03-10-2013, 02:42 PM
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
03-10-2013, 02:51 PM
٭٭٭٭ حق, حقیقت
حقوق به چم juristics = theory of law = دادیک
حقوق به چم rigths = سزامندی(ها)
حقوق به چم salary = ماهانه، مزد، دستمزد ..
حق (حقیقت) به چم truth = فرهود
حق در برابر باطل = هوده در برابر بیهوده
اخلاق به چم ethics = study of morals = آرتائیک
اخلاق به چم moral = the right way of life =آرتا
کسی که اخلاق moral را نگه میدارد = اردوان (آرتابان)
اخلاق به چم mood = خوی - خیم و سرشت ( بداخلاق= بدخو/بدخیم)
Aria
حقوق به چم juristics = theory of law = دادیک
حقوق به چم rigths = سزامندی(ها)
حقوق به چم salary = ماهانه، مزد، دستمزد ..
حق (حقیقت) به چم truth = فرهود
حق در برابر باطل = هوده در برابر بیهوده
اخلاق به چم ethics = study of morals = آرتائیک
اخلاق به چم moral = the right way of life =آرتا
کسی که اخلاق moral را نگه میدارد = اردوان (آرتابان)
اخلاق به چم mood = خوی - خیم و سرشت ( بداخلاق= بدخو/بدخیم)
Aria
03-12-2013, 12:35 AM
٭٭٭٭ نم, نمآلود, نمگرفته, نمور, ...
بجای واژه های ناسازگار تازی "مرطوب، رطوبت، .." میشود از واژه های پارسی "نم، نمی، تری و خیسی و ... " بگونه ای باریکبینانه تر و گویا تر سود جـُست.
بجای واژه های ناسازگار تازی "مرطوب، رطوبت، .." میشود از واژه های پارسی "نم، نمی، تری و خیسی و ... " بگونه ای باریکبینانه تر و گویا تر سود جـُست.
03-12-2013, 05:08 PM
٭٭٭٭ برواژگیدن در زبان پارسیک | -وار, ly-, ...
برواژگانِ (قیدهای) "به طور, به شکل" و همانند را میتوان بآسانی با واژگان
"بریخت, بمانند" و یا پسوندهای کارآمدتر «-وار», «-انه», «-ان» بازنوشت:
همچنین پسوند "ان" تازیک میباشد و نباید با آن برواژه ساخت:
برواژگانِ (قیدهای) "به طور, به شکل" و همانند را میتوان بآسانی با واژگان
"بریخت, بمانند" و یا پسوندهای کارآمدتر «-وار», «-انه», «-ان» بازنوشت:
به طور چشمگیری —> چشمگیرانه = impressively
به شکل خودکار —> خودکار, خودکاروار, خودکارانه = automatically
به طور فرگشتیک —> فرگشتانه, فرگشتوار = evolutionally
بطوریکه میخندید گفت —> خندان گفت
در حالیکه گریه میکرد در آغوش من آمد —> گریان در آغوش من آمد
به شکل خودکار —> خودکار, خودکاروار, خودکارانه = automatically
به طور فرگشتیک —> فرگشتانه, فرگشتوار = evolutionally
بطوریکه میخندید گفت —> خندان گفت
در حالیکه گریه میکرد در آغوش من آمد —> گریان در آغوش من آمد
همچنین پسوند "ان" تازیک میباشد و نباید با آن برواژه ساخت:
گاها (نادرست) —> گاهی
مثلا (نادرست) = نمونهوار
مثلا (نادرست) = نمونهوار
03-19-2013, 02:05 PM
واژه ی تازی "واحد" نیز مانند بسیاری از واژگان تازی دیگر، بجای چند فرایافت[sup][aname="rpaff494687b729403b921f2ad45b3364ac"][[/aname][anchor="paff494687b729403b921f2ad45b3364ac"]1][/anchor][/sup] گوناگون بکار میرود و زبان مارا کممایه کرده است. چه بهتر که از جانشین های کارآمد تر پارسی بجای آن، بهره بجوییم.
----
[aname="paff494687b729403b921f2ad45b3364ac"]1[/aname]. [anchor=rpaff494687b729403b921f2ad45b3364ac]^[/anchor] Farâyâft|| فرایافت: پندارهای که از چند پندارهیِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept
----
[aname="paff494687b729403b921f2ad45b3364ac"]1[/aname]. [anchor=rpaff494687b729403b921f2ad45b3364ac]^[/anchor] Farâyâft|| فرایافت: پندارهای که از چند پندارهیِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept
03-22-2013, 12:53 PM
٭٭٭٭٭ واژهسازی در زبان پارسی
زبان پارسی یك زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است كه شاید تنها در جهان، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد.
بهرروی هركس میتواند با كاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد كه "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه هم نباشند ( گفتنی است كه ما یك واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یك گردآیه ی اندكی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یك كارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یك نام درست كرد، مانند خرید+آر = خریدار. همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست كنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نكرده باشد
AS
زبان پارسی یك زبان بسیار نیرومند برای واژه سازی است كه شاید تنها در جهان، زبان آلمانی از آن در این زمینه برتر باشد.
بهرروی هركس میتواند با كاربرد درست دستور زبان و آیین واژه سازی، واژه هایی بسازد كه "قانونی" هستند، هرچند در واژه نامه هم نباشند ( گفتنی است كه ما یك واژه نامه ی درد و درست نداریم ، حتی واژه نامه ی دهخدا هم یك گردآیه ی اندكی هردنبیل است). برای نمونه میتوان از ریشه ی گذشته ی یك كارواژه ( فعل) و پسوند "آر"، یك نام درست كرد، مانند خرید+آر = خریدار. همینگونه میتوانیم با فروختن، فروختار را درست كنیم. ااین واژه سرتاپا فارسی است و قانونی هم هست، گرچه شاید در هیچ واژه نامه ای نباشد و هرگز نشنیده باشیم و فرهنگستان هم امضا نكرده باشد
AS
03-23-2013, 12:03 PM
٭٭٭
در زبان پـُرمایه ی پارسی، واژگان درخورتری بجای واژه ی تازی "لباس" فرادست ماست: رخت، پوشاک، جامه، پوشیدنی، تنپوش، ...
در زبان پـُرمایه ی پارسی، واژگان درخورتری بجای واژه ی تازی "لباس" فرادست ماست: رخت، پوشاک، جامه، پوشیدنی، تنپوش، ...
03-25-2013, 09:29 PM
بهترین برابر برای واژهی اسپویل چیست؟
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … میباشد
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … میباشد
03-26-2013, 02:32 PM
Gilgamesh نوشته: بهترین برابر برای واژهی اسپویل چیست؟
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … میباشد
شاید "تباهیدن":
تباهیدن | لغت نامه دهخدا
نقل قول:تباهیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) فاسد شدن . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب ) (ناظم الاطباء). ضایع شدن . (ناظم الاطباء). || گمراهی . (لسان العجم ایضاً). || پوسیدن . (ناظم الاطباء). || فنا شدن و فنا کردن . (لسان العجم ایضاً). || باطل گشتن . (ناظم الاطباء). || خراب کردن . (منتهی الارب ).
داستان را که تباهیدی.
دنبالهیِ داستان را نتباهید.
03-26-2013, 03:23 PM
Mehrbod نوشته: شاید "تباهیدن":
تباهیدن | لغت نامه دهخدا
داستان را که تباهیدی.
دنبالهیِ داستان را نتباهید.
چندان زیبا نیست. بیشتر به چم مزه پران است تا تباهیدن