدن، یکی دو بار
دیگر دانسته هایم را در اندرتار و یا در نسک هایم چک میکنم . اگر در جایی
هم ١۰۰% دل استوار نباشم، برای خود راه گریز و پوزش کار میگذارم.

پارسیگر
Anarchy نوشته: 11) بهترین تاکتیک برای از میدان به در کردن عمله جهل و اسلامیست ها رو چی میدونید ؟
12) نظر شما در مورد بحث های تالار زنامرد انجمن دفترچه و بر علیه زنانگی مبارزه کردن و ستیز با مرد ستیزی دوستان چیست ؟
١١- برای اینکه شما بتوانید بر آنها چیره شوید، باید بهتر و بیشتر از انها
در باره ی اسلام و قران و حدیث ها و .. بدانید. دانستن عربی هم یاری
بزرگی است، چرا که از ترفند های بزرگ اینها، بازگردان ماستمالی شده ی
حدیث ها و ایه ها و .. برای گول زدن مردم و بروز کردن آموزه های پوسیده ی
مردم ستیزشان است. اگر این هنر را داشته باشید، نیاز به هوشمندی
بالایی هم ندارید چون بیشتر این اسلامیست ها کودن هستند. اگر از
بنمایه ای اسلام بخوبی آگاه باشید، میتوانید برای خودشان از بنمایه های
خودشان برگه و گواه بیاورید که دیگر راهی برای گریز نخواهند داشت!
زمینه ی دوم که باید در آن کارکشته باشید، بازشناسی کژفرنود ها
( سفسته ها) میباشد. کژفرنود از بزرگترین ابزار عمله جهل فاشیستی ،
بویژه عمله جهل اسلامی است. برای همین من در هر جایی که رفتم،
یک جستار برای یادگیری بازشناسی کژفرنود ها درست کردم. این ها
برای نمونه، نخست پس از شکست های آغازین، کژفرنودهایی مانند
" ... هر که خود را بخواب زده را نمیتوان بیدار کرد"/" با مدعی نگویید
اسرار عشق و مستی ..." را به میان میاندازند، سپس و سرانجام به
دشنام و پریدن به خودتان (کژفرنود گیر دادن به سخنگو بجای سخن)
روی میاورند. روش کار شما هم باید با اسلامیست های تازه کار باید
این باشد که در آغاز، کمی مانند نادانان ها و نافرهیختگان سخن بگویید
که گمان کنند که کارشان آسان است و سپس هی سنبه را پرزور تر کنید.
آنگاه دیگر نمیتوانند به آسانی پا پس بکشند. درست است که گاهی
میگویند " بحث با شما فایده ندارد، شما معاند هستید!"، آنگاه است
که شما هم میتوانید بگویید ،" ناگهان پس از ده ها پیک، این را هوش کردید؟
یا پس از این که شکست خوردید این بهانه را میاورید که از میدان بگریزید؟!".
بسنده است که آنها یکی دو ایرنگ (اشتباه) بکنند، آنگاه دست شما برای
کودن نشان دادن پنهان و آشکار آنان باز میشود و نمیتوانند گلایه بکنند،
چون در درون، میدانند که بیراه رفته و ایرنگ نموده اند.

١٢- گفتمان گیرایی است ولی چیزی که نیاز شتابنده* ی همبود ما باشد نیست.
دشواری های و گره های همبود ما ، که هنوز بسیار مانده به پله ی نوینگرایی
( مدرنیسم) برسد، در ساختار و فرهنگ فئودالی/سرمایه داری واپس مانده آن
نهفته است. گفتمانی که شما دارید، برای کشورهای پیشرفته کارساز میتواند
باشد که در پی فمینیسم، و کژراهه های سرمایه داری که از فمینیسم برای
پدید اوردن نیروی کار از زنان سود میجوید، پیوسته در روند کاهش چپیره(جمعیت)
و فروپاشی یاخته ی خانواده است که روندی سیجناک برای بخش های فرهیخته
و پیشرفته ی جهان بوده و پدیده ی کوچیدن جنوب به شمال را پرتوان تر میسازد.


*شتابنده = کسی یا چیزی که شتاب میکند، عاجل، فوری
نیاز شتابنده = احتیاج عاجل، لزوم فوری


پارسیگر
Mehrbod نوشته: دوستان ١٠ تا ١٠ تا میپرسند ها!

مزدک جان اگر پس از همه‌یِ پرسش‌ها هنوز در خودتان حوصله‌ای میدید بمهر نگرتان را درباره‌یِ این چهره‌ها که میاندیشم بشناسید, بگویید:
[INDENT]
[/INDENT]

آنارشی (Anarchy):
از او یادمان بزرگی در ویر ندارم، ولی تراز فرهیختگی و آگاهی او از نوشتار و
گفتارش پیداست. او را در پندار خود جوانی زیر سی سال میپندارم که
شیطنت هایی انجام داده و شیطنت های بیشتری هم در سر دارد.

راسل (Russell):
من او را از هم میهن بیشتر میشناسم و ویژگی او در زرنگی و شکیبایی او بود:
او چنان بر پاد نادانی و عمله ی جهل مینوشت که در لبه ی تیغ سانسور بوده
ولی بهانه برای سانسور و بیرون کردنش بدست نمیداد. من این زرنگی و
شکیبایی را نداشتم و گاه بخود میگفتم که باید چیزی را بگویم، گرچه بیرون کرده
شوم. امروزه چنین بنگر میرسد که شکیبایی او کمتر شده، همزمان که زرنگی اش
همچنان افزوده میشود و تلخی سخنانش بیشتر شده مرا به یاد خودم در ده سال
پیش می اندازد.! هرچه که او در هم‌میهن، از گفتار تند و تلخ، خودداری میکرد،
در اینجا دلی از سوگ درمیآورد !
او را در پندار و ویر خود، آدمی مهربان و خوش برخورد و همبودین می انگارم.

آدلاید کوچک (Bozorgmehr) :
ایران ستیز ( و به گمانی عرب نژاد) بسیار پی ورزی که، که در پی شکستها
از من و دیگر دوستان در آغاز کارش، ناچار شد دستی به فلسفه و فرنودسار
و تاریخ و هتّا ادب و زبان پارسی ببرد و پس از آشنایی با این آگاهی ها،
توان اینرا که خود را اسلامیست بنامد دیگر نداشت ولی از انجایی که
ایران ستیزی اش همچنان در روان او پرتوان بود، از دریچه ی "یونان" و برتری
یونان به ایران (!!E105) کار خود را پی گرفت. او نوچه ی "برهان" بود که چندی
گرداننده ی هم میهن بود ولی گویا گرداننده ی کنونی بهایی چندان به وی نمیداد.
همکاری او با دیگر ایران ستیزان و پان تورکان (پنهانکار) مانند "شهاب" , برجسته
و پیوسته بود. همه روزه هم به آسیب روانی درونی اش افزوده میشد.

ارژنگ :
خواهر زینبی که خود را مرد جا میزد، ولی از دیگر عمله ی جهل شوخ تر بود.
او پس از اینکه دید من یک خال قرمز در پی نوشته هایم میهنم، آغاز کرد به
نوشتن رنگارنگ! درشت قرمز، کج سبز، آبی زیررج.. که مایه ی ان شد که
کسی چنته ی خواندن یاوه هایش را از چشم درد، نداشته باشد!

میلاد (sonixax):
گرداننده ی بامزه و آگاهی که برای هر پیام یک سپاس در جیب دارد،
به یکسان که این پیک چه اندازه گیرا یا بیهوده باشد. هرچه که از
زمان ماندگاری اش در آلمان میگذرد، به تراز روشن ویری او افزوده تر
میگردد و آگاه تر میشود. (من کسانی را میشناسم که بیست سال
در اروپا مانده اند و همان پـُخی مانده اند که بودند، بساکه بدتر!)
او همچنین یکی از پاینده ترین کاربران سخنگاهها و از پیمان دار ترین
آنهاست که یک فروزه ی برجسته و کمیاب در این روزگار و این جهان
گذرا و سپنجی و پیمان شکن است.

مهربد (Mehrbod):
او کارش را تا جاییکه یادم است، از خاستگاه زرتشتی گری آغازید
ولی دچار فرگشت سترگ و کم‌مانندی گردید که او را به والایی های
فراتر هومنی و دید گسترده تر از جهان و انچه درآن است، رهنمون گشت.
او یک تن کوشا و پیگیر، دانا به دانش و فند نوین، آگاه از کارهای جهان
و پیوند های همبودین و بنمایه های هومن‌شناسی و روانشناسی است،
ایکاش ما از او بجای یکی هزاران داشتیم. چندی است که نشانه های
خستگی در وی پدیدار شده است و یکی از از انگیزه های امدن من به
اینجا هم این است که این سخنگاه بازار گرمی بیشتری یافته وبدینسان
شاید برخی دوستانی که خسته و دلسرد شده اند، بار دیگر تکانی بخود
داده و در راستای جنگ با نادانی و ددمنشی ، بویژه اسلام هومن‌ستیز،
بار دیگر گام بردارند.

آرش (undead_knight):
درباره ی او چیز بسیار و ویژه ای دریاد ندارم، جز اینکه همواره با دیدن نام
و نشان وی سهش خوبی به من دست میدهد. در پندار خود او را جوانی
بازیگوش و دوست داشتنی ودارای شوخ سرشتی هوشمندانه می انگارم .

und nicht zuletzt, مزدک!:
به جستار سندلی داغ ایشان بنگرید تا این گالیور دوران، رابینسون کروزی
مدرنِ آبخـُست (جزیره) آدمخواران ، ابوجهل زمان و این یگانه در جهان !
را بهتر بشناسید


پارسیگر
*با مشروبات الکی موافقید؟ اگرنه چرا؟
بادرود بر مزدک گرامی ،از آنجایی که در جوانی یکی از اهدافتان کشف رازها و حقیقت های زندگی بوده ، خواستم بدانم که از نگرتان تا چه حد خود را موفق میدانید؟ آیا میتوانستید هوشمندانه تر کار کنید ؟ چگونه؟E00e
google نوشته: درودی دیگر
جناب مزدک باتوجه به سن بالایتان اگر قرار باشد مقایسه ای بین حکومت قبلی و ج.ا.ا داشته باشید چه میگویید؟ آیا این درست است که زمان شاه با همه خوبی هایش باز ایران زیر دست غرب بوده؟
درود.
نمیشود از واژه ی "زیردست" اینجوری سود جـُست. ایران چون از سوی همیاران
جنگ جهانی دوم فروگرفته شده و سپس پای شوروی کنار رفت، در اردوی باخترزمین
و سرمایه داری جای گرفت. ترس از کمونیسم و از دست رفتن سروری ها و پولها
و مفت خوری ها، انگیزه ی این بود که سرمایه داران ایرانی هم از دوستی با
باختر زمین خشنود بودند و جایگاه خود را در بخور بخور جهانی یافته بودند.
زیردست بودن از انجا بار نایی و نکوهیده میگیرد که شما به بهره مندی هایی
که شایسته ی شماست نرسید. سرمایه داران و فرمانروایان ایرانی همواره
از اینکه برخ اندکی از پول نفت بدستشان برسد اندکی ناخشنود بودند، ولی
میدانستند که باید بهر (سهم) شیر را بدهند. در زمان بویژه پایانی شاهنشاه
آریامهر، بهره ی بزرگی از پول نفت بدست ایرانیان میرسید و از اینرو نمیتوان از
زیردستی و زیردست بودن سخن گفت. بهتر است گوییم که ایران در ان سالها،
همپیمان باخترزمین، بویژه آمریکا بود. اکنون هم کمابیش همپیمان روسهاست.
از انجا که سرمایه داری زمان شاه، فاشیستی ایدئولوژیک و بویژه واپسگرای
ترادادی ( سنتی) نبود و سرمایه داران بهتری ( از سرمایه داری انگلی بازاری
که هیچ کارآفرینی ندارد) فرمانروا بودند گوشه ی چشمی هم به نوینگرایی داشتند،
بهزیستی مردم از امروز بیشتر بود. بویژه پس از زدودن ساختار فئودالیسم در بستر
"انقلاب سفید"، که خشم نیروهای کهن پرست و اسلامی را برانگیخت.
( خمینی از کنار رفتن فئودال ها و آزادی رآی دادن برای زنها و .. ناخشنود بود
ولی امروزه اسلامیست های دروغپرداز، از ستم ستیزی انقلابی ! او یاوه درایی میکنند!).
نا گفته نماند که همان ترس از کمونیسم بود که در ایران، شاه، دست آخوند را
باز نهاده و آمریکا نیز از همین ترس ، به ساختن کمربند سبز اسلامی بگرد شوروی
پرداخت ولی این جنّ سیاهی که امریکا از بتری برای زدن سرخها رها کرد،
به اندازه ای پلید و سیاه بود که گریبان همانهارا هم گرفت!
سر ناکسان را بر افراشتن
وزیشان، امید بهی داشتن
سر رشته ی خویش گم کردن است،
به جیب اندرون، مار پروردن است!
فردوسی گرانمایه

پارسیگر
google نوشته: استقلال از نظر شما چه مفهمومی دارد؟
برای چپ های راستین، ناوابستگی ، سخنی بیهوده است.
همه ی ما در جهان به هرروی به همدیگر وابسته ایم، برای
نمونه هتّا سرنوشت و سرایداشت خود امریکا و اروپا هم به
دیگر مردم جهان کم یا بیش وابسته است، به نفت،
ماده های خام، بازار، بنمایه های زیستی و ... گاز کربنیکی
که چین پدید میاورد، همان اندازه جهان ما ایرانیان را ویران
میکند که جهان خود چینی هارا. این داستان ناوابستگی،
ترفند فرمانروایان و بهره‌کشان هر کشور است که جهان را
میان خود برای بخور بخور بخش کرده اند و در پی بهره وری
بیشتر و ندادن باج به کله گنده تر ها، گاه دم از "ناوابستگی "
میزنند. برای نمونه در همین داستان جمهوری اسلامی،
یکی از شعار هایشان، "استقلال" بود که نماره ای به آمریکا
داشت که گویا سرنوشت ما دست امریکاست و باید رها شویم،
که امروزه میبینیم که جای همان را روس گرفته ولی ما خود
را "ناوابسته" میشماریم !! چرا؟ چون این مافیای بهره‌کشان نوین ،
میخواست جای ان مافیای پیشین را که زیر پر و بال آمریکا بود، بگیرد.
اکنون همین مفتخوران باز بدشان نمیاید که بار دیگر زیر پروبال
آمریکا بروند ولی از بس کاسه و کوزه شکستند که با همه ی
پررویی و بیشرمی، هنوز رویشان نمیشود با امریکا آشتی کرده
و بهره ای از بخوربخور هارا به سرمایه داران جنس دیگر هم بدهند!.
ولی خب، هرآینه چندی است که سخن از نرمش قهرمانانه هم
به میان آورده اند.E01a
پس این فرایافت و این اندیشه ی "ناوابستگی" یادگاری از زمانه ی
دودمان سالاری و جنگ ملت ها و تیره هاست و با زمان کنونی که
جنگ مهادین میان بهره‌کشان و بهره‌دهان است، و جهان هردم بهم
پیوسته تر و "دهکده" تر شده، و مردم پی به همکاری با همدیگر برای
نگهداشت همه ی جهان برای جهانیان میبرند، همخوانی چندانی ندارد
ولی بدرد خر کردن گروهی از مردم و بستن آنها به گاری سرمایه داران میخورد.
مهند این است که همه ی ما بتوانیم در روند ساختن سرنوشت خویش ،
دستی یکسان و برابر با دیگران ، با نگرش به شایستگی هایمان، داشته باشیم.


پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40