دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
حالا نشون داد ، نمیدونم چرا اون موقع نشون نمیداد . شاید ماله اینه که من توی فیس بوک عضو نیستم !
٭٭٭

[عکس: 128.jpg]
  • پرهون = دایره
  • سپهر = کـُره
در پرهون هستی، چیزی جز مهر بجای نخواهد ماند.



[عکس: 129.jpg]
  • ژرفا = عمق
  • پهنا = عرض
  • درازا = طول
  • بلندا = ارتفاع







sonixax نوشته: حالا نشون داد ، نمیدونم چرا اون موقع نشون نمیداد . شاید ماله اینه که من توی فیس بوک عضو نیستم !



اسپم نکن میلاد 4 درستش کردم اونو!
٭٭٭٭

[عکس: 130.jpg]

فهرستی از پیوستار‌هایی که دو اندام تن (دل، دست ، پا، چشم ، گوش، ...) در آن به کار رفته است. آیا شما کاربرد های دیگری می‌شناسید؟
  • بی دست و پا = بی عرضه، خجالتی
  • دست و دل باز = بخشنده
  • دست و دل لرزیدن =‌ ترسیدن؟
  • دست از پا دراز تر = خیط شده
  • دست رو دست گذاشتن = تعلل کردن
  • دست دست کردن = تعلل کردن
  • چشم و همچشمی کردن = حسادت و رقابت
  • دل و دماغ نداشتن = بی حوصله
  • دست و پا گرم = با همت
  • دست دستی = به دست خود
  • چشم و دل سیر = وارسته
  • چشم و گوش بسته = بچه مثبت
  • بی چشم و رو = پررو
  • سر به سر گذاشتن = اذیت کردن
  • دست رو دل گذاشتن =
  • دست وپا بسته = محدود
  • سر و کله زدن = جر و بحث کردن، ور رفتن
  • دست و پا چلفتی = بی عرضه
  • دست به سر کردن = سر کار گذاشتن، مچل کردن
  • بی سر و پا = بی کلاس، بی اتیکت
  • پا روی دل گذاشتن = به حرف دل گوش ندادن
  • دست رو سر (کسی دیگر)گذاشتن = رمز کامیابی خود را به دیگران آموختن
  • چشم به دست دیگران داشتن = انتظار داشتن
  • پا رو چشم گذاشتن = منت گذاشتن
  • دست رو چشم گذاشتن = چشم پوشی کردن ، خود خواسته ندید گرفتن
  • بی سر ودل = سرگشته، غمگین
  • دست به دست دادن = همکاری ، همیاری
  • دست از سر کسی برداشتن = رها کردن، آسوده گذاشتن، بیخیال کسی شدن
  • پابه پا شدن = همراه شدن، آموزش گام به گام
  • سرتو سر هم کردن = جر و بحث کردن
  • چشم تو چشم هم کردن = به هم خیره شدن، محو همدیگر شدن، روبرو کردن
  • چشم تو چشم هم شدن = روبرو شدن
  • پا روی پا انداختن = کمک نکردن، بیکار نشستن
  • پا روی پا ی دیگری گذاشتن = دخالت کردن، درگیر شدن
  • پا جای پای کسی گذاشتن = دنباله روی کسی شدن
  • دست به پشت دست زدن = سیگنال دادن، علامت دادن
  • دست رو پشت دست گذاشتن = رابطه مخفیانه، پارتی بازی
  • سر از سر کشیدن = رقابت کردن
  • دست از دست کشیدن = پایان همکاری ، قطع رابطه
  • دل از دل بریدن = قطع رابطه
  • دل به دل راه داشتن = هم فکر بودن
  • چشم از چشم دزدیدن = قطع امید
  • سر تا پای کسی را شستن = حال طرف را بدجور گرفتن
  • دل به سر سپردن = منطقی شدن
  • سر به دل سپردن = احساساتی شدن
  • دل به پا سپردن = پریشانی
  • دل به چشم سپردن = رویا داشتن
  • دست به دل سپردن = یک عمل احساسی انجام دادن
  • دل به دست آوردن = مهر کسی را به دست آوردن
  • دست به دل کسی زدن = به کسی مهر ورزیدن،
  • سر و دست شکاندن = طرفدار چیزی بودن
  • سر و دست بریدن = جنایت کردن، تنبیه کردن
  • چشم و گوش کسی بودن = برای کسی از جایی اطلاعات آوردن
  • دست و پا شکسته = ناقص ، نامرتب ، نامنظم
  • سر از پا نشناختن = خیلی خوشحال بودن
  • یک سرو گردن بالاتر بودن = پیشرفته تر بودن
  • سرو گوش جنباندن = بازی گوش بودن
  • دست و رو شسته = بی شرم

  • پا به پا کردن = دست دست کردن 4
  • سرتاسر = سراسر = همگی، هماگ
  • سر و دست شکستن = اصرار ورزیدن
  • سر تا پا گوشم = سراپا گوشم = همه توجهم به شماست


Wall Photos | Facebook
سر تا پا گوشم = خیلی توجه میكنم .
٭٭٭ جشن شهریورگان خجسته باد

[عکس: 192.jpg]
====

شهریور در اوستا نام سومین امشاسپند از گروه امشاسپندان است. در پهلوی خشَتریور Khshatrivar یا Shatrivar نامیده شده و در پارسی امروز "شهریور" و "شهریار" گفته می شود. در اوستا نماد شهریاری، توانمندی و فر و شکوه پادشاهی اهورا مزدا.

شهریور نام چهارمین روز هر ماه و ششمین ماه هر سال می باشد.
شهریورگان از جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان ‌است که در آن نام روز و نام ماه شهریور می باشد. (همانند مهرگان، تیرگان، سپندارمزدگان، ...)

شهریورگان از جشن خانگی بوده است که در آن خویشان و دوستان و آشنایان دور هم گرد می آمدند و خوراکی های ویژه و گوناگون آماده می شده و به مناسبت دگرگونی هوا نیز در آغازشب درگوشه ای از بام خانه ها آتش می‌افروختند.



Wall Photos | Facebook
٭٭٭ کمی پارسی و واژگان همچَم

[copy]درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد/حافظ افسونگر[/copy]

درودهای بیشمار به شما ورجمندان و شیفتگان زبان پارسی،
بار دیگر واژگان نوین را با یکدیگر پی می گیریم:

ویل:
1 = فرصت
2 = ظفر و پیروزی
او هیچ ویلی(فرصتی)نیاف ت که هنرهای خود رابه نمایش گذارد.
بخت با او یار بود که توانست شکست را به ویل(پیروزی)دگرگون سازد.

* ویل پارسی می تواند با will انگلیسی (خواست = اراده) هم خانواده باشد.

ورساز یا ورسازه = زیبا و خوش اندام = رعنا
جیمز دین هنرپیشه درگذشته ی( مرحوم)هالیوود بسیار ورسازه بود.

واگردان = تفاوت
واگردان های(تفاوت های) ترسناکی میان کشورهای گرسنه با سیر به چشم می خورد.

نُهور = عین = چشم
کور دل همچو کور می باشد/سبک و بد نُهور می باشد/سنایی

یرقان = کاخه
او با نوشیدن نوشابه های مُلی(الکلی)جگرش از کار افتاد و دچار بیماری کاخه(یرقان)شد و رنگ رخساره اش به زردی گرایید.

سراب = کتیر
اگرچه سراب از آپسار یا آبسار پهلوی یا سرِ آب پارسی گرفته شده است.
چون زمینِ کَتیر کاو از دور/همچو آب آید و نباشد آب/(منطقی)

حدقه چشم = کابِنَه
او چنان گَرز را بر سر جانور بیچاره فرود آورد که چشم آن جانور از کابِنَه(حدقه)به بیرون پرید.

مار افعی = مار کُبری = گُرزه
اگرچه سراب از آپسار یا آبسار پهلوی یا سرِ آب پارسی گرفته شده است.
چون زمینِ کَتیر کاو از دور/همچو آب آید و نباشد آب/(منطقی)


[عکس: 282.jpg]

شما را بخدای بزرگ می سپارم. شاد و خندان باشید.



Wall Photos | Facebook
فارسی:
اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت، قدرش شکسته می شود.

پارسی:
اگر کسی، نه در گاهِ نیاز، سخن گفت، ارج‌اش شکسته می شود.

پند بزرگمهر
Mazdak


[عکس: 2.jpg]


Pinnwand-Fotos | Facebook
واژه نامه پهلوی

هنریک ساموئل نیبرگ

[عکس: 187.jpg]


دستورنامه پهلوی، کتاب ارزشمندی است که به زبان پهلوی می پردازد. این کتاب که "هنریک ساموئل نیبرگ" آنرا گردآوری کرده است دارای دو بخش است. بخش دوم این کتاب، واژه‌نامه زبان پهلوی است که یکی از فراگیرترین واژه‌نامه‌های زبان پهلوی تاکنون است.

دیوید نیل مکنزی، "واژه نامه فشرده پهلوی" را با بهره گیری از بخشی از واژه‌های این کتاب، فراهم کرده است. واژه نامه پهلوی نیبرگ، دارای واژگان پهلوی بسیار ارزشمند و نابی است که کمتر بدانها پرداخته شده است.

این واژه نامه نخستین بار در سال ۱۹۳۱ به زبان آلمانی و با نام Hifsbuch des Pehlevi چاپ شد و سپس در سال ۱۹۶۴ برگردان بخش نخست و سپس بخش دوم که واژه نامه است به انگلیسی چاپ شد.
٭٭٭٭٭ ساده‌گویی و ساده‌نویسی

ساده گویی و ساده نویسی رهگشای زبان پارسی است.

در گذشته به ما یاد میدادند كه غلنبه سلمبه بنویسیم كه نشانگر "سواد" مان باشد. برای نمونه میگفتند: "واضح و مبرهن و هویداست كه گاو حیوان مفید فایده و سودمندی است"!! كه همان چم را میرساند كه گزاره ی زیبای ساده: "روشن است كه گاو جانور سودمندی است".

آوردن چند واژه با همان چم، یكی از بدبختی های زبان پارسی شده است كه شما زادمان نوین ( نسل جدید) باید از ان بپرهیزید. در انگلیسی و آلمانی هم كه زبان های دانش و فلسفه هستند هم چنین كاری نمیكنند!. به این گزاره نگاه كنید:

"معرف حضور انورتان هست كه حاج حسن اقا به مرگ مفاجات بدرود حیات گفته و از دنیای فانی بسوی دار باقی شتافته و روی در نقاب خاك كشید!!".


خوب اگر این گزاره را به رایانه ی آگاهی پرداز بدهند،
تنها آگاهی درونی سودمندی كه پیدا میكند این است كه:

"حسن مرد"!.

خوب هرآینه ما رایانه نیستیم و میتوانیم و باید اندكی ادبی تر
بنویسیم و برای همین بسنده هست كه برای نمونه بنویسیم:

" آگهی دارید كه حسن اقا ناگهان درگذشت".



این یكی دیگر از فند های پارسی نویسی است كه زبان ما را آگاهی رسان تر و استوار تر و بی پیرایه تر و آسانتر برای یادگیری، و برای دانشیك شدن، آماده تر میكند. سپاسگزارم.

AS

Pinnwand-Fotos | Facebook
[عکس: 261.jpg]






هتّا پارسی كردن یك واژه هم كارساز است.
AS
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ:
Facebook




Sticky
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40