دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - مزدك بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
mosafer نوشته: چه جالب ..
سطر سطرش دقیقا دوران کودکی من ، جز چند آموزگار،فقط یک اموزگار آخوند
ولی ثابت ماند در همان نیم کاسه،نمی خواستم فکر کنم حتی(هتا؟) چون ذهنم را پریشان می کرد
گاهی می اندیشیدیم که "نکند من همان زنی باشم که امام موعود را خواهم کشت "از بس در آن دوران شک داشتم

+
سپاس بخاطر پاسخ کاملتانE032
یکی از آموزه های ماتریالیسم دیالکتیک به زبان ساده این است که هر سامانه ای ،
در درون خود، ستیزنده و جانشین ساختار شکن اش را میپرود،
همچنان که تخم مرغ جوجه میپرورد که خود تخم را میشکند!


[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]
Theodor Herzl نوشته: جناب مزدک فکر می‌کنید اگر بعد از لنین ، تروتسکی بجای استالین به قدرت می‌رسید مسیر تاریخ چگونه تغییر میکرد؟ مثلا در جنگ جهانی‌ دوم اگر تروتسکی رهبر شوروی بود برخورد او با هیتلر چگونه میبود؟ یا در ادامه آیا اصلا جنگ سرد و بلوک شرقی‌ درست میشد؟
اگر تروتسکی بجای استالین بر اورنگ سرخ مینشست، شوروی زودتر از این ها نابود میشد. چرا؟
چون با اینبکه تراز روشن‌ویری ( انتلکتوئالیته) تروتسکی از ااستالین بالاتر بود ولی از استالین
آرمانگرا تر بوده و از خاک فربود ها دور تر بود. استالین که از لایه های بسیار پایین به بالا رسیده
بود، بیشتر بینی فربود شناس داشت و برای نمونه میدانست که دشمنان شوروی دیر یا زود دوباره
( پس از جنگهایی که در زمان لنین با گارد سفید و یاوران بیگانه ی آنها داشتند) به آن خواهند تاخت
و او باید با تندی و سختی و درشتی، زیربنیاد ساختاوریک ( صنعتی) شوروی را بسازد، او در این راه
بسیاری از جان هارا به پای شتاب سازندگی ریخت، چون میدانست که در یک همپیشی مرگبار با
دشمنان خود درگیر است، ولی تروتسکی میخواست با شتاب کمتری پیش رفته و به مردم آسان تر
بگیرد. ولی تاریخ نشان داد که سختگیری های استالین گرچه مرگ و میرهای فراوانی داشت ولی او
توانست توان ساختاوری شوروی را چنان بالا ببرد که در جا از ورماخت (ارتش) آلمان شکست
نخورد و حتّا تانک ها و هواپیما و جنگ افزاری بسازد که با ساختاوری پیشرفته ی آلمان کوس برابری
بزنند و توانست چندان زمان بخرد که آمریکایی ها به یاریش بیایند.( برای نمونه لهستان در چند روز
شکست خورد و واداد!). پس درست است که شاید از تروتسکی در تاریخ با نامی نیک تر یاد میشد ولی
چه سود که شوروی ای بجای نمیماند. یک جوک پزشکی میگوید که : کاردپزشکی با کامیابی انجام شد و
ولی بیمار مـُرد! Operation gelungen - Patient tot / The operation was a success - the patient is dead.!

اینکه با بودن تروتسکی ، جنگ سرد پیش نمی امد هم درست است چون جهان سرمایه داری به هرروی
خواستار نابودی شوروی بود و تازه ، برنده شدن شوروی ، بیم جنگ گرم را به جنگ سرد دگرگون نمود،
چرا که جهان باختر دریافت که با استالین نمیشود دیگر جنگ "گرم" نمود و مردم کشورهای سرمایه داری ,
دیگر توان جان و سرباز دادن ندارند. پس میتوان گفت که با بودن تروتکسی، شوروی همان سالهای ۴۰
بدست آلمان یا انگلستان از میان میرفت و دیگر کار به جنگ سرد نمیکشید!

[ATTACH=CONFIG]2569[/ATTACH]
T-50 Soviet Tank of WWII


پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: برداشت شما نادرست است. چرا که خود کارو کنش را در نگر میاورید،
مانند کینه‌توختن، آدم‌کشتن ، دزدیدن و ... و میگویید که انیها بد هستند
و نمیتوانیم این هارا با خودشان پاسخ بدهیم، من پیشتر گفتم و اکنون باز
میگویم که اینها ارزش درونی و سرشتین ندارند . خوب و بد و ارزش
فرازیستین آنها در جایگاه و بافتار این کردار ها روشن میشود. برای نمونه
اگربرویم در خیابان یک آدمی را بکشیم، بد است ولی اگر یک آدمی را
که میخواهد بمب بترکاند ، بکشیم، خوب است. اگر سران کشور و ..
دزدی کنند بد است ولی اگر رابین هود دزدی کند خوب است. اگر کسی
که شما او را در یک هماوردی درست fair و قانونی شکست داده اید،
کینه بتوزد بد است ولی اگر شما از کسی که به ناروا به شما آسیب
زده یا خوار داشته است، کینه بکشید ، خوب است. پس شما نمیتوانید
بگویید که من با این کار ها در تراز پستی آن یارو فرو می افتم. بساکه
باید به روایی و ناروایی، دادگری و بیدادگری، نیمایی* و ستم در اینگونه
کارها نگریست و گرنه ستمکشی همان اندازه ناپسند است که ستمگری
و نجستن کینه زندگی شما تلخ تر از آن میکند که کینه ی روامند(حلال )و
دادوَند ( مشروع) خود را جـُسته باشید.


*نیما = منصف، با انصاف
نیمائی = انصاف



پارسیگر

سپاس گذارم. من هم تلاش می کنم از دید پیامدهایی که هر عمل دارد به موضوع نگاه کنم و خوب یا بد بودنش را بسنجم.

در موضوع آدم کشی هم اگر کسی قصد کشتن بقیه را داشته باشد مسلما باید در صورت لزوم کشته شود تا جان بقیه را نگیرد. این منطقی است چون شما پیامدهای ملموس آن را می بینید. شما هنگام کشتن آن شخص، حس انتقام جویی و احساسی به موضوع ندارید بلکه اتفاقا می توانید از روی انسان دوستی اینکار را کنید اما حالا به انتقام جویی برگردیم. انتقام جویی برآمده از احساس کینه و نفرت است و من در مورد یک احساس صحبت می کنم نه یک فعل. من نمی توانم پیامد مثبتی برای انتقام جویی متصور شوم و فکر می کنم کینه و نفرت را در جامعه افزایش بدهد. نمی توانم مثال آدم کشی را به این موضوع تعمیم بدهم. من دنبال پیامد های مثبت انتقام جویی هستم تا قانع شوم نه اینکه از مثال دیگری که پیامدهای مثبتی دارد نتیجه گیری کنم که این هم پیامد مثبت دارد. انتقام جویی حس کینه و نفرت را در انسان پرورش می دهد و به عمد دنبال خرد کردن انسان دیگری است تا به این وسیله جواب طرف مقابل را داده باشد و ego بزرگ خود را ترمیم کند و به احساس آرامش برسد. احساس آرامشی که از زمین خوردن دیگری به دست می آید.
من معنی کینه روامند و دادوند را نمی فهمم. در صورت امکان توضیح دهید و یک مثال بزنید. مثلا در مورد مثال کارآموزی که زدم، یا در مورد مثال اینکه کسی به شما حرف نامربوطی می زند شما بفرمایید من چطور انتقام بگیرم یا بهتر است ببخشم و اگر بهتر است ببخشم شما چه راهکار عملی دارید.
مزدك بامداد نوشته: عبدالکریم سروش
در راستای جنگ با مارکسیسم ،
اکنون برای جا انداختن یک ورتش[26] و ویرایش[27] استوار تر از اسلام و یک اسلام
نوینی که اینهمه برای سرمایه داری ، دردسر درست نکند، دست و پا میزند.
او برای ماندگاری اسلام، بارها بیم انگیزتر از آخوند است که تنها میتواند
لایه های ناآگاه[28] تر هامی[29] و روستایی را گول بزند. این جور شارلاتان ها ،
برای نمونه مانند این الهی قمشه ای، برای روانگردانی مردم و خر کردن
لایه های میانی و هتّا دانشگاهی بسیار سیجناک[30] بوده و درست مانند
دزدی هستند که با چراغ برای دزدی امده باشد!

اگه ورژنی از اسلام باشه, که در سیاست و در قوانین حقوقی و اجتماعی و ... دخالت نکنه و از این حوزه ها بیرون بکشه باز هم به نظر شما خطرناکه؟ و آیا جایگزین بهتری برای اسلام بنیادگرایان نیست؟
در این صورت آیا اسلام شبیه به مسیحیتی نیست که گفتید شاید اصلا لازم نباشه باهاش مبارزه بشه؟ و آیا اسلامی که سروش معرفی می کنه چنین اسلامی نیست؟
MEHDI نوشته: سپاس گذارم. من هم تلاش می کنم از دید پیامدهایی که هر عمل دارد به موضوع نگاه کنم و خوب یا بد بودنش را بسنجم.

در موضوع آدم کشی هم اگر کسی قصد کشتن بقیه را داشته باشد مسلما باید در صورت لزوم کشته شود تا جان بقیه را نگیرد. این منطقی است چون شما پیامدهای ملموس آن را می بینید. شما هنگام کشتن آن شخص، حس انتقام جویی و احساسی به موضوع ندارید بلکه اتفاقا می توانید از روی انسان دوستی اینکار را کنید اما حالا به انتقام جویی برگردیم. انتقام جویی برآمده از احساس کینه و نفرت است و من در مورد یک احساس صحبت می کنم نه یک فعل. من نمی توانم پیامد مثبتی برای انتقام جویی متصور شوم و فکر می کنم کینه و نفرت را در جامعه افزایش بدهد. نمی توانم مثال آدم کشی را به این موضوع تعمیم بدهم. من دنبال پیامد های مثبت انتقام جویی هستم تا قانع شوم نه اینکه از مثال دیگری که پیامدهای مثبتی دارد نتیجه گیری کنم که این هم پیامد مثبت دارد. انتقام جویی حس کینه و نفرت را در انسان پرورش می دهد و به عمد دنبال خرد کردن انسان دیگری است تا به این وسیله جواب طرف مقابل را داده باشد و ego بزرگ خود را ترمیم کند و به احساس آرامش برسد. احساس آرامشی که از زمین خوردن دیگری به دست می آید.
من معنی کینه روامند و دادوند را نمی فهمم. در صورت امکان توضیح دهید و یک مثال بزنید. مثلا در مورد مثال کارآموزی که زدم، یا در مورد مثال اینکه کسی به شما حرف نامربوطی می زند شما بفرمایید من چطور انتقام بگیرم یا بهتر است ببخشم و اگر بهتر است ببخشم شما چه راهکار عملی دارید.
خوب، شادم که نخست دستکم پذیرفتید که ارزش کارها با پیامد آنها برای
زندگی و بهروزی خود و همبود بدست میاید، برای نمونه در همان کشتن

پیامد نیکوی کینه جویی ، درست مانند پیامد نیکوی دادگاهی کردن و زندان و ..
است، چرا که یک بازدارنده را در مغز کسانی که میخواهند دست به تبهکاری
بزنند، پدید میاورد. روان ما که یک رایانه توره ی نورونی است، یکپارچه نیست،
دو یا چند تن در آن هستند که هرکدام میگویند این یا آن کار را انجام بده یا نکن.
فرنود هایی برای انجام دادن آن کار و یا به وارونه ی آن ، برای انجام ندادن آن
کارمیاورند pro & contra . اکنون اگر ترس از گوشمالی و پیامدهای این کار
بالا باشد، دیوار روانی بالاتری نیاز است که آن کار بد انجام بشود. به وارونه
اگر کسی که میخواهد دزدی کند، بداند که پیامد چندانی برایش ندارد و
شاید هم مانند دیگران بخشوده میشود، بلندای دیوار گزیر (تصمیم) او کوتاه تر
است. درست مانند دیوار کوتاه خانه ها که یکی را برای دزدی فرامیخواند،
و اگر این دیوار بلند تر بود، شاید یارو از انیکار چشم میپوشید. ما هومن ها
و جانوران دیگر هم همیجوری با واکنش طبیعت و زیستبوم و با خورد و
بازخورد feedback پیرامون مان به این تراز فرگشتیک رسیده ایم. پلیس
برای دزد پدید امده و پینه های دست از کار سخت پدید میایند. سهش
بیزاری (نفرت) و کینه هم به‌خودی‌خود بد نیستند و طبعیت اینهارا برای همچو
روزهایی پدید آورده است . اینکه کینه جویی میتواند روامند و دادوند* باشد
یا نه، در نمونه ای گفتم. برای نمونه شما با یکی دیگر شترنگ بازی میکنید
و شما میبازید. اگر اکنون شما برای این ، از او کینه بدل بگیرید و بخواهید
ego خود را با آسیب رساندن به او خشنود کنید، کینه ی ورزی شما
ناروا و نادادوند است، چرا که شما در یک بازی نیمائی fair و با قانون بازی
باخته اید و او برای بردن شما دست به کاری بیرون از قانون بازی نزده.
مرغ هم زمانی به شما نوک میزند که دست به آشیانه اش ببرید. درست
است که در انیکار به رنج هم می افتد ولی این کار برای فرازیست و زیست
بهینه ی او بایسته است.
زندگی ما هم اینجور نیست که همه اش گل و بلبل باشد. داشتن روان و
دل نازک* زمانی خوب است که شما نیاز به پدافند نداشته باشید و یا کسان
دیگر پدافند از شمارا بدوش بکشند. برای نمونه زنان دل نازک ترند چون طبیعت،
خویشکاری جنگ و پدافند را بر روی شانه های مردان نهاده و به آنها ماهیچه
و تستسترون و آدرنالین بخشیده. گوسپند از اینرو گوسپندوار است و پدافند
ندارد که ما آدم ها او را رام کرده و پدافند او را بدوش گرفته ایم. میوه ی
گلابی باغی از گلابی جنگلی ( خوج) شیرین تر و نازک تر است، چون گلابی
جنگلی باید بخشی از انرژی اش را برای جنگ با خوره های گیاهی و جانوران و ..
بگسارد ولی گلابی باغی بدست آدمی نگهداری میشود، ما با خوره ها, با
ماده های شیمیایی میجنگیم و اینگونه ، این درخت میتواند بخود پروانه بدهد
که دل نازک و بی پدافند باشد و همه ی انرژی اش را به شیرینی و نازکی
میوه ویژگی دهد. شما هم اگر مانند آن دستان "آهویی در طویله ی خران"،
در آن استورگاه (طویله) که نامش جمهوری اسلامی است، بسیار آهوسان
باشید، درست مانند آن داستان، شکارچی در روز دیگر لاشه ی مرده ی شمارا
در طویله خواهد یافت.
پس اگر نگر و پند مرا بخواهید، باید نخست " یک چشمه از ضرب شست "
خود به آن یاور نشان بدهید و اینگونه، به ایشان این سیگنال را بدهید که شما
اگر تا کنون خاموش هستید از روی آزادگی ( نجابت) است و نه ترس و سستی.
پس از آن، این بازخورد در روان ایشان، در گزیرش های پسین اش، به چرخه ی
کنترل افزوده خواهد شد. بسته به اینکه کین و رشک او از شما چه اندازه باشد،
یا دست از این کار خواهد کشید و یا بار دیگر بخت خود را خواهد آزمود. آنگاه شما
باید ناز شست بیشتری را نشان داده و ولتاژ پاسخ را بالاتر ببرید. این چرخه تا
زمانی که در روان او، دیوار بسنده بلندی پدید بیاید باید دنبال و بازآوری (تکرار) شود.
اگر شما شاید از آغاز چنین میکردید، رایانه ی ایشان کار را به اینجا نمیرسانید.
چنانکه گفته اند: " جنگ اول به از صلح آخر"



*نازک = لطیف
روامند = حلال ( geboten/ recommended )
دادمند = قانونی ( legal )
دادوَند = مشروع ( legitim)

پارسیگر
سپاسگذارم مزدک گرامی که وقت می گذارید و با حوصله جواب می دهید.

مزدک گرامی من به این اصل پیش از این هم اعتقاد داشتم که خوب و بد با پیامدهایی که برای ما و جامعه دارد در ارتباط است و فکر کنم این اصل را هم از خودتان یاد گرفتم ولی موضوع اینجاست که قوانین اجتماعی و روابط انسانی کمی با هم تفاوت دارند. ببینید من اگر از ترس اینکه شما حال مرا بگیرید سربه سر شما نگذارم، یعنی احترامی ناشی از ترس و نفرت نه از سر مهربانی و دوستی به شما دارم. من چون زورم به شما نمی رسد کاری به شما ندارم ولی اگر فردا از بد روزگار، به زمین افتادید آن وقت دیگر چیزی جلو دار من نخواهد بود و شما هم در ذهن من آدم خوبی نیستید چون من از شما بخشش ندیدم پس چون شما بدی مرا با بدی پاسخ دادید بدتر کینه به دل گرفتم و حالا که زمین خوردید بدتر جواب میدهم. من قبول دارم هر انسانی باید از حقوق خودش پدافند کند و بی عرضه نباشد اگر بی احترامی دید، باید محکم از خودش دفاع کند در کنار این حقیقت، بیشتر از اینکه اعتقاد به تلافی کردن داشته باشم، به محکم ایستادن و دفاع از حقوقم اعتقاد دارم تا طرف متوجه اشتباهش شود تا اینکه بخواهم بعدها به شکلی تلافی کنم. متاسفانه بعضی وقتها طرف هم نفهم است و هم قدرت دارد و در چنین شرایطی فکر میکنم انتقام گرفتن می تواند مصیبت بار باشد.

مزدک گرامی شما در رابطه با بخشش یک آدم چه نظری دارید؟
در رابطه با بخشش زیاد سخن نگفتید بخصوص اگر کسی به عمد کاری برعلیه شما بکند. کلا شما اگر بخواهید ببخشید چگونه خود را مجاب می کنید؟
تصور کنید کسی به شما بدی کرده و شما هیچ گاه نمی توانید انتقام بگیرید. چطور برخورد می کنید؟
MEHDI نوشته: سپاسگذارم مزدک گرامی که وقت می گذارید و با حوصله جواب می دهید.

مزدک گرامی من به این اصل پیش از این هم اعتقاد داشتم که خوب و بد با پیامدهایی که برای ما و جامعه دارد در ارتباط است و فکر کنم این اصل را هم از خودتان یاد گرفتم ولی موضوع اینجاست که قوانین اجتماعی و روابط انسانی کمی با هم تفاوت دارند. ببینید من اگر از ترس اینکه شما حال مرا بگیرید سربه سر شما نگذارم، یعنی احترامی ناشی از ترس و نفرت نه از سر مهربانی و دوستی به شما دارم. من چون زورم به شما نمی رسد کاری به شما ندارم ولی اگر فردا از بد روزگار، به زمین افتادید آن وقت دیگر چیزی جلو دار من نخواهد بود و شما هم در ذهن من آدم خوبی نیستید چون من از شما بخشش ندیدم پس چون شما بدی مرا با بدی پاسخ دادید بدتر کینه به دل گرفتم و حالا که زمین خوردید بدتر جواب میدهم. من قبول دارم هر انسانی باید از حقوق خودش پدافند کند و بی عرضه نباشد اگر بی احترامی دید، باید محکم از خودش دفاع کند در کنار این حقیقت، بیشتر از اینکه اعتقاد به تلافی کردن داشته باشم، به محکم ایستادن و دفاع از حقوقم اعتقاد دارم تا طرف متوجه اشتباهش شود تا اینکه بخواهم بعدها به شکلی تلافی کنم. متاسفانه بعضی وقتها طرف هم نفهم است و هم قدرت دارد و در چنین شرایطی فکر میکنم انتقام گرفتن می تواند مصیبت بار باشد.

مزدک گرامی شما در رابطه با بخشش یک آدم چه نظری دارید؟
در رابطه با بخشش زیاد سخن نگفتید بخصوص اگر کسی به عمد کاری برعلیه شما بکند. کلا شما اگر بخواهید ببخشید چگونه خود را مجاب می کنید؟
تصور کنید کسی به شما بدی کرده و شما هیچ گاه نمی توانید انتقام بگیرید. چطور برخورد می کنید؟
دوست گرامی، همانگونه که گفتم، بخشایش در زمانی برازنده است
و بر روی کسی که بخشوده میشود، هنایش هایسته مینهد که از
جایگاه چیرگی و پیروزی و بزرگی باشد. شما تنها زمانی میتوانید
دشمن خود را ببخشید که در دست شما باشد. تنها و تنها آنگاه
که او از شما بیم آسیب دارد، میتواند ارزش بخشایش را دریابد.
جز این، همانگونه که گفتم، سرشت آدم این است که شما را زبون
و ناتوان میپندارد. شما نباید دید بسیار آرمانی به آدمها داشته باشید.
آدم فرهیخته که شایسته ی نام هومن باشد کمینگان هستند و
بیشینگان همان هایی هستند که گفتید که زمانی کاری را نمیکنند
را نتوانند.در یک چنین جنگلی ، باید خود را با نورم و هنجار جنگل
همساز کنید و بکوشید که یک خورده بهتر باشید، نه بسیار! چرا که
رفتار هر کس مانند یک کـُد است که اگر شما در جایی سیگنال و کـُد
نادرست را بدهید، بزرگواری تان همچو سستی مینماید و خوبی تان
همچون بدی. من اگر در باختر زمین انگشت شستم را بالا بگیرم،E00e
نشانه ی آرزوی کامیابی و تندرستی است و اگر همین کار را در ایران بکنم،
نشانه ی بیلاخ و دشنام !
درست است که ما همواره زورمان به ستمگران مان نمیرسد ولی بسته
به ابزار و راه هایی که در دست است باید دید که آیا میتوان جنبشی کرد یانه؟
من هم اگر در بازی شترنگ ببینم که شانسی برای بردن دارم، یا هماورد
من پاشنه ی آشیلی دارد، هنوز واگذار نمیکنم. هرچه باشد شما هم در آن
همبود، دوستان و خویشان و یاورانی دارید و راه و چاه و کـُد آن جارا بهتر
میشناسید و شترنگ باز باهوش هم هستید. ولی اگر سرنجام کاری هم
نتوان کرد، دستکم به خود میگویید که کوشش خود را کردید و نشد!
ما که نمیتوانیم برای انیکه دماغ سوختگی مان کمتر باشد برای خود بهانه
بتراشیم که چون من بزگوار بودم، یارو را بخشیدم!؟ چنین چیزی تا پایان
زندگی خوره ی روان است.
راه دیگر همچنان که گفتم، اگر بشود، گریز از چنین جاها و آغازی دوباره است.
و سرانجام یک راه دیگر هم هست و آن اینکه ببینید که یارو از آزار شما چه
آماجی دارد و چه خوشی میبرد . اینجا شما راه گشایش را پیدا کنید ،
یا با رفتاری دیگر، این خوشی را به او ندهید.
گاهی هم براستی هیچ کاری نمیشود کرد و باید سنگ زیرین آسیا بود
تا زمانی شاید کار به دست شما بیفتد.

پارسیگر
درود :e108: از نگاه شما نابغه ها ، نابغه به دنیا می آیند یا نابغه می شوند ؟ اگر میآیند مهند ترین تفاوتشان چیست ؟ و اگر میشوند.... بارها شنیده ام که انیشتین چه کارهایی کرده، فردوسی چه کرده و چه و چه ، اما همیشه این پرسش پیش آمده که چگونه این کارها را انجام داده اند، چگونه با دست خالی صخره ها را درنوردیدند ، از دید من یک شخص عادی نمیتواند این پرسش را پاسخی شایسته دهد، چون تا جایی میتوانی راهنمایی کنی که خود پیموده باشی از این رو مزاحم شما شدم با یک پرسش ؟ چگونه؟؟
نظر شما در مورد کشور اسرائیل ، دعوای عرب‌ها با اسرائیل و کلا صهیونیسم چیست جناب مزدک؟
مزدك بامداد نوشته: دوست گرامی، پاسخ من بسته به این است که
١- چه زبان هایی را چیرگی دارید؟ ( برای انیکه بدانم دستم تا چه اندازه باز است)
٢- تا کنون چه چیزهایی خوانده اید ( برای اینکه تراز های بالاتر را به شما نشان دهم)
۳- در چه زمینه ای بیشتر میخواهید بدانید ( دانش آروینی، فلسفه، هنر، ادبسار،..)

پارسیگر

با سپاس از استاد، که ازتان بسیار آموختم

با مهر نخست می خواستم مایگان هایی که تا کنون خود پسندیدید را بگویید؟

1.هم اکنون زبان فندی خودم انگلیسی ست و آشنایی کمی هم به زبان های ترکی، عربی و فرانسه دارم و زبان اندیشه ام پارسی است (هم اکنون هر چه تنهاتر بیشتر)

2. در زمینه ی دانش هواپیما (همچنین آروینی)، هنر بویژه دیسآوری (همدم تنهایی ام)،و پیرامون روانکاوی، روانشنای، رفتارشنای(ethology) و فرزانش، نگاهی هامی داشته ام همچنین در ادبسار هم آموختن زبان پهلوی را در پیش خواهم داشت.

3. در هر زمینه با نگر به در دسترس بودن شان در ایران باشد

شادی تان افزون باد
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40