دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
mosafer نوشته: کار به بایستگیش ندارم اینطور از نظر ظاهر زیباتر هست
سعی میکنم اینگونه بنویسم (ولی بعد از چندین سال تغییر دادن عادت خودش کماکان سخت هست)

بجایش این برهم زدن خوگیری‌ها[sup][aname="rpa85f79845e9f84c7abc8e99c4aa16515f"][[/aname][anchor="pa85f79845e9f84c7abc8e99c4aa16515f"]1][/anchor][/sup] مغزتان را جوان و شاداب نگه میدارد.



mosafer نوشته: یکجا پرسیدم قسم رو
سوگند پارسی قسم هست؟قسم عربی است؟

آری! سوگند یک واژه‌یِ کهن پارسیکه که درباره‌یِ همکرد[sup][aname="rpa481105f7b750405fa6308ae217965309"][[/aname][anchor="pa481105f7b750405fa6308ae217965309"]2][/anchor][/sup] "خوردن" آن نیز سخن‌ها رفته, همینکه میگوییم «سوگند خوردن»; برخی
داویده‌اند[sup][aname="rpacfd3f9cbf777416c8a1e404f5a243d4b"][[/aname][anchor="pacfd3f9cbf777416c8a1e404f5a243d4b"]3][/anchor][/sup] که نه در ایرانِ باستان همان "گوگرد (سولفور)" را به متهم "می‌خورانده‌اند" و اگر زنده میمانده میگفته‌اند که سخنش راست بوده.


ولی من در بنمایه‌یِ[sup][aname="rpadcfc67ab6f5d4b67aa886ab16d18746f"][[/aname][anchor="padcfc67ab6f5d4b67aa886ab16d18746f"]4][/anchor][/sup] دانشیک می‌پژوهیدم و درآمد که اینجور نیست و همکرد «خوردن»
در پارسیک در آِرِش[sup][aname="rpa2726f1b2652340d1a5ce171a5dc267cd"][[/aname][anchor="pa2726f1b2652340d1a5ce171a5dc267cd"]5][/anchor][/sup] «گرفتن» نیز به کار میرفته و بمانند انگلیسی که میگویند To take an oath
در پارسیک نیز میگفته‌اند «سوگند گرفتن» یا همان «سوگند خوردن».





----
[aname="pa85f79845e9f84c7abc8e99c4aa16515f"]1[/aname]. [anchor=rpa85f79845e9f84c7abc8e99c4aa16515f]^[/anchor] Xugiri || خوگیری: عادت کردن Dehxodâ, Ϣiki-Pâ getting used to; accustoming
[aname="pa481105f7b750405fa6308ae217965309"]2[/aname]. [anchor=rpa481105f7b750405fa6308ae217965309]^[/anchor] ham+kard::Hamkard || همکرد: فعل سبک Ϣiki-Pâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ light verb
[aname="pacfd3f9cbf777416c8a1e404f5a243d4b"]3[/aname]. [anchor=rpacfd3f9cbf777416c8a1e404f5a243d4b]^[/anchor] Dâvidan || داویدن: داو کردن; ادعا کردن Ϣiki-En, fa.wiktionary.org, Dehxodâ to claim
[aname="padcfc67ab6f5d4b67aa886ab16d18746f"]4[/aname]. [anchor=rpadcfc67ab6f5d4b67aa886ab16d18746f]^[/anchor] bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
[aname="pa2726f1b2652340d1a5ce171a5dc267cd"]5[/aname]. [anchor=rpa2726f1b2652340d1a5ce171a5dc267cd]^[/anchor] Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
درود مهربد جان.
حوصله‌ات میکشد قدری در موردِ واژه‌هایی که در این کتابِ «سنجشِ خردِ ناب» نوساخت و ناآشنا هستند گفتگو کنیم؟
Dariush نوشته: درود مهربد جان.
حوصله‌ات میکشد قدری در موردِ واژه‌هایی که در این کتابِ «سنجشِ خردِ ناب» نوساخت و ناآشنا هستند گفتگو کنیم؟

درود,

١٠٠% داریوش جان.

واپسین بار که درباره‌یِ ترزبان[sup][aname="rpae3f72b3da11743aab116297e84397589"][[/aname][anchor="pae3f72b3da11743aab116297e84397589"]1][/anchor][/sup] کتاب نامبرده گفتی اندکی پژوهیدم و دریافتم ترزباننده[sup][aname="rpa1ac8fdf9e64749d88c0b7fb6242149f1"][[/aname][anchor="pa1ac8fdf9e64749d88c0b7fb6242149f1"]2][/anchor][/sup] آن نیز «میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی» است, که همانجور که
بدرستی گفتی بسیاری از واژگانی که امروز به کار میبرم (و میبرند) را ایشان پیشنهاده‌اند[sup][aname="rpae7c007d31ff246b0a3f1445ebe31ab8c"][[/aname][anchor="pae7c007d31ff246b0a3f1445ebe31ab8c"]3][/anchor][/sup] (همین کاربرد «پیشنهادن» بجای "پیشنهاد کردن" را ایشان نیز می‌پیشنهند!).

نگرش من به زبان پارسیک به نگرش ایشان بسیار نزدیک است, بویژه در راستای باززیواندن[sup][aname="rpae0904e15c22342e49b14cb8c217c3c5b"][[/aname][anchor="pae0904e15c22342e49b14cb8c217c3c5b"]4][/anchor][/sup]
پسوند‌هایِ «ایک, این, ..» و زابسازیِ درست و سنجیده[sup][aname="rpa6c0c251ac2954e65881024ab82dd8ee6"][[/aname][anchor="pa6c0c251ac2954e65881024ab82dd8ee6"]5][/anchor][/sup], همچنین نترسیدن در واژه‌سازی و کارواژه‌سازی (نداشتن نوواژهراسی[sup][aname="rpa0e37bbd2d62641e3a165972bcc34ee0b"][[/aname][anchor="pa0e37bbd2d62641e3a165972bcc34ee0b"]6][/anchor][/sup]).

همچنین واپسین بار درباره‌یِ «داریوش آشوری» که گفتی در چندی از نوشته‌هایِ این دو تن دریافتم که نگرشِ او بر پادِ ادیب سلطانی و خودِ من جای میگیرد, ترس از ساخت واژگان نو و
هراس در کارگیریِ ریشه‌هایِ کهن, خوشنودی با واژگان بی سروتهِ کنونی (کاربرد "رصد کردن" بجای «نپاهستن {کارواژه‌یِ[sup][aname="rpab4dc9a96325f45518d645e942676b0f3"][[/aname][anchor="pab4dc9a96325f45518d645e942676b0f3"]7][/anchor][/sup] پیشنهادی از حیدری ملایری}») که رویهمرفته رویکردی ناکارآمد و زبونانه است.


اکنون اندکی بیشتر بگویید, در این کتاب با این فرنامِ[sup][aname="rpa5865c6fafbcb4e758e2204f6ac0a0812"][[/aname][anchor="pa5865c6fafbcb4e758e2204f6ac0a0812"]8][/anchor][/sup] بسیار برازای[sup][aname="rpa4892471e30e34ba5bf0afb0ecb4f245b"][[/aname][anchor="pa4892471e30e34ba5bf0afb0ecb4f245b"]9][/anchor][/sup] «سنجش[sup][aname="rpafa951e46987e4f64aea0fe63ef9b03a5"][[/aname][anchor="pafa951e46987e4f64aea0fe63ef9b03a5"]10][/anchor][/sup] خرد ناب» چه داریم؟ (:





----
[aname="pae3f72b3da11743aab116297e84397589"]1[/aname]. [anchor=rpae3f72b3da11743aab116297e84397589]^[/anchor] tar+zabânidan::Tarzabânidan <— Tarzabândan || ترزبانیدن: ترجمه کردن to translate
[aname="pa1ac8fdf9e64749d88c0b7fb6242149f1"]2[/aname]. [anchor=rpa1ac8fdf9e64749d88c0b7fb6242149f1]^[/anchor] tarzabân+ande::Tarzabânande || ترزباننده: مترجم Ϣiki-En translator
[aname="pae7c007d31ff246b0a3f1445ebe31ab8c"]3[/aname]. [anchor=rpae7c007d31ff246b0a3f1445ebe31ab8c]^[/anchor] piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
[aname="pae0904e15c22342e49b14cb8c217c3c5b"]4[/aname]. [anchor=rpae0904e15c22342e49b14cb8c217c3c5b]^[/anchor] Zivânidan <— Zivândan || زیوانیدن: زنده کرده; چهره‌یِ گذرایِ «زیستن/زیویدن» Ϣiki-En, Ϣiki-En to resuscitate; to vitalize
[aname="pa6c0c251ac2954e65881024ab82dd8ee6"]5[/aname]. [anchor=rpa6c0c251ac2954e65881024ab82dd8ee6]^[/anchor] Sanjidan || سنجیدن: قیاس کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to infer; to conclude
[aname="pa0e37bbd2d62641e3a165972bcc34ee0b"]6[/aname]. [anchor=rpa0e37bbd2d62641e3a165972bcc34ee0b]^[/anchor] no+vâž+harâs+i{pasvand}::Novâžharâsi || نوواژهراسی: هراس از واژگان نو neologiphobia
[aname="pab4dc9a96325f45518d645e942676b0f3"]7[/aname]. [anchor=rpab4dc9a96325f45518d645e942676b0f3]^[/anchor] kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
[aname="pa5865c6fafbcb4e758e2204f6ac0a0812"]8[/aname]. [anchor=rpa5865c6fafbcb4e758e2204f6ac0a0812]^[/anchor] far+nâm::Farnâm || فرنام: عنوان; سرنام Dehxodâ, Ϣiki-En title
[aname="pa4892471e30e34ba5bf0afb0ecb4f245b"]9[/aname]. [anchor=rpa4892471e30e34ba5bf0afb0ecb4f245b]^[/anchor] barâz+â{pasvand}::Barâzâ || برازا: زیبا و زیبنده Ϣiki-En, Dehxodâ exquisite
[aname="pafa951e46987e4f64aea0fe63ef9b03a5"]10[/aname]. [anchor=rpafa951e46987e4f64aea0fe63ef9b03a5]^[/anchor] sanj+eš{pasvand}::Sanješ || سنجش: قیاس Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ inference; conclusion
خب اندکی از ترول‌های کسل کننده فمنیستی فاصله بگیریم تا بتوانیم به علاقه‌مندی‌های خود برسیم.
مهربد جان فعلا من چند واژه‌ای که ایشان ساخته‌اند (یا نساخته‌اند اما از نظرِ من در این کتاب نو هستند ) را می‌اورم و بعد یکی دو پاراگراف از این ترجمه و همان پاراگراف‌ها را از ترجمه‌ی قبلی‌ای که خوانده‌‌ام می‌‌آورم تا هم روش نگارشِ ایشان و تاثیر این ترجمه را بسنجیم و ببینیم به کجا میرسیم.(دیرتر به مقایسه نظرات و روشهای ایشان و آشوری نیز خواهیم پرداخت)
یکی از برابرنهاده‌های ایشان برای واژه Dialectic است که ایشان دویچمِگوییک (dovičemguik)را پیشنهاد کرده‌اند.با این توضیح که :
نقل قول:[از «دو» همریشه با διά در یونانی + «ی» نسبت + «چم‌گویی» (شکل پهلوی :čimôvagîh نشانگر «منطق»)+ îk ، ik پسوند صفت ساز پهلوی که میتواند به جای اسم بنشیند]، دیالکتیک [تبصره : همچنین می‌توان «دویچمورزیک» (دو+ی+چم+ورز+ئیک) را برابر «دیالکتیک» پیش نهاده.ولی برپایه‌ی اصلِ رعایتِ اصل ، در این کتاب «دویچمگوییک» را ترجیح داده‌ایم]

فارغ از اینکه چقدر این واژه‌ی دیالکتیک در فلسفه و ترجمه‌های فارسی متون فلسفی غربی برای همگان آشناست ، قدری به نظرتان این واژه عجیب غریب نیست.کاری ندارم که از کارگاهِ واژه سازی پارسی به راحتی میتوان (و باید) چنین چیزهایی را ساخت.اما برای من هنگامِ خواندنِ این کتاب واژه‌ی دویچگوییک قدری ناجور است و ترجیح میدهم همان دیالکتیک را می‌آورد.آشوری هم همان دیالکتیک را پیشنهاد کرده.


واژه دیگر آخشیج‌گویی است . مثلا برای principle of contradiction (که قبلا آنرا اصل امتناع تناقض ترجمه میکردند) اصلِ آخشیج‌گویی‌ناپذیری را پیشنهاد داده.خب این جور واژه‌ها اصلا در دهانِ آدم نمیچرخد.خیلی گنده و ناموزون است! میشد آنرا به دو یا سه واژه شکاند که قدری آدم راحت‌تر باشد. یعنی بعضی از این وند ها را همینطور بی‌مهابا به کار برده ، مثلا intelligible را اندراندیشه‌آمدنی ترجمه کرده که خب نامانوس است.همین را آشوری فهم‌پذیر یا عقل‌یاب ترجمه کرده.

مینو گروی که برای Idealism پیشنهاد داده به نظرم این زیباست. اما گاهی همین مینوگروی را با واژه‌های عربی جمع میزند که ناخوشایند است مثلا problematic idealism را به مینوگروی احتمالی یا مینوگروی اشکالی برگردانده.خب شما واژه‌ی ایده‌الیسم که از زبانی هم‌خانواده با پارسی است و کمتر از احتمالیِ عربی آشنا نیست به گوشِ ما، به پارسی سره برگردانده‌اید، اما احتمالی را رها کرده‌اید؟! این کار را زیاد کرده است که قدری مایه سردرگمی آدم میشود مثلا برون‌آخته‌ی حس‌ها برای object of sense !

برای واژه‌ی interest ، اندارستی را برگزدیده.نظرت چیست؟

پارادوکس را پارادخشی معنا کرده. همین را آشوری ناسازه ترجمه کرده که به نظرم خیلی قشنگ تر است.

اینها را داشته باش تا کم کم جلو برویم.
Dariush نوشته: خب اندکی از ترول‌های کسل کننده فمنیستی فاصله بگیریم تا بتوانیم به علاقه‌مندی‌های خود برسیم.
مهربد جان فعلا من چند واژه‌ای که ایشان ساخته‌اند (یا نساخته‌اند اما از نظرِ من در این کتاب نو هستند ) را می‌اورم و بعد یکی دو پاراگراف از این ترجمه و همان پاراگراف‌ها را از ترجمه‌ی قبلی‌ای که خوانده‌‌ام می‌‌آورم تا هم روش نگارشِ ایشان و تاثیر این ترجمه را بسنجیم و ببینیم به کجا میرسیم.(دیرتر به مقایسه نظرات و روشهای ایشان و آشوری نیز خواهیم پرداخت)
یکی از برابرنهاده‌های ایشان برای واژه Dialectic است که ایشان دویچمِگوییک (dovičemguik)را پیشنهاد کرده‌اند.با این توضیح که :


فارغ از اینکه چقدر این واژه‌ی دیالکتیک در فلسفه و ترجمه‌های فارسی متون فلسفی غربی برای همگان آشناست ، قدری به نظرتان این واژه عجیب غریب نیست.کاری ندارم که از کارگاهِ واژه سازی پارسی به راحتی میتوان (و باید) چنین چیزهایی را ساخت.اما برای من هنگامِ خواندنِ این کتاب واژه‌ی دویچگوییک قدری ناجور است و ترجیح میدهم همان دیالکتیک را می‌آورد.آشوری هم همان دیالکتیک را پیشنهاد کرده.

نه به هیچ روی کار نمیکند. من هنوز نمیتوانم هتا بخوانم اش! (:

Dialect در زبان پارسیک (در چم[sup][aname="rpaed30d3a1f35248be82d5d93f4864e5db"][[/aname][anchor="paed30d3a1f35248be82d5d93f4864e5db"]1][/anchor][/sup] زبانشناسی) میشود «گویش», پس Dialectic را میتوانیم بآسانی همان گویشیک بگوییم —] Guy+eš+ik

برابر‌هایِ آن:
گویشیک = Dialectic

گویشیکها ; گویشیکسار ; گویشیکان = Dialectics

گویشیکین / گویشیکی = Dialectical


کاربرد «گویشیک» در فلسفه هم جز همین واکافت[sup][aname="rpa5147c06c8d5644ccbda72d813c20124d"][[/aname][anchor="pa5147c06c8d5644ccbda72d813c20124d"]2][/anchor][/sup] سخن براهِ گفتگو نیست:

Definition of dialectic in Oxford Dictionaries (British World English)

Definition of dialectic
noun
[mass noun] (also dialectics) [usually treated as singular]

1the art of investigating or discussing the truth of opinions.

2enquiry into metaphysical contradictions and their solutions.
the existence or action of opposing social forces, concepts, etc..




Dariush نوشته: واژه دیگر آخشیج‌گویی است . مثلا برای principle of contradiction (که قبلا آنرا اصل امتناع تناقض ترجمه میکردند) اصلِ آخشیج‌گویی‌ناپذیری را پیشنهاد داده.خب این جور واژه‌ها اصلا در دهانِ آدم نمیچرخد.خیلی گنده و ناموزون است! میشد آنرا به دو یا سه واژه شکاند که قدری آدم راحت‌تر باشد.

آخشیج (آخشیگ[sup][aname="rpabd68c2dfc772416b806f2e9ea4cc72a9"][[/aname][anchor="pabd68c2dfc772416b806f2e9ea4cc72a9"]3][/anchor][/sup]) یکی از واژه‌هایی است به گمانم در اوستا آمده و چند چم دارد, دو تای مهادین[sup][aname="rpab97af61604f2486198deb9fe4d5581c3"][[/aname][anchor="pab97af61604f2486198deb9fe4d5581c3"]4][/anchor][/sup] آنها:
١. عنصر, اتم
٢. متضاد, روبرو


آخشیج | لغت نامه دهخدا
نقل قول:آخشیج . (اِ) عنصر. طبع. اسطقس ّ. آخشیگ : ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تو ۞ از میان آخشیجان شد گسسته داوری .
...

|| مجازاً، ضدیت . معادات . جدال . جنگ . نزاع . منازعت . مخالفت : گزیده جهان ز تست بدو در جهانیان ۞ همارا به آخشیج همارا بکارزار.

من چم دوم آنرا نمیپسندم و آشخیگ را برای همان "عنصر" یا element درخور میبینم, که در زرتشتی‌گری نیز بنام ٤ آشخیگِ آب و آتش و باد و خاک داریم و واژه‌یِ جاافتاده‌ای است: عناصر چهارگانه - WiKi

برای contradict میتوانیم بسادگی و همسان با برابر انگلیسی اش «پادستیز» را به کار ببریم:
پادستیزیدن / پادستیژیدن = to contradict
پادکردن[sup][aname="rpaebb4a66da38648a18f7a8035142554fa"][[/aname][anchor="paebb4a66da38648a18f7a8035142554fa"]5][/anchor][/sup] / پدکردن / پکردن = to counteract
اندرکردن[sup][aname="rpa0822762274be462cbfe8439c0a19ab4e"][[/aname][anchor="pa0822762274be462cbfe8439c0a19ab4e"]6][/anchor][/sup] = to interact

پس:
پادستیزش / پادستیزی = contradiction
پادستیز = contradict
پادستیزین = contradictory
...




Dariush نوشته: یعنی بعضی از این وند ها را همینطور بی‌مهابا به کار برده ، مثلا intelligible را اندراندیشه‌آمدنی ترجمه کرده که خب نامانوس است.همین را آشوری فهم‌پذیر یا عقل‌یاب ترجمه کرده.

برابرهایی که من خودم به کار میبرم:
هوشیدنی[sup][aname="rpa9540a3ff8b8c4c58bf956b946f2d05d9"][[/aname][anchor="pa9540a3ff8b8c4c58bf956b946f2d05d9"]7][/anchor][/sup], هوشپذیر[sup][aname="rpa5375d6f2528643abb4e20a2dbe5d22fd"][[/aname][anchor="pa5375d6f2528643abb4e20a2dbe5d22fd"]8][/anchor][/sup] = intelligible
هوشیدنی‌تاد, هوشپذیری = intelligibility
ناهوشیدنی, ناهوشپذیر[sup][aname="rpa5484819077334f9886056a753361e57a"][[/aname][anchor="pa5484819077334f9886056a753361e57a"]9][/anchor][/sup] = unintelligible
هوش = intelligence
باهوش = intelligent
...

-تاد که در واژه‌یِ هوشیدنی‌تاد میبینید نیز یکی از پسوند‌هایِ باستانیِ است که یکسان با ty- میباشد:

ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 6
نقل قول:٭٭٭٭٭ Quantitative & Qualitative

چندی گرا (چندی گرایانه) = كار با نگرش به شمار و چندی چیز ها = كوانتیتاتیو
چونی گرا = كار با نگرش به چونی و كارسازی چیز ها = كوالیتاتیو

در کاربرد کنونی هامی کیفیت ( فلان جنس کیفیت دارد) میتوان گفت "خوشگون است" یا درست تر " خوشگن" است. (گن = جنس)

خود واژه ی کوانت همان واژه‌ی چند پارسی است و در پارسی (کهن) ما یک پسوند نام ساز داشتیم بنام "تات". برای نمونه درود همان دره وه تات است و "دره وه" همان تندرست است، پس "دروه تات" میشود تندرستی. ..

همینگونه، در کوانتیته این "ایته" پایانی همان "تات" یا "داد" پارسی است پس میتوان بجای کوانتیتی گفت «چندیداد» که این از دید واژه شناسی درست ترین بازگردان پارسی است.

یا به پارسی امروزی، میشود گفت "چندیّت" که انیجا این "ایّت" تازی نمی باشد و برابر همین بسوند هندواروپایی "تات"/ایتی انگلیسی/-ایته (فرانسه) /ایداد اسپانیایی است.

واژه ی کوالیته از ریشه "کوا" است که "ل" از برای آوایی بودن پایان "کوا" بجای میانوند روان سازی گویش بدان چسبیده + ایته = "تات" و کوا که به چم تراز خوبی است که همان «خوب» یا «هو» در پارسی است.

...براین پایه، "خوبیّت" خودش به چم کوالیته است. در پارسی درست میشود هوبیداد، یا ساده تر هوداد. و کوالیتاتیو میشود هودادین (خوبیّتی)

..



Dariush نوشته: مینو گروی که برای Idealism پیشنهاد داده به نظرم این زیباست. اما گاهی همین مینوگروی را با واژه‌های عربی جمع میزند که ناخوشایند است مثلا problematic idealism را به مینوگروی احتمالی یا مینوگروی اشکالی برگردانده.خب شما واژه‌ی ایده‌الیسم که از زبانی هم‌خانواده با پارسی است و کمتر از احتمالیِ عربی آشنا نیست به گوشِ ما، به پارسی سره برگردانده‌اید، اما احتمالی را رها کرده‌اید؟!

idea همان «انگاره[sup][aname="rpafac5b855297c49e88a3e7516d56954b2"][[/aname][anchor="pafac5b855297c49e88a3e7516d56954b2"]10][/anchor][/sup]» است:
انگاره = idea
انگاره‌ای = ideal
انگاره‌گرایی = idealism


احتمال:
گـِـرایـَنــْـد[sup][aname="rpa10eac2c8076943a3bc57546f1cb21aab"][[/aname][anchor="pa10eac2c8076943a3bc57546f1cb21aab"]11][/anchor][/sup] = probability = احتمال: اگر+آیند
گـِرایندین[sup][aname="rpa6a2757b4ba6a416896c66d0034d7a242"][[/aname][anchor="pa6a2757b4ba6a416896c66d0034d7a242"]12][/anchor][/sup] = probabilistic
گـِرایندانه = probably
...


Dariush نوشته: این کار را زیاد کرده است که قدری مایه سردرگمی آدم میشود مثلا برون‌آخته‌ی حس‌ها برای object of sense !

حس = soh = سُه (با چشمپوشی: سُهس): سُهیدن[sup][aname="rpafbf03c417802430d95cdca4c76de95ff"][[/aname][anchor="pafbf03c417802430d95cdca4c76de95ff"]13][/anchor][/sup] = to sense, to feel
براخت[sup][aname="rpa79d1c35c76af44eebfe3d83a48e9651b"][[/aname][anchor="pa79d1c35c76af44eebfe3d83a48e9651b"]14][/anchor][/sup] = object; پیشنهاد[sup][aname="rpae9164fb622e44271920b1da3ae2bf39a"][[/aname][anchor="pae9164fb622e44271920b1da3ae2bf39a"]15][/anchor][/sup] حیدری ملایری که بهتر از برون‌آخته! است
درآخت[sup][aname="rpad428bd6c0a22494783d90bb4a2f163b0"][[/aname][anchor="pad428bd6c0a22494783d90bb4a2f163b0"]16][/anchor][/sup] = subject;

پس:
object of sense = برآختِ سُهش



Dariush نوشته: برای واژه‌ی interest ، اندارستی را برگزدیده.نظرت چیست؟

نمیدانم, interest به چم[sup][aname="rpa80478b84caa8404b883f3f7894ba0128"][[/aname][anchor="paed30d3a1f35248be82d5d93f4864e5db"]1][/anchor][/sup] کنجکاوی و گرایش است, اندراست میشود «میان/اندر بودن». پیوندی نمیبینم من!



Dariush نوشته: پارادوکس را پارادخشی معنا کرده. همین را آشوری ناسازه ترجمه کرده که به نظرم خیلی قشنگ تر است.

من پارادَخش[sup][aname="rpad7ac46b61bdd4f258688f8f21deee777"][[/aname][anchor="pa80478b84caa8404b883f3f7894ba0128"]17][/anchor][/sup] را اینجا میپسندم (پارادخشی زابه[sup][aname="rpa9c0d81f43df7441ea513209bd2761690"][[/aname][anchor="pad7ac46b61bdd4f258688f8f21deee777"]18][/anchor][/sup] = paradoxical):

An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian

Fr.: paradoxe

A statement, proposition, or situation that seems self-contradictory or absurd but in reality is or may be true. → Fermi paradox; → faint early Sun paradox; → twins paradox; → paradox of youth.

From L. paradoxum "contrary to expectation," from Gk. paradoxon, from neuter of adj. paradoxos "contrary to common opinion, unbelievable," from → para- "contrary to" + dox(a) "opinion, belief" + -os adj. suffix. The main component dox, from dokein "to appear, seem, think," is cognate with Av. daēs- "to show;" Skt. diś- "to show, point out," diśati "he shows;" L. dicere "to utter;" PIE base *deik- "to show, pronounce solemnly."

Pârâdaxš (on the model of Gk. paradoxos), from pârâ-→ para- + daxš, from Av. daxš- "to reveal, instruct, point out," fradaxštar- "teacher," *daxšārə "revelations;" Mod.Pers. daxš "task, effort;" cf. Skt. daks- "to be able," dáksa- "able, expert."


«سازه» خودش هماکنون یک واژه‌یِ پرکاربرد است و میشود Architectural Structure (ساختار مهرازیک[sup][aname="rpa4f725b49ea2a4bd3b45b25200ff21a41"][[/aname][anchor="pa9c0d81f43df7441ea513209bd2761690"]19][/anchor][/sup]).

و اینکه سازه به نگر من بیشترین نزدیکی را با "ساختن" و "ساختار" دارد که برای paradox واژه‌یِ خوبیه, ولی پارادَخش (parâdaxš) هم نزدیکی
آواییک هم ساختاری بهتری با پارادوکس دارد. اینجا بدید من باززیواندنِ[sup][aname="rpa7353b14632784d299d579c98ca5f6f8f"][[/aname][anchor="pa4f725b49ea2a4bd3b45b25200ff21a41"]20][/anchor][/sup] "دخشیدن" ارزش اش را دارد. "پارا" هم که پیشوند پیش پا افتاده‌ای است.



Dariush نوشته: اینها را داشته باش تا کم کم جلو برویم.

تا اینجا که چندان واژگان خوب نبودند, امیدوارم دیگری‌ها بهتر باشند! (:




----
[aname="paed30d3a1f35248be82d5d93f4864e5db"]1[/aname]. ^ [anchor=rpaed30d3a1f35248be82d5d93f4864e5db]آ[/anchor] [anchor=rpa80478b84caa8404b883f3f7894ba0128]ب[/anchor] [anchor=rpa6135d4f44da148deb73b9af36f4fb160]پ[/anchor] [anchor=rpa54856f765aa34b40a5af2330e207eeda]چ[/anchor] Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
[aname="pa5147c06c8d5644ccbda72d813c20124d"]2[/aname]. ^ [anchor=rpa5147c06c8d5644ccbda72d813c20124d]آ[/anchor] [anchor=rpab2861015fd7942bbae11b013f643ba2a]ب[/anchor] {pišvand}+kâftan::Vâkâftan || واکافتن: تجزیه و تحلیل Ϣiki-En to analyze
[aname="pabd68c2dfc772416b806f2e9ea4cc72a9"]3[/aname]. ^ [anchor=rpabd68c2dfc772416b806f2e9ea4cc72a9]آ[/anchor] [anchor=rpa0a0e5005557b4c44957be953edfdcecb]ب[/anchor] Âxšig || آخشیگ: عنصر. طبع. اسطقس Dehxodâ, fa.wiktionary.org element
[aname="pab97af61604f2486198deb9fe4d5581c3"]4[/aname]. ^ [anchor=rpab97af61604f2486198deb9fe4d5581c3]آ[/anchor] [anchor=rpabdccfb60df4a49ffb6f12fbc02dbb2e4]ب[/anchor] meh+âd+in{pasvand}::Mehâdin || مهادین: اصلی Ϣiki-En, Ϣiki-En principal; main
[aname="paebb4a66da38648a18f7a8035142554fa"]5[/aname]. ^ [anchor=rpaebb4a66da38648a18f7a8035142554fa]آ[/anchor] [anchor=rpac408c0a66cc7411c9b4e244588d4294c]ب[/anchor] pâd+kardan::Pâdkardan || پادکردن: مقابله به مثل کردن to counteract
[aname="pa0822762274be462cbfe8439c0a19ab4e"]6[/aname]. ^ [anchor=rpa0822762274be462cbfe8439c0a19ab4e]آ[/anchor] [anchor=rpa9a3fd37460464550bed6e9d1a723341f]ب[/anchor] andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En to interact
[aname="pa9540a3ff8b8c4c58bf956b946f2d05d9"]7[/aname]. ^ [anchor=rpa9540a3ff8b8c4c58bf956b946f2d05d9]آ[/anchor] [anchor=rpa7b53c82681c54bb0b4ff0086bb4e57c5]ب[/anchor] Hušidan || هوشیدن: تعقل و تفکر کردن Dehxodâ to comprehend
[aname="pa5375d6f2528643abb4e20a2dbe5d22fd"]8[/aname]. ^ [anchor=rpa5375d6f2528643abb4e20a2dbe5d22fd]آ[/anchor] [anchor=rpa3fae9f5e6b294a31ba00c27229468d80]ب[/anchor] huš+pazir::Hušpazir || هوشپذیر: دریافتنی براه هوش Ϣiki-En intelligible
[aname="pa5484819077334f9886056a753361e57a"]9[/aname]. ^ [anchor=rpa5484819077334f9886056a753361e57a]آ[/anchor] [anchor=rpa684148411c114168a1642ade6e58b1db]ب[/anchor] nâ+huš+pazir::Nâhušpazir || ناهوشپذیر: نادریافتنی براه هوش Ϣiki-En unintelligible
[aname="pafac5b855297c49e88a3e7516d56954b2"]10[/aname]. ^ [anchor=rpafac5b855297c49e88a3e7516d56954b2]آ[/anchor] [anchor=rpa5b6131c07acb4def8bf4fd112ec5b700]ب[/anchor] engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea
[aname="pa10eac2c8076943a3bc57546f1cb21aab"]11[/aname]. ^ [anchor=rpa10eac2c8076943a3bc57546f1cb21aab]آ[/anchor] [anchor=rpa93b7125cf3084cb193c22ac1793315a5]ب[/anchor] ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probability
[aname="pa6a2757b4ba6a416896c66d0034d7a242"]12[/aname]. ^ [anchor=rpa6a2757b4ba6a416896c66d0034d7a242]آ[/anchor] [anchor=rpa8e221b01ae83448e9be8105fb0d3a471]ب[/anchor] Gerâyandin || گرایندین: وابسته به احتمالات; سرشت احتمالمند Ϣiki-En probabilistic
[aname="pafbf03c417802430d95cdca4c76de95ff"]13[/aname]. ^ [anchor=rpafbf03c417802430d95cdca4c76de95ff]آ[/anchor] [anchor=rpaa2119fca17dc4b66ab0ee428a2d4b247]ب[/anchor] Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
[aname="pa79d1c35c76af44eebfe3d83a48e9651b"]14[/aname]. ^ [anchor=rpa79d1c35c76af44eebfe3d83a48e9651b]آ[/anchor] [anchor=rpa28ac5289e33446f48920e0f4c80527be]ب[/anchor] Barâxt || براخت: ابژه object
[aname="pae9164fb622e44271920b1da3ae2bf39a"]15[/aname]. ^ [anchor=rpae9164fb622e44271920b1da3ae2bf39a]آ[/anchor] [anchor=rpaa0d57ba464c944528212883e62968b1d]ب[/anchor] piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
[aname="pad428bd6c0a22494783d90bb4a2f163b0"]16[/aname]. ^ [anchor=rpad428bd6c0a22494783d90bb4a2f163b0]آ[/anchor] [anchor=rpa842d5c782e504597a149551e753ebaca]ب[/anchor] Darâxt || دراخت: سابجکت subject
[aname="pa80478b84caa8404b883f3f7894ba0128"]17[/aname]. ^ [anchor=rpad7ac46b61bdd4f258688f8f21deee777]آ[/anchor] [anchor=rpae18b46c923fb423e9d92052a658d1afb]ب[/anchor] pârâ+daxš::Pârâdaxš || پارادخش: پارادوکس ⚕Heydari☉, Ϣiki-En paradox
[aname="pad7ac46b61bdd4f258688f8f21deee777"]18[/aname]. ^ [anchor=rpa9c0d81f43df7441ea513209bd2761690]آ[/anchor] [anchor=rpa20414b6c2e714df1a216a518232321f8]ب[/anchor] Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
[aname="pa9c0d81f43df7441ea513209bd2761690"]19[/aname]. ^ [anchor=rpa4f725b49ea2a4bd3b45b25200ff21a41]آ[/anchor] [anchor=rpa2a6f689bd1bc404aac7a30ffc9aea457]ب[/anchor] meh+râxtan::Mehrâxtan || مهراختن: معماری کردن; ساختن c2.com, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to design; to build; to architect
[aname="pa4f725b49ea2a4bd3b45b25200ff21a41"]20[/aname]. ^ [anchor=rpa7353b14632784d299d579c98ca5f6f8f]آ[/anchor] [anchor=rpa44c63fb33fdc4e8e8a7cfd8f60bbef98]ب[/anchor] Zivânidan <— Zivândan || زیوانیدن: زنده کرده; چهره‌یِ گذرایِ «زیستن/زیویدن» Ϣiki-En, Ϣiki-En to resuscitate; to vitalize
البته ، من تا کنون روی واژه‌هایی که خودم رویشان مشکل داشته‌ام و آنها را نامطلوب میدانستم انگشت گذاشته‌ام. جلوتر واژه‌های خوبی که ساخته و همچنین امتیازها و ویژگی‌های درخشانِ این ترجمه در برابر دیگر ترجمه‌ها اشاره خواهم کرد.
Mehrbod نوشته: آخشیج (آخشیگ[3]) یکی از واژه‌هایی است به گمانم در اوستا آمده و چند چم دارد, دو تای مهادین[4] آنها:

١. عنصر, اتم
٢. متضاد, روبرو
آری، خودش گفته یک واژه اوستایی است.


Mehrbod نوشته: برای contradict میتوانیم بسادگی و همسان با برابر انگلیسی اش «پادستیز» را به کار ببریم:
برای Contradiction آشوری واژه‌های ناهمسازی و خلاف‌گویی را پیشنهاد کرده که به نظرم ناهمساز با توجه به سادگی‌اش واژه‌ی خوبی است .البته پادستیز خوب است.



Mehrbod نوشته: idea همان «انگاره[10]» است:

انگاره = idea
انگاره‌ای = ideal
انگاره‌گرایی = idealism

البته مهربد جان idealism را گاه میشود آرمان‌خواهی (برابرنهاده آشوری) هم معنا کرد.البته در فلسفه همین معنای ایده‌باورانه یا انگاره‌گرایی معنا میدهد و آرمان‌پرستی در سیاست و هنر برای این واژه کاربرد.

Mehrbod نوشته: نمیدانم, interest به چم[1] کنجکاوی و گرایش است, اندراست میشود «میان/اندر بودن». پیوندی نمیبینم من!
خودش هم هیچ توضیحی نداده برای این واژه.فکر میکنم در کتابهای دیگرش در این مورد توضیح داده و نخواسته اینجا تکرار کند (چون چندین بار به کتابها و ترجمه‌های دیگر ارجاع داده است).



Mehrbod نوشته: من پارادَخش[17] را اینجا میپسندم (پارادخشی زابه[18] = paradoxical):
به نظر من هم اکنون واژه‌ی خوبی به نظر می‌آید.

--------------------------

خب برای اینکه وجهه کتاب خراب نشود، چندتا از واژه‌هایی که از نظرم خوب هستند را می‌آورم:
برای متافیزیک :متاگیتیک را بکار برده (الیته اینجا این سوال پیش می‌آید که آیا میشود پیشوند لاتینِ متا را با واژه‌های پارسی بکار برد؟)
برای majesty و authority واژه‌ی مهستی را بکار برده : خوشم آمد.
برای manifold واژه بسیارگان
برای ریاضیات ، مزداهیکی که خودت گفته بودی را پیشنهاد کرده.
برای contrast پادسانی را ساخته.
canon را به داتیک برگردانده (بزرگمهر و دیگران همان قانون را برگزیده‌اند)
جای قطعیت تاشتیگی را بکار برده (certainly)
همنهاد آروینی =emprical synthesis
این را واقعا خوشم آمد : doctorine of the elements = بن پار شناسی
institution =درنهشت ، نهاد ، نظام
constitution, arrangement= آراستار ، سامان

به نظر من این واژه‌ها خوب بودند.خیلی از واژه‌ها هم هست که خودت قبلا به کار میبردی و آشنا و تکراری هستند به همین خاطر آنها دوباره نمیگویم مثل فرنام، آروین، برزش، سهش و ...

یک کاری هم که کرده و من اول بار است که میبینم به جای آنکه مثلا بگوید یگانگیِ سهش ، میگوید یگانگی‌ی سهش ! به نظرم اینکه یک حرف اضافه کنیم برای چنین چیزی که میشود با همان کسره گفتش، بیخود است.
Dariush نوشته: برای Contradiction آشوری واژه‌های ناهمسازی و خلاف‌گویی را پیشنهاد کرده که به نظرم ناهمساز با توجه به سادگی‌اش واژه‌ی خوبی است .البته پادستیز خوب است.

برابرگزینی یک واژه بجای یک واژه‌یِ دیگر ناکارآمد است. ما در انگلیسی یک کارواژه[sup][aname="rpa2ccb918297644d3a9745f4bca51869b0"][[/aname][anchor="pa2ccb918297644d3a9745f4bca51869b0"]1][/anchor][/sup] داریم بنام to contradict, برای این باید بهمینسان در پارسی یک کارواژه بیابیم.

در اینجا ناهمساختن میشود یک کارواژه, پادستیزیدن نیز یک کارواژه‌یِ دیگر, پادگفتن[sup][aname="rpa8e6254d944fa42fb8c7888434ffd31e2"][[/aname][anchor="pa8e6254d944fa42fb8c7888434ffd31e2"]2][/anchor][/sup] هم یکی دیگر. یکمی هنوز اندکی زمخت میزند, دومی و سومی بزبان من آسانتر میایند (:



Dariush نوشته: البته مهربد جان idealism را گاه میشود آرمان‌خواهی (برابرنهاده آشوری) هم معنا کرد.البته در فلسفه همین معنای ایده‌باورانه یا انگاره‌گرایی معنا میدهد و آرمان‌پرستی
در سیاست و هنر برای این واژه کاربرد.

آرمان = ideal, desire, goal
آرمانشهر = utopia
آرمانشهرگرایی = utopianism‌; بدید من
...

انگاره[sup][aname="rpa2ae4b4ca34f94548960a99e510505232"][[/aname][anchor="pa2ae4b4ca34f94548960a99e510505232"]3][/anchor][/sup] و idea با هم خوب میسازند, بویژه اینکه هر دو چیزی ذهنی هستند و انگاره هم از همان انگاریدن\انگاشتن میاید.



Dariush نوشته: به نظر من هم اکنون واژه‌ی خوبی به نظر می‌آید.

--------------------------

خب برای اینکه وجهه کتاب خراب نشود، چندتا از واژه‌هایی که از نظرم خوب هستند را می‌آورم:
برای متافیزیک :متاگیتیک را بکار برده (الیته اینجا این سوال پیش می‌آید که آیا میشود پیشوند لاتینِ متا را با واژه‌های پارسی بکار برد؟)
برای majesty و authority واژه‌ی مهستی را بکار برده : خوشم آمد.
برای manifold واژه بسیارگان
برای ریاضیات ، مزداهیکی که خودت گفته بودی را پیشنهاد کرده.
برای contrast پادسانی را ساخته.
canon را به داتیک برگردانده (بزرگمهر و دیگران همان قانون را برگزیده‌اند)
جای قطعیت تاشتیگی را بکار برده (certainly)
همنهاد آروینی =emprical synthesis
این را واقعا خوشم آمد : doctorine of the elements = بن پار شناسی
institution =درنهشت ، نهاد ، نظام
constitution, arrangement= آراستار ، سامان

گیتیگ[sup][aname="rpa3ea18b96a275496a94936613d6fcef46"][[/aname][anchor="pa3ea18b96a275496a94936613d6fcef46"]4][/anchor][/sup] (با گ) که واژه‌ای[sup][aname="rpac0c0003e72e84d22bf283431567b32c8"][[/aname][anchor="pac0c0003e72e84d22bf283431567b32c8"]5][/anchor][/sup] است زیبا و پیشتر به کار رفته, پیشوند متا همان «فرا» است, من هم نمیدانم چرا متا به کار برده, درست اش میشود:
گیتیگ = physics
گیتیگین = physical
فراگیتیگ = metaphysics
...

پادسان و contrast بسیار خوب میزنند, بویژه اینکه میشود بآسانی ازش کارواژه[sup][aname="rpa6bbf25496536457a86f20dced29c8f1b"][[/aname][anchor="pa2ccb918297644d3a9745f4bca51869b0"]1][/anchor][/sup] ساخت.

همنهاد[sup][aname="rpaad18d391f75c4a8c99deaa59b84f4361"][[/aname][anchor="pa6bbf25496536457a86f20dced29c8f1b"]6][/anchor][/sup] برای synthesis خوشآوا میزند, فرساختن را هم میشود بجای to synthesize کاربرد. حیدری ملایری هم «هنداییدن» را پیشنهاده[sup][aname="rpa97dab33f7a18444aa6e92a01d920818e"][[/aname][anchor="paad18d391f75c4a8c99deaa59b84f4361"]7][/anchor][/sup]:
An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian

شیدهندایش = photosynthesis
شیدهمنهاد
شیدفرساز

فرساختن هم آنجا میتواند به کار برود:
فرساخته[sup][aname="rpa9b65675abf234f4793bd973cf34136d0"][[/aname][anchor="pa97dab33f7a18444aa6e92a01d920818e"]8][/anchor][/sup] = artificial
فرساختگیدن = to artificialize
فرساختن = to synthesize
همنهادن / هنداییدن = to synthesize

من همنهادن را برای to compose بیشتر میپسندم:
هم = com
نهادن = pose

برای canon/قانون بی بروبرگرد «داته[sup][aname="rpa19d7802fdcc44d939cb389ed84459371"][[/aname][anchor="pa9b65675abf234f4793bd973cf34136d0"]9][/anchor][/sup]» درسته (داتیک میشود حقوقی/قانونی و زابه[sup][aname="rpa4a8a9cf91a844417aff4f33e5252e8fe"][[/aname][anchor="pa19d7802fdcc44d939cb389ed84459371"]10][/anchor][/sup]) که نامواژه[sup][aname="rpa677bc811fb53400498938d0c5aa6c1ae"][[/aname][anchor="pa4a8a9cf91a844417aff4f33e5252e8fe"]11][/anchor][/sup] است.

«بُنپار» بجای element به نگر من هم بسیار زیبا میاید (از حیدری دیده بودم پیشتر), ولی آخشیگ[sup][aname="rpa15252623c0614aa7855acc3b40097303"][[/aname][anchor="pa677bc811fb53400498938d0c5aa6c1ae"]12][/anchor][/sup] همچنان بهتر میزند برای خود element.

بُنپار را باید برای یک چیز درخورِ دیگر ببایست برداشت.

بجای doctorine پسوند‌ -شناسی کاربردن هم زیباست, ولی دانشیک نیست! -شناسی برای logy- به کار میرود:
همبودشناسی[sup][aname="rpa34887265da5b4d61a66209680ef2fea0"][[/aname][anchor="pa15252623c0614aa7855acc3b40097303"]13][/anchor][/sup] = sociology
روانشناسی = psychology
...


نقل قول:constitution, arrangement= آراستار ، سامان

اینها هنوز به کارواژه می‌نیازند! یک آراستار بجای arrangement گذاشتن گرهِ چندانی از کار نمیگشاید,
باید دید آراستاریدن داریم اینجا یا چه (: که به گمانم to arrange برای آراستن کمی نادرست میزند.




Dariush نوشته: یک کاری هم که کرده و من اول بار است که میبینم به جای آنکه مثلا بگوید یگانگیِ سهش ، میگوید یگانگی‌ی سهش ! به نظرم اینکه یک حرف اضافه کنیم برای چنین چیزی که میشود با همان کسره گفتش، بیخود است.

روی این دبیره[sup][aname="rpa4652b0098b6f450bb7497c404d69aa35"][[/aname][anchor="pa34887265da5b4d61a66209680ef2fea0"]14][/anchor][/sup] نگری[sup][aname="rpa5fc9b76d580b4ffeabdf6392e200ae81"][[/aname][anchor="pa4652b0098b6f450bb7497c404d69aa35"]15][/anchor][/sup] ندارم, بهکرد اش زمان دورریختنه!

نگارش کتاب رویهمرفته خواندنی و آسان بود؟





----
[aname="pa2ccb918297644d3a9745f4bca51869b0"]1[/aname]. ^ [anchor=rpa2ccb918297644d3a9745f4bca51869b0]آ[/anchor] [anchor=rpa6bbf25496536457a86f20dced29c8f1b]ب[/anchor] kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
[aname="pa8e6254d944fa42fb8c7888434ffd31e2"]2[/aname]. [anchor=rpa8e6254d944fa42fb8c7888434ffd31e2]^[/anchor] pâd+goftan::Pâdgoftan || پادگفتن: ضد و نقیض گفتن Ϣiki-En, fa.wiktionary.org to contradict
[aname="pa2ae4b4ca34f94548960a99e510505232"]3[/aname]. [anchor=rpa2ae4b4ca34f94548960a99e510505232]^[/anchor] engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea
[aname="pa3ea18b96a275496a94936613d6fcef46"]4[/aname]. [anchor=rpa3ea18b96a275496a94936613d6fcef46]^[/anchor] git+ig::Gitig || گیتیگ: physics: مادی اینجهانی در برابر ماورالطبیعه Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ physics
[aname="pac0c0003e72e84d22bf283431567b32c8"]5[/aname]. [anchor=rpac0c0003e72e84d22bf283431567b32c8]^[/anchor] Vâžidan || واژیدن: سخن گفتن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to speak; to tell; to say
[aname="pa6bbf25496536457a86f20dced29c8f1b"]6[/aname]. [anchor=rpaad18d391f75c4a8c99deaa59b84f4361]^[/anchor] ham+nehâdan::Hamnehâdan || همنهادن: ساختن زیرساختارها; ساختن بخش‌هایِ سازنده‌یِ یک چیز Ϣiki-En to compose
[aname="paad18d391f75c4a8c99deaa59b84f4361"]7[/aname]. [anchor=rpa97dab33f7a18444aa6e92a01d920818e]^[/anchor] piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
[aname="pa97dab33f7a18444aa6e92a01d920818e"]8[/aname]. [anchor=rpa9b65675abf234f4793bd973cf34136d0]^[/anchor] far+sâxt+e::Farsâxte || فرساخته: مصنوعی Ϣiki-En sophisticated; artificial
[aname="pa9b65675abf234f4793bd973cf34136d0"]9[/aname]. [anchor=rpa19d7802fdcc44d939cb389ed84459371]^[/anchor] dât+e::Dâte || داته: قانون law; rule
[aname="pa19d7802fdcc44d939cb389ed84459371"]10[/aname]. [anchor=rpa4a8a9cf91a844417aff4f33e5252e8fe]^[/anchor] Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
[aname="pa4a8a9cf91a844417aff4f33e5252e8fe"]11[/aname]. [anchor=rpa677bc811fb53400498938d0c5aa6c1ae]^[/anchor] nâm+vâže::Nâmvâže || نامواژه: اسم fa.wiktionary.org, Ϣiki-En, Ϣiki-De noun substantiv
[aname="pa677bc811fb53400498938d0c5aa6c1ae"]12[/aname]. [anchor=rpa15252623c0614aa7855acc3b40097303]^[/anchor] Âxšig || آخشیگ: عنصر. طبع. اسطقس Dehxodâ, fa.wiktionary.org element
[aname="pa15252623c0614aa7855acc3b40097303"]13[/aname]. [anchor=rpa34887265da5b4d61a66209680ef2fea0]^[/anchor] hambud+šenâs+i{pasvand}::Hambudšenâsi || همبودشناسی: علوم اجتماعی Ϣiki-En sociology
[aname="pa34887265da5b4d61a66209680ef2fea0"]14[/aname]. [anchor=rpa4652b0098b6f450bb7497c404d69aa35]^[/anchor] Dabire || دبیره: رسم الخط Ϣiki-En, fa.wiktionary.org, Ϣiki-Pâ writing system
[aname="pa4652b0098b6f450bb7497c404d69aa35"]15[/aname]. [anchor=rpa5fc9b76d580b4ffeabdf6392e200ae81]^[/anchor] Negarei || نگره‌ای: تٸوریک theoric
راستی ، از محمد حیدری ملایری خیلی تشکر کرده و گفته که خیلی به او در ترجمه‌ی کتاب یاری رسانده . در بخشِ سپاسگذاری و قدردانی گفته که :
نقل قول:ایشان(حیدری ملایری) با عقل زرین ، رای متین، ذکاء درخشان ئ ثاقب، دانش ژرف و گسترده و روش‌ سنجشگرانه‌ی مقصدانه و اعتدالی و تحصیلیِ خود، در انجمنهای هفتگی برای بررسی و فروگشایی پرسمان‌های کتاب شرکت میکردند، و از جمله نمونه ترجمه را میخواندند و نکته‌هایی بس دقیق و سودمند را یادآور میشدند که درکِ پاره‌ای از آنها و هماهنگ شدن با آنها، گاه به اندکی تامل و بازاندیشی نیاز داشت.

خواندنِ کتاب در ابتدا دشوار مینماید اما هرچه بیشتر پیش میروی خواندنش راحت‌تر میشود.البته باید دانست که خودِ این کتاب ، کتابِ دشواری است و جملاتِ خیلی طولانی و واژه‌ها و معانی سخت‌فهم در ان زیادند که مزید بر علت شده‌اند.اگر چه مجبور شده‌ام 150 صفحه‌ی نخست را چند بار بخوانم، اما همچنان با آن راحت هستم!!! دلیلش این است سلطانی ترجمه‌اش بسیار دقیق است.یعنی عبارات و جملات را به دقیق‌ترین شکل و در بهترین انطباقی که میشد از نوشته اصلی داشت، ترجمه کرده.خوبی یا بدیِ واژگانی که انتخاب کرده زیاد برایم اهمیت نداشتند، چیزی که برایم مهم بود این بود که مستقیما از زبانِ آلمانی ترجمه شده، با ترجمه‌های انگلیسی و فرانسوی مقابله شده، زیرنویس‌ها و توضیحاتِ خیلی خوبی دارد،صفحه‌آرایی نابی دارد، مقدمه‌های خوبی آورده (البته قدری طولانی و کسل‌کننده است اما باز خوب است)، واژه‌نامه بسیار درخشانی دارد که واژه‌ها را به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه در انتهای کتاب آورده است و از همه مهمتر اینکه ترجمه‌اش دقیق است. اما به کسانی که میخواهند برای اولین بار میخواهند این کتابِ کانت را بخوانند توصیه میکنم این ترجمه را نگیرند!! اگر من با خواندنِ این کتاب قدری راحت‌تر بودم دلیل عمده‌اش این است که هم قبلا این کتاب را با ترجمه‌ای دیگر خوانده بودم و هم اینکه با این شکل زبان تقریبا آشنا بودم.این کتابِ کانت به حد کمال خواندنش گایشگر(!) هست که اگر بخواهیم واژه‌های پارسی و عباراتِ پارسیزه شده را به آن بیافزاییم آدم را دیوانه میکند.نه اینکه بد است یا اینکه هیچ جور نمیشود با این کتاب کنار آمد بلکه انرژی و زمانِ زیادی را در ابتدا میطلبد که ممکن است حوصله ی خواننده را سر برده و اصلا قید کتاب را بزند.اما پیشنهادم این است که این کتاب را در کنار ترجمه‌ای دیگر بخوانند.یعنی دو ترجمه را در کنار هم داشته باشند.ترجمه‌هایی که من پیشنهاد میکنم : منوچهر بزرگمهر (که اگر گیر بیاورید خیلی عالی است)، شرف‌الدین خراسانی که آن را با نام انتقادِ عقلِ ناب ترجمه کرده، ترجمه‌ نجف دریابندری را اگرچه خودم ندیده‌ام اما دوستانی که داشته‌اند میگویند خوب نیست، اما ترجمه‌های زریاب خوئی و محمدعلی فروغی هم خوب هستند. من خودم هم‌اکنون ترجمه بهروز نظری که از یک ترجمه‌ی انگلیسی برگردانده شده را در کنارِ ترجمه ادیب سلطانی دارم و هر جا که به مشکل بر میخورم این دو را در کنار هم میگذارم تا مشکلم حل شود.

چیزی که برایم ارزشمند بود مهربد جان، این بود که کسی بالاخره این شهامت را پیدا کرد که کتابی با این قامت و تا این حد فلسفی را به زبانِ پارسی ترجمه کند.ایشان در جایی از مقدمه گفته‌اند که 5 سال را به طور مداوم صرفِ ترجمه‌ی این کتاب کرده و با تمامِ ترجمه‌های دیگر زبان‌ها آنرا سنجیده که هرچه بیشتر دقیق‌تر شود.و بعد از انتشارِ آن هم دست از کار برنداشته و همچنان در جهتِ بهسازیِ کتاب تلاش کرده‌اند تا اینکه ویراستِ دوم کتاب را نیز منتشر کرده‌اند. برای من اینکارِ ایشان در خورِ ستایش است.اضافه بر این از اینکه زبانِ پارسی میتواند در چنین متونی برپای خود بایستد برایم خوشایند بود.من همیشه فکر میکردم زبان پارسی در فلسفه الکن است و کاری از دستش برنمی‌آید چرا که هرچه در کتاب‌های فلسفه میدیدم واژه‌ها و اصطلاحاتِ عربی بودند.اما اکنون این باورِ من خدشه‌ای جدی برداشت.

دیرتر بخشی از کتاب را میاورم و در کنارِ ترجمه‌ی بهروز نظری میگذارم تا بسنجیم وضعیت چگونه است.ترجمه‌ی انگلیسی کتاب را هم دارم که آنرا هم می‌آورم(همانکه نظری از روی آن ترجمه کرده است).در ضمن آشوری یک مقدمه‌ای در ابتدای کتابِ فرهنگِ علومِ انسانی آورده که به نظرم خواندنش برایت جالب خواهد بود.
Nâxodâ_Mehrbod نوشته: نه, خود کارواژه‌یِ[SUP][aname="rpa6346f65a20cd42edb950b0329fc5507a"][[/aname][anchor="pa6346f65a20cd42edb950b0329fc5507a"]1][/anchor][/SUP] انباشتن از ان+باشتن ساخته شده, "اَن" و "هن" و ... که چهره‌‌هایِ دگرسته‌یِ[SUP][aname="rpae6e52a27cb704262870ed11e1d723df6"][[/aname][anchor="pae6e52a27cb704262870ed11e1d723df6"]2][/anchor][/SUP] «هم» باشند, مانند con, com و .. که همان co باشند,
پس انباشتن میشود باشتن با هم که چَم[SUP][aname="rpa2328c7f38c494e05b7a0c2912e0cd462"][[/aname][anchor="pa2328c7f38c494e05b7a0c2912e0cd462"]3][/anchor][/SUP] یکجا بار کردن (باریدن) میدهد که بخش باشتن آن یکسان با برابرهای load و laden در زبان‌هایِ همخانواده است.

پیشوندهای «فرا» و «فرو» نیز بسادگی برابر با همتاهای خود در انگلیسی و .. میباشند.

نِ+باشتن هم میتوان ساخت, «نِ» چمِ پایین و زیر میدهد, مانند "نشستن" یا کارواژه‌یِ برساخته‌یِ[SUP][aname="rpa9d304ff8eeec42bd9fdb69d8f16791cc"][[/aname][anchor="pa9d304ff8eeec42bd9fdb69d8f16791cc"]4][/anchor][/SUP] حیدری ملایری «نپاهستن[SUP][aname="rpa795ad3959b2f48128b047298643bcd7e"][[/aname][anchor="pa795ad3959b2f48128b047298643bcd7e"]5][/anchor][/SUP] ≈ زیر چشم پاییدن».







من از واکه‌هایِ بیسدا خوش‌ام نمیاید, ولی به هر روی در نرم‌افزاری که نوشته‌ام ساختار واژگان را نیز
میاموزد و پس دیرتر میشود بآسانی همه‌یِ وندها را به چهره‌ و سدای درست اشان بازنوشت, اگرکه نیاز بود (:






در خیابان می‌گامیدم[SUP][aname="rpa40ca3d5a349240e698a7572ff49624fc"][[/aname][anchor="pa40ca3d5a349240e698a7572ff49624fc"]6][/anchor][/SUP] و باران 'میباشت' و از آنجاییکه به فشردگش[SUP][aname="rpa01699b38df0a43ba82a5885e705d3416"][[/aname][anchor="pa01699b38df0a43ba82a5885e705d3416"]7][/anchor][/SUP] کارواژگان[SUP][aname="rpa6b227490c0a34b909535a18ad3d84672"][[/aname][anchor="pa6346f65a20cd42edb950b0329fc5507a"]1][/anchor][/SUP] همیشه میاندیشم از آسمان بهم یان[SUP][aname="rpa090305b80a5744eb85dafe3392b11c34"][[/aname][anchor="pa6b227490c0a34b909535a18ad3d84672"]8][/anchor][/SUP] شد که فروباریدن[SUP][aname="rpa91e0a1837a0a4ad6bde5d91b163174f7"][[/aname][anchor="pa090305b80a5744eb85dafe3392b11c34"]9][/anchor][/SUP] را میتوان به فروباشت فشردگید[SUP][aname="rpaba199e6d9ec1441fbd6d27a4599b08c3"][[/aname][anchor="pa91e0a1837a0a4ad6bde5d91b163174f7"]10][/anchor][/SUP] ((:




به امید دیدار دوباره‌ ستوده جان E306



درود دیگربار!
بسیار نیکو!! آفرین!!
سخنت بِسَره (کاملا) درست است ولی همانگونه که می دانی و من را می شناسی، من خواهان ساخت یک نوزایش در زبان پارسیک هستم و به نگرم این نوزایش با همین چیزهای کوچک (و از نگر تو ناگرانسنگ) آغازیده می شود و به چیزهای بزرگتر می انجامد(یا می پایاند).
همانگونه که پیشتر هم گفتم، ریخت درست این واژگان (دست کم در نگارش و نه خوانش) به گونه ی -Fru و -Fra می باشد و همچنین نگارش درست واژه ی "فشرده" به گونه ی (Fshorda(g/k می باشد که از کارواژه ی "Fshordan" [پارسی امروزین --> F(e)shordan / (A)fshordan] ساخته شده. شوند این انجام این کار هم کوتاه نویسی، درست نویسی و برگرداندن واژه به واژه ی مادر خود و ... است.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40