دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
درودی دیگرباره

چون صندلی داغ شما بدست یکی از مدیران همیشه در صحنه بسته شده است، من این چند پرسش را اینجا می‌گذارم.

* تا جاییکه من می‌دانم (!) شما "حافظ" را خداناباور و ماده‌گرا می‌دانید که پشت ظاهر تصوف پنهان شده است؟!
اگر آری، چرا؟! من پیش‌تر که با حافظ آشنایی اندکی داشتم همین گمان را به چامه‌هایش می‌بردم، ولی چندان‌گاهی‌
که غزل‌های ایشان را بررسی کردم به برآیند دیگری رسیدم...

* دیدگاه شما به فیلسوف و اندیشمند "عمر خیام" چیست؟

* ادبستان (ادبیات) ایرانی را پس از ساسانیان تا دوران مشروطه چگونه برآورد می‌کنید؟!

* درباره‌ی "صادق هدایت" و داستان‌پردازی‌های زشت، سیاه و شاهکار بی‌مانند ایشان چه نگری دارید؟!

* اگر می‌توانستید از میان همه‌ی کاراکترهای بلندآوازه‌ی تاریخی در هر زمینه‌ای، یکی را برگزینیدی و با او
چایی بنوشید و کمی هم‌نشینی کنید و شام هم چلوکباب بخورید، گزینش شما چه کسی بود؟! E40a


پارسیگر
آلیس نوشته: تا جاییکه من می‌دانم (!) شما "حافظ" را خداناباور و ماده‌گرا می‌دانید که پشت ظاهر تصوف پنهان شده است؟!
درود بر شما و شادمانم که شمارا بار دیگر در این سخنگاه میخوانم.
شاید از پیری است ولی من گمان نمیکنم که جایی گفته باشم که حافظ
ماده گرا و بیخدا بوده است. گفتم که او دین-نکوهنده بود. نکوهش دین،
پیوندی بایسته با بیخدایی ندارد. همچنین نیز جایی بیاد ندارم که گفته باشم
که حافظ هوادار تصوف (شاید فردید تان عرفان باشد) بوده. به وارونه،
بار رازشناسیک (عرفانی) حافظ بسیار اندک است و اگر فردید تان ساده-
زیستی حافظ بوده، آنهم از درویش پسندی و اینها نبوده، بساکه از نبود
پول بوده ، چناکه خودش گاه از نرسیدن "وظیفه" (= پول ماهیانه از سوی
شاه یا فرمانروا و بزرگان ..) می نالیده است. حافظ را میتوان از "رند" ها
بشمار آورد، آنهم رند به چم آن زمان و نه به چم امروزی که به آدم پدرسوخته
و اینها میگویند و بار بدی دارد. رندی از آنجا که سخن خود را زیرکانه میگفته
و چند ویژگی دیگر. همچنین او مردی تیزویر بوده ( چنانکه از نامش پیداست)
و آسنایی به دین های کهن و آموزه های آنان داشته و برخی از حافظ شناسان
پایور کرده اند که از میانه زندگانی ، او با یک گروه "روشنویر" آنزمان ، که
میتوان با فراماسون های سده های دییتر در اروپا سنجید، همراه و همکار پنهانی
بوده و نکته هایی از چامه های او که به کیش مهر و آیین های مهریان گوشه
میزند، نشانگر این جهان بینی و این گرایش بوده است. این گروه سیاسی/دینی
در آنزمان هم با بنیادگرایی و آخوندیسم سر ناسازگاری داشته .

پارسیگر
اگر "شما"ی الان می توانستید به "شما"ی 20 سالگی تان یک جمله بگویید، چه می گفتید؟
آلیس نوشته: دیدگاه شما به فیلسوف و اندیشمند "عمر خیام" چیست؟
زمانی که دانش از ترازی بالاتر رفته و هوش وخرد هم برجای باشند، آدمی به
"بینش" هم دست می یابد و خیام نیشاپوری یکی از کمیاب کسانی بود که به
این بینش دست یافت و جهان را نزدیک به آنچه که هست دید و دریافت. از اینرو
فرنام " فرزانمند " (حکیم) براستی برازنده ی اوست. او که در هر گونه دانشی
دست و از هر آگاهی مایه ای داشت، بزودی به بیهوده و دروغ بودن دینها، بویژه
دین پلید اسلام دست یافت. امام محمد غزالی ، فیلسوفان را بیهوده "تکفیر " نکرده
و فلسفه را بیجا، خوره یدین نخوانده است. او هم میدانست که کسی که اندک
اندیشه کند، دیگر نمیتواند پایبند به دین، بویژه دین گندوگوز اسلام بماند. ولی
از آنجا که میدانست که آخودیسم دست در دست فرمانروایان و با سیاهی لشگر
هامه ی بیسواد و توده ی واپسمانده و گول خورده، هرگونه سرجنبانی را با
سر بریدن پاسخ میدهد، ناچار از پنهان نگه داشتن اندیشه و دم فروبستن بود
جز آنجا که چند چامه ی دورجی از زبان او برای دوستان و هم اندیشانش
بیرون تراوید که برخی از آنان بدست ما رسیده و برخی دیگر را بنام او در
دفتر ها و دیوان ها آگاشته اند. علی دشتی در آفریده ی ادبی زیبای خود بنام
"دمی با خیام"، در باره او و چامه های راستین و چامه هایی که به او بسته اند
به نیکویی سخن گفته و آناکاوی برجسته ای پیشاورد نموده است که ارزش
خواندن دارد. او درست به مانند آن آهویی بود که در استورگاه خران گیر
افتاده بود ( حکایت آهویی در طویله ی خران، از جلال الدین بلخی ) و
جز افسوس و دریغ و اندوه به تنهایی کاری در برابر ستمگران و بهره کشانی
که با ابزار دین و شمشیر سوار مردم شده بودند، نمیتوانست انجام دهد . او
همچنین به نبرد سیاسی فیزیکی هم باوری نداست و میگویند که پیشنهاد
حسن صباح را که تا اندازه ای هم اندیش او بود، در پیوستن به جنبش
ایرانی "اسماعیلیان" را نپذیرفت و برآن شد که هرچه میتواند از این
زندگانی و سالهایی که برایش مانده خوشی ببرد و آدمیانی را که دیگر به
رستگاری انان باور نداشت، در میان لجن های خودشان رها نماید و
رهبری و رهایی آنان را به دست آنانی که می توانستند "کهرمان" باشند
بسپارد. او از اینرو نمونه برجسته ی فرهیختگان و فرازاندیشانی است
که از بس بالا و بالاتر از توده رفته و ازبس پلیدی و فرومایگی از هومن
میبینند که آوری( ایمان) خود را به هرگونه بهبود و درآمدن هومن از این
ایستار جانوری (که تا امروز هم تا اندازه ای پی دارد) از دست داده وبا
وادادگی افسوس انگیزی براه خویش میروند، راهی که گاه بسوی مرگ و
خودکشی ( مانند صادق هدایت) و گاه بسوی فراموشی در خوشی و مستی
(همچون خیام فرزانه) رهنمون است. با اینهمه او کنجکاو و یا امیدوار
است که جهان در آینده ای دور دست. به بهروزی و آدم به هومنی دست
یافته و جهان را جای آرام و آشتی و خوشی و مهر و دوستی نموده باشد.
ایکاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را, رسیدن بودی
کاش از پی سد هزار سال از دل خاک,
چون سبزه امید بردمیدن بودی!

پارسیگر
آلیس نوشته: اگر می‌توانستید از میان همه‌ی کاراکترهای بلندآوازه‌ی تاریخی در هر زمینه‌ای، یکی را برگزینید و با او
چایی بنوشید و کمی هم‌نشینی کنید و شام هم چلوکباب بخورید، گزینش شما چه کسی بود؟!
[ATTACH=CONFIG]2842[/ATTACH]
اگر این کس از کارکترهای جهانی نخواهیم باشد، دوست دارم که با لئوناردو داوینچی
که یک چندتوشمند ( chand-toosh-omand= multitalented person) اَبَرهوشمند،
اندیشمند و هنرمند، زیرک و دین گریز و .. بود، یک دیدار داشته باشم و از او بخواهم که
از رازهایی که او گشوده و به مانرسیده و همچنین از رازهایی که در باره او هنوز ناگشوده
مانده و کلک هایی که سوار کرده ، سخن بگوید و به من پروانه دهد که زیستنگار (بیوگراف)
او باشم و داستان راستین زندگی اش را ، مانند داستان نگاشته شدن "مونالیزا" و ...،
به رشته ی واتها و واژگان درآورم و همچنین دست نوشته ای از خود به من یادگار دهد .
سرانجام هم با او یک خوراک بومی فلورانسی ساده در یک میخانه ی روستاگون
(rustical) آنزمانی بخوریم و بار دیگر هر کس به زمان و روزگار خویش برگردد.

[ATTACH=CONFIG]2843[/ATTACH]
اگر بخواهیم که این کاراکتر تاریخی ، ایرانی بوده باشد، کسی که برمیگزینم، همانا
فردوسی توسی است که از او راز ها و انگیزه هایش را در زندگانی و در نوشتن
شاهنامه که همچنین آهنامه ی او هم هست، و در جهان بینی و دین او میپرسم و
برای او همان "سندلی داغ" را برپا میسازم که شما اکنون در این سخنگاه برپا
نموده اید. سرانجام پس از تسو ها گفتگو، رازگشایی و آموختن از وی، با او یک
نان و ماست و نمک روستایی توسی باهم میخوردیم و با لبخند و فشردن دست و
نگاه در چشم هم و روبوسی، از هم جدا شده و با ماشین، از ان زمان دوزخی،
به این زمان دوزخی و جانوری! ، بازمیگشتم.

[ATTACH=CONFIG]2841[/ATTACH]

پارسیگر
Russell نوشته: مزدک گرامی این شخصیت‌ها هم بنظرم آمد و برایم جالب است نظرتان را درباره‌‌یِ اینها و تحلیلتان از رفتار و شخصیتشان بگویید، مخصوصا اولی که یک اشاره‌ای به او کردید بنظرم جالب آمد:
1-علامه طباطبایی
گرچه او مسلمان بود و امروزه مسلمانی با چهره ی پلید خود بیش از پیش آشکار میشود،
و گرچه اسلامیستهای امروزین او را به خودشان میبندند ولی او از تیره ی این لاشخوران
نبود و اسلام او در آن زمان یک چیز بهنجار بوده و از کسی چشم نمیرفت که به این زودی
ماتریالیست و آتئیست و ... بشود. از آنجا که او فزون بر آموزه های اسلامی، به هنر ها
هم آراسته بود و از دانشهای دانشگاهی هم سردر میاورد، یکی از کیشبابان کمیاب بود
که تنها در قفس اندیشه اسلامی واپسمانده گرفتار نبوده و یک جور اسلام ایرانی و
پیشرفته را نمایندگی مینمود. او همان کسی بود که نخستین بار بازیافت که ذوالقرنین
، این کاراکتر قرانی، همان کوروش بزرگ هخامنشی بوده است و در پدافند از این
نگره نیز کوشید و بدینسان گامی در آشتی میان ایرانیسم و اسلام که ناچار بدان دچار
شده ایم ، برداست. همچنین او بر پاد آخوند های مفت خور و تن پرور، از کارکردن
و هتّا کشاورزی تن نمیزد. نسک "تفسیر المیزان " یک کار خوب و بدرد خور از
او ست که من خودم برای کوبیدن اسلامیست هایی که با کژبرداشت از قران، میکوشند
از ان زورگی معجزه بیرون بکشند، بخوبی سود برده و از ایشان برای یک چنین تفسیر
درست و بی فریب و سفرنگ های گیرایی که درآن یافت میشود، بسیار سپاسگزارم.
اگر آخوند های امروزین ما هم بجای نوکری سرمایه داران و مافیا، کمی مانند او
دانشهای راستین و هنر و هومنی یاد میگرفتند، نه اسلام گندوگوز اینهمه بدنام بود
و نه مردم در چنین سامانه ی مافیایی در زیر بهره کشان و چپاولگران له له میزدند.
ما در دین ترسایی هم کشیش های دانشمندی مانند مندل سراغ داریم که به دانش
ژنتیک و پیشرفت هومنی یاری رسانید. من به هرروی به آدم های دانا و کوشا و
هومن دوست و ایران دوست ، ارج ویژه مینهم ، گرچه جامه ی آخوندی بتن .

پارسیگر
درود به شما مزدک ارجمند

برای فرورفتن در ژرفای مزدائیک چه باید کرد؟

واژگانی که مینویسید همیشه از جایی درمیاورید مانند واژه نامه یا گاه خود میسازید؟

چه دوره ای از موزیک را بیشتر دوست دارید؟ (رمانتیک کلاسیک باروک)

هتا درست است یا هاتا؟ چه دگرسانی دارند؟


به راستی چه باید کرد؟ چگونه باید نگریست؟

نگرتان درباره ی این گزاره که میگوید "" آماج و انگیزه خدا از آفرینش سرگرمی بوده "" چیست؟

با سپاس بدرود

پارسیگر
homayoun نوشته: واژگانی که مینویسید همیشه از جایی درمیاورید مانند واژه نامه یا گاه خود میسازید؟
بیشتر واژگان در دهخدا هستند ولی چون بیشتر مردم نمیشناسند گمان میبرند نو هست.
بسیاری دیگر از واژگان من هم آمایشی از دو واژه ی آشنا هستند، برای نمونه
من نخست بار که واژه ی "زیستبوم" را ساختم از دو واژه ی پارسی آشنای "زیست"
و "بوم" (= سرزمین و منطقه) سود جستم و همه هم زود دریافتند که همان محیط زیست
است. ولی من واژه ی نو از خود نمیسازم، مانند اینکه بگویم" بونگا" میشود معاوضه! !

پارسیگر
homayoun نوشته: نگرتان درباره ی این گزاره که میگوید "" آماج[4] و انگیزه خدا از آفرینش سرگرمی بوده "" چیست؟
به دید من سخن گیرا و درستی است. ببینید ، امروزه هم نرم افزار سازان ، بازای های
رایانه ای دست میکنند که شما در آنها خدا هستید، یا پادشاه و .. برای نمونه در بازی
<زمانه ی شاهنشاهی ها> ( Age Of Empires ) شما برای سرگرمی ، کشاورز
و جنگاور و بازرگان و فرمانده و شاه و جنگل و اینها میسازید و آن جهان رایانه ای
دارای "جانورانی" ،می شود که در بیخ نمیدانند چرا دارند با هم جنگ میکنند یا چرا دارند
کشاورزی میکنند و اگر در این بازی برایشان دانشگاه هم ساخته و به هوش ساختگی
ایشان هم افزوده باشید ، شاید بتوانند به پیشرفتهایی در دانش و فیزیک و اینها دست
پیدا کنند و از زمانه ی پارینه سنگی به زمانه ی آهن و مس و اینها پیشرفت کنند و کاخهای
بهتر ساخته و یا سامانه آبیاری کشتزار هایشان را بهنیه سازی نمایند و کلیسا و
پرستشگاه پدید بیاورند ( که همه در این بازی پدید میاید) ولی آیا انها براستی خدایی
دارند؟ نه، این ما هستیم که آن جهان را که در نگر انها راستین و فربودین است برای
سرگرمی خودمان پدید آورده ایم و از جنگها و نیایش های انان سرگرم شده و به
ریششان میخندیم.

[ATTACH=CONFIG]2855[/ATTACH]

پارسیگر
MEHDI نوشته: اگر "شما"ی الان می توانستید به "شما"ی 20 سالگی تان یک جمله بگویید، چه می گفتید؟
میگفتم که آن نان سنگک نفرین شده را که چندی دیرتر خوردی نخور چون دندانت را میشکند!
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40